م. سروش: کهکشان زهره و چهار نکته

نکته اول:
ویلپنت بیست و هفتم ژوئن سال 2014 میلادی:

اتوبوسها از اولین ساعات شروع صبح بی وقفه از راه می رسند و انسانها موج در موج به هم می پیوندند و فاصله نسبتا طولانی پارکینگها تا سالن محل اجرای مراسم را دسته دسته طی می کنند. پرچمهای در اهتزاز در آمده با وزش باد به رقص در می آیند و تو بی اختیار در صدای گامهای انسانهای شیفته آزادی، موسیقای دلنشین عشق را می شنوی و به وجد می آیی.
آری این حدیث عشق است و راویان و سرایندگانش انسانهایی هستند از جنس سروهای بی هراس،قد برافراشته در زمستانهای سرد و تیره و از نوع مخملهای ناب گل سرخ که بی تاب و بیقرار پراکندن عطر خوش آزادی در سرزمین اشغال شده شان هستند.
اینجا و در این نقطه به حرمت انسان بیش از هر زمان دیگر واقف می شوی. وقتی دستهای ناشناس اما صمیمی را می بینی که دستانت را به نشانه حمایت می فشارند و زمانی که لبخندی مهربانانه و بی دریغ توشه راهت می کنند تا بدانی که در این جهان خلاصه شده در نفت و سرب داغ و زد و بندهای پشت پرده که بی شمار در بی شمار، نان را به نرخ روز می خورند و به هر دری می زنند تا متوقفت کنند و دیوانه وار به سر و رویت چنگال می کشند تا پا پس بکشی، تنها نیستی و تو برکت همین دستها و لبخندهارا مرهمی می کنی و بر تمامی خستگیها و زخم زبانها و زخمهای ناشی از خنجرهای ناجوانمردانه می کشی و با عزمی جزمتر از گذشته، با پاهای زخمی و مجروح طیّ طریق می کنی و به پیش می روی و آگاهتر از همیشه زیر لب زمزمه می کنی:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم...........سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور.
آری. ای آزادی. ای گرانبهاترین هدیهآسمان بر خاکیان. ای به غارت رفته ترین سرمایه ناب و خالص انسانی در ایلغار صاحبان زر و زور و تزویر. در مقابل آنهمه داغ و درفش و گلوله و خنجر و زخم زبان و نیشهای زهرآگین قلم، به نام تو و به نام رفیق همیشه همراهت عشق، سوگند که زمین از معرفت و همدلی و همزبانی تهی نیست و شهادت می دهم که زمان گاه و بیگاه از مدار خویش خارج شده و بر وفق مراد و مقصود نامردان و نامردمانروزگار نمی چرخد. اینرا به عیان و بعینه در موج در موج و در ازدحام انسانهای با شرافت و لبخندهای زیبا و دلنشینشان در میعادگاه شور و شرف در ویلپنت دیدم و بیش از هر زمان دیگر ایمان آوردم که: تنها نیستیم. هیچوقت تنها نبوده ایم.
نکته دوم:
می گویند: آزموده را دوباره آزمودن خطاست. اما اگر این حرفها را آخوند جماعت می توانست درک و فهم کند که سر از حوزه در نمی آورد. اینها تاهمین دیروز می گفتند که کار مجاهدین تمام شده است. نه اینکه قبلا و قبلترها نگفته باشند که بیش از سه دهه است که می گویند و نشخوار می کنند و فک می جنبانند. آخرآخوند مخصوصا از نوع حکومتی اش اگر فک نجنباند، شک نکنید که  حتما ریق لعنت را لاجرعه بالا کشیده است. امّا اینبار بعد از فتح الفتوحشان! در اشرف و پس از به خون نشاندن لاله های سرخ آن دشت تبدار، آنهم با آنهمه رذالت و شقاوت مثال زدنی، می گفتند و سرمست و کیفور از جنایت بی شرمانه دل خوش می داشتند که ایندفعه دیگر واقعا کار تمام شده است.
مفتخوران عمامه به سرهر چند که با مقوله شرم و حیا سالهای نوری فاصله دارند اما حتما با دیدن و تماشای آن گردهمایی عظیم و پرشکوه، باید بدجوری سنگ روی یخ شده باشند و این یعنییک سیلی جانانه و سنگین از کهکشان زهره بر بناگوش حکومتی که بیش از سی سال است بی وقفه می زند و می شکند و می بندد و دیوانه وار از هم می درد. نوش جان و گوارای وجود تک تکتان و شک نکنید که مشتهای آهنین نیز در راهند. باور نمی کنید نگاهی دوباره به کهکشان زهره بیندازید.
نکته سوم:
اگر فکر می کنید که بی شرمی و بی حیایی فقط مختص آخوندهای حکومتی است، البته سخت در اشتباهید. در این میان هستند کسانی که مدتهاست در صدد ربودن گوی سبقت در این مقوله، از ملا جماعت هستند. استارت اولیه را هم از همین سال گذشته و اتفاقا!! پیش از گردهمایی ویلپنت زدند و کلی هم به تکاپو افتادند. تلاش مذبوحانه کردند، نوشتند و سرودند و مستعفی شدند و سر و کله مبارک به در و دیوار کوبیدند. کلی زحمت کشیدند تا توانستند چند فقره کارت سوخته را نیز وارد بازی بی شرمانه شان کنند. البته غیر از همان چند عنصر مفلوک و درمانده نصیبی نبردند ولی از آنجائیکه هم قسم شده اند تا روی آخوندها را در باب بی شرمی و بی حیایی و ایضا فک جنبانی کم کنند، همچنان به هر دری می زنند و به هر خس و خاشاکی دخیل می بندند.
از دیگر مختصات این جماعت همانا آزمودن دوباره همان مقولاتی است که آخوندها بیش از هزار بار آزموده اند. عملیات «مروارید» و اظهارات فرماندهان ابله سپاه را که یادتان هست؟. اینها هم همانند همان همپالگی هاشان در لباس پاسداری از حکومت جهل و جنون و فساد، دست اندر کار بالا رفتن از دیواری هستند که قد و قواره شان کفاف آنرا نمی دهد. البته از این نکته نیز غافلند که دیوار مذکور، امروز تبدیل به صخره ای بی عبور و دژی نفوذ ناپذیر گشته، وگرنه پس از بیش از یک سال که از تقلاها و چنگ و چنگال کشیدنهاشان می گذرد، باید تا به حال حداقل جای خشی بر سنگهای سخت و صیقل خورده اش افتاده باشد که به کوری هر چشمی که توان دیدنش را ندارد، نه تنها چنین نشده است که قطورتر و سر به فلک کشیده تر نیز گردیده است.
کاش این خوش نشینهای لاف در غربت زن در ازای اینهمه پرگویی و به قول خودشان نقادی و ساز مخالف زدن، یک قدم ولو کوچک و ناچیز هم در راه سرنگونی حکومتی که ایران و ایرانی را به باد فنا داده و به  خاک سیاه نشانده بر می داشتند و راه صحیح مبارزه را به دیگران هم نشان می دادند. اما «ای دریغ از یک جو عمل». عجالتا سیلی کهکشان زهره بر بناگوش اینها نیز نشسته است. منتظر جیغ و هوار کشیدنهاشان طی روزهای آینده باشید. فعلا که در سوز و گداز از حمایت نود نفر از هنرمندان و فرهنگیاندر فراخوان برای حفاظت از زندان لیبرتی مرثیه سرایی می کنند و بر سر و سینه می زنند و یقه جر می دهند. حس همدردی شان با آخوندها علیرغم رقابت تنگاتنگی که در خصوص بی شرمی و بی حیایی با هم دارند، البته قابل درک و فهم است.
نکته آخر:
خلق حماسه کهکشان زهره مستلزم هزاران ساعت کار شبانه روزی در مدتی نزدیک به سه ماه بوده است. مجاهدین و هوادارانشان نه مثل آخوندها مفتخورند و نه مثل سربازان با جیره و بی جیره شان، فقط حرف مفت می زنند. آنها آستین بالا زده و از جسم و جان مایه می گذارند. از خواب و خوراک و راحت خویش می زنند و نقطه نقطه می چینند تا کهکشانی لایتناهی و بیکران، سرشار از عشق و زیبایی و نور، ترسیم نمایند. نه به هارت و پورتهای عمامه به سرها توجهی می کنند و نه تره برای پاچه بگیرها خرد می کنند. چرا که ماموریتی فراتر از همه اینها دارند. ترسیم کهکشانها تا زدودن شام تیره از خانه های فقر و فلاکت زده مردم رنجدیده میهنمان ایران.
درود و سلام فراوان بر تک تک این انسانهای شریف و آزاده که بدون تلاش شبانه روزی آنها، خلق چنین تصاویر شگفت انگیزی از ایستادگی و مقاومت و گرد هم آوردن انسانهای مشتاق آزادی زیر یک سقف در مقابل ارتجاعیّون و استعماریّون، غیر ممکن می نمود. به یمن همین تلاشها و فداکاریها و از خودگذشتگی های ایثارگرانه است که ناظران بین المللی بر این همه نظم و قدرت سازماندهی انگشت گذاشته و بارها زبان به تحسین گشوده اند.
برگزاری چنین مراسم با شکوه و عظیمی، آنهم در سطح یک اپوزیسیون در تبعید، کاری است که فقط و فقط از عهده شورای ملی مقاومت و مجاهدین و هواداران بی مثل و مانند آنها برمی آید.
دستمریزاد. درود، درود و هزاران سلام و درود بر تک تک شمایان باد. ایرانزمین به داشتن فرزندان رشید و فداکاری همانند شما، افتخار می کند.
 29 ژوئن سال 2014 میلادی (هشتم تیرماه سال 1393)