قتل عام مجاهدین دراشرف، تبلیغات و ترفندها...

عباس فیلی- زندان لیبرتی

                      -----------------------------------------------------------------------------------

همبستگی: مجاهد خلق عباس فیلی، مسئول 36 گروگان اشرفی در سال 1388 بود. آنها در نخستین حمله و کشتار نیروهای مالکی در اشرف در 6 مرداد88، دستگیر و شکنجه وزندانی شدند و به مدت 72 روز در اعتصاب غذا بودند. اعتصاب آنها در آخرین هفته به اعتصاب خشک تبدیل شد و همگی در آستانه مرگ فاتحانه به اشرف بازگشتند.گروگانها ابتدا در زندان دخمه در جنب اشرف، سپس به زندان شهر خالص، از آنجا به زندان استخبارات در بغداد و نهایتا به زندان المثنی منتقل شدند و در هر زندانی با ضرب و شتم و تهدیدات بسیار مواجه بودند.

عباس فیلی در یکی از همین ترددات که در برابر مزدوران مقاومت کرده بود تا سرحد مرگ، شکنجه و مضروب شد.

                   -------------------------------------------------------------------------------------

قتل عام مجاهدین دراشرف

تبلیغات و ترفندهای رژیم و همریشان درخارجه

و چند یاد آوری

عباس فیلی - زندان لیبرتی

باسلام به دست اندرکاران سایت همبستگی ملی،

بعد از رسیدن 42قهرمان اشرفی به لیبرتی و بعد از ده روز پر اضطراب و جنگ وکشاکش با قاتلانی که در اشرف برما تاختند و درلیبرتی از هیچ رذیلت و محدودیت و فشاری فرو گذار نمی کنند، فرصتی دست داد تا این نوشته را خدمت شما تقدیم کنم. به ناگزیر شتابزده است ولی نکات آن از چند روز پیش در ذهنم می چرخد و به نظرم اگر چه حق مطلب نیست، ولی درهمین حد آن را لازم دیدم تا نظر شما چه باشد.

اجازه بدهید قبل از هرچیز از کارزار اشرف نشانها درخارجه و از پیامهای محکومیت جنایت بزرگ دراشرف و ابراز همدردی و همبستگی با مجاهدین، که از طریق سایت شما و سیمای آزادی از آنها مطلع شدیم؛ چه آنچه که از جانب هواداران مجاهدین بود و چه حمایتها و همدردیهای جریانها و شخصیتها از گروهبندیهای مختلف سیاسی، به نوبه خودم و بسیاری از همرزمانم که دراین جا باهم صحبت می کردیم، تشکر و قدردانی کنم. الحق که جوهره و همت انقلابی و میهنی شان را درکارزار بین المللی دفاع از ما به اوج رسانده اند و همپای آن گرم کار جنگ سیاسی با دشمن و عواملش نیز هستند. دست مریزاد.

اما نقطه عزیمت نوشتن این مطلب، برنامه یا نمایشنامه یی بود که با عنوان «نوبت شما » در تلویزیون فارسی «آیت الله بی بی سی» دو روز بعد از قتل عام دراشرف  در 12شهریور روی صحنه رفت.

سابقه بخش فارسی بی بی سی از کین توزیهایش علیه مصدق بزرگ وجنبش ضد استعماری ملی کردن نفت و همدهانی با دربار و ارتجاع در زننده ترین توهینها ودشنامها به رهبر نهضت ملی ایران، را میدانید. خوشحالی آشکارش در جریان بمباران اشرف درسال 71 و ناراحتی اش از سقوط هواپیمای بمب افکن رژیم – که یادم هست دکترهزارخانی تحت عنوان بی بی سی کولا خوب رویش انگشت گذاشت- معروف است. قبل از اینها هم، شاملو شاعر فقید ایران هم به آن لقب رذیلانه ترین نوع سانسور را داده بود. درسال 76 هم با دادستانی ضد انقلابی و فاشیستی آخوندها در شکنجه واعترافگیری اجباری از یک زندانی درهم شکسته، شرکت کرد و به همین خاطر در یک قطعنامه پارلمان اروپا محکوم شد.

با وجود همه اینها و هرچند که رسوای خاص و عام و مورد تحریم مجاهدین است و این خودش بود که اعلام کرد مردم ایران در محاورات و نامه نگاریهایشان لقب «آیت الله بی بی سی» را به ما داده اند، اما باوجود همه این سوابق ننگین، آن برنامه 12شهریور 92 تحت عنوان نوبت شما -که بهتراست بگویم نوبت قتل عام سیاسی مجاهدین به دست عوامل وزارت اطلاعات و انصار حزب الله بعد از قتل عام در اشرف- نمونه شگفتی بود از همدستی شقاوت بار ارتجاع و استعمار و جست و خیز مشمئز کننده پاسداران سیاسی  وجلادان همیشه درصحنه فاشیسم دینی بر اجساد 52 مجاهد قتل عام شده، در تلاشی رسوا برای برگرداندن کامل صورت مسأله جنایت علیه بشریت دراشرف، که همزمان و همسو و هماهنگ با کشتار شیمایی سوریه صورت گرفت و افکار عمومی را درایران وجهان تکان داده و موج نفرت و انزجار را متوجه حکومت آخوندی کرده بود. لذا این چنین بی دنده وترمز، در ماورای وقاحت، به چاره جویی برخاستند ولی به نظرم آن قدر رسوا بود که در مقابل وجدان های بیدار و به خروش آمده، به ضد خودش و علیه خودشان تبدیل میشود.

البته برای من به طورشخصی و به نظرم برای هر آنکه دل در گرو رهایی ایران زمین دارد آماج چنین حملاتی بودن از جانب تحفه یی مثل «آیت الله بی بی سی»،  با چنان سابقه یی، اوج افتخار است...

یک  هفته بعد در 19شهریور، شاهد برنامه یی بودیم در تلویزیون صدای آمریکا که بدون هیچگونه حجب و حیایی همین سمت وسو را برای عوض کردن صورت مسأله دنبال می کرد تا اذهان را از تمرکز روی جنایتکاران یعنی مالکی وخامنه ای و از روی خیانت به تمامی تعهدات و قراردادها و کنوانسیونها توسط آمریکا و سازمان ملل، و از روی هرگونه سئوال و پرسش از آنها ، برگرداند و متوجه مجاهدین و شهیدان قتل عام کند و خودشان را مقصر قتل عام معرفی کند... تفو برتو ای چرخ گردون تفو.....  

عجبا که قتل عام، اعدام جمعی و کشتار و گروگانگیری در اشرف، توسط نظامیان یونیفرم پوش و تا دندان مسلح مالکی درحق افراد بی سلاح و بی دفاع، درمکانی با محاصره بسیار شدیدتر از هرزندانی، صورت گرفته و تصاویر آن به قیمت جانبازی و شهادت مجاهدین روی اینترنت منتشر شده، اما حضرات برنامه هایشان را روی این محور کوک می کنند که راستی مقصر کی بود؟!

این ترفندی است حقیر و شناخته شده که به وسیله آن خام خیالانه می خواهند با انحراف اذهان از صورت واقعی مسأله، یعنی از جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت و جنایت علیه جامعه بین المللی، جلادان تهران وبغداد و دمشق، و خیانتکاران و نقض عهد کنندگان واشینگتن و لندن و نیویورک را، ازمعرض بحث و سئوال و محکومیت در ببرند.

آنهم در شرایطی که بارزترین مشخصة این جنایت بزرگ علیه بشریت، یعنی تروریسم سیاسی و دولتی، آنقدر واضح وشفاف است که جمیز هیگینز عضو هیأت رئیسه پارلمان اروپا درکنفرانس بروکسل، از این بابت آن را «جنایتی بین المللی و بزرگتر از سوریه» توصیف کرد.

تلویزیون فارسی «آیت الله بی بی سی»، دو روز بعد از قتل عام، برنامه اش را با این سؤال طراحی و اجرا کرد که: « این سؤال مطرحه که اصلاً چرا باید همچین اتفاقی بیفته و مقصر اصلی این ماجرا کیه»؟ در طول برنامه، مرتب این سئوال را تکرار می کرد و با روی خط آوردن مأمورانی از ایران و خارجه، تلاش می کرد صورت مسأله اعدامهای جمعی افراد حفاظت شده در وضعیت تحت محاصره را پاک کنند و مسئولیت جنایت را متوجه مجاهدین و رهبری آنها بکنند.

به جای جلاد، تا توانستند قربانی را زیر ضرب دروغ و تهمت گرفتند. عوامل و پاسداران رژیم را، که بعضا مأموران افشا شده وزارت بدنام بودند، از داخل ایران و از خارجه یکی پس از دیگری روی خط آوردند تا درباره جنایتهای «فرقه ضاله منافقین » (باهمین کلمات) و اینکه خوب شد کشتارشدند و خودشان مقصر کشتار خودشان هستند، داد سخن بدهند. 

آش انقدر شور شد که یک نفر که می گفت از مجاهدین نیست، صدایش درآمد و گفت: «مردم ایران هم می‌دونند که بمب‌گذاری که توی مشهد شد و ترور توی ایران شد کار وزارت اطلاعات بود به اسم مجاهدین برای این که مجاهدین رو جلوی مردم بدنام کنند....». در این لحظه مأمور آیت الله بی بی سی صدای  او را قطع کرد و گفت: «بگذارید اتهاماتی که قابل اثبات نیست رو کمتر مطرح کنیم». اما همین مأمور وسواسی، یک حزب اللهی دو آتشه را که از ایران روی خط آورده بود، مدتها روی خط نگه داشت تا با تکرار دروغها و حرفهای پاسداری در مورد ضرورت نابودی مجاهدین- ولو باکشتار- داد سخن بدهد و بگوید: « باید این گروهک منافقین باید برچیده بشه حالا به هرشکلی هست حالا یا کشتاره یا هرشکلی که می‌خواد باشه به هرحال ما ازکجا معلوم دوباره فردا روزی یه مسأله یی تو این مملکت پیش نیاد و دوباره اینا شروع نکنن هرگوشه و کناری نمی‌دونم بازاری خیابونی مردم بیگناه و زن، بچه، کوچیک بزرگ یه بمب منفجر کنند که تعدادی رو بکشند، اونموقع کی جوابگوه؟ سازمان ملل یا نمی‌دونم این سازمانهایی که این همه اسمشون میذارن سازمان حقوق‌بشر تا حالا کدوم اومدن از اینها حمایت بکنن...».

به نظرم تنها نقیصه، یک مکبّر بسیجی بود که در لحظة مناسب حرف ماموران وزارت اطلاعات را قطع کند تا حاضرین در استودیو بتوانند جای خالی عربده کشی بسیجیان بر سر اجساد مجاهدین را پر کنند. لابد این کمبود را هم در روند «تحکیم وحدت» بین ارتجاع و استعمار و در برنامه های مربوط به موشک پرانیها وکشتارهای بعدی- که شاید ما دیگر نباشیم تا ببینیم- رفع خواهند کرد!

برنامه تلویزیون صدای آمریکا هم با ویژگیهای خاص خودش، همین خط چرخاندن صورت مسأله را دنبال می کرد.

متأسفانه به برادر عزیزمان علیرضا جعفر زاده هم که به نظرم غافلگیرانه با چنین صحنه و ترتیباتی روبه روشده بود، فرصت داده نشد سؤلات بازجوگونه و بازی مسخره وکثیف مجری برنامه برای منحرف کردن صورت مسأله را افشا کند.

دراین میان، سر و کله کریم قصیم هم پیدا شد تا رکورد جدیدی در خیانت وشناعت و شقاوت برجای بگذارد و در پاسخ به این سؤال که «چقدر رهبری سازمان مجاهدین را در این تصمیم و نگه‌داشتن این 100نفر در اشرف مقصر می‌دانید؟»، آن چه را که «استاد ازل» می‌ طلبید، درمورد مقصر بودن ما بگوید و با اشک تمساح برای برادران وخواهران شهیدمان، اجساد تیرباران شده آنها را به لحاظ سیاسی و آرمانی هم ـ البته درمنطق توابان همدست جلاد ـ لت وپار کند، زیراب بیانیه های میلیونی حمایت جامعه عراق و حمایتهای نیروهای دموکراتیک عراقی را که برندگان انتخابات پارلمانی این کشور بوده اند به سود مالکی بزند و همچنین شعار اعتصاب غذاکنندگانمان درلیبرتی و برلین و ژنو و لندن و اتاوا را برای اعزام کلاه آبیها به منظور مهار قاتلان هم تخطئه کند و بیهوده بخواند.

مضحک اینکه برای سرپوش گذاشتن براین خباثت سیاسی، از «همبستگی ایرانیها » دم می زند که لابد منظورش ایرانی نمایان «نوبت وزارت» ! در آیت الله بی بی سی یا توابان همدست جلاد و بسیجیان همیشه درصحنه درشعبه ها و سایتهای پاسداران و مأموران وزارت اطلاعات در خارجه است، که دراین روزها بعضا برای شستن دستهای آغشته به خون و لوث کردن خیانتهای زمینه ساز و جاده صافکن کشتار، نفع خود را دراین می بینند که برای شهیدان ما دل بسوزانند، قربان صدقه ما مجاهدان «گرفتار» درلیبرتی هم  بشوند و آن وقت کشتارما را – گاه با یک مرزبندی رژیم پسند با خود ما تحت عنوان « صرفنظر از سیاستها و تقصیرات مجاهدین» -  همراه با تحقیر و ترحم نسبت به شهدا «به شدیدترین وجه محکوم کنند!!» زهی بی شرمی.

باری، کریم قصیم گفت: « اهالی دیالی حتی یک سنگ به نیروهای جرار مالکی نزدند این حمایتی که آقای جعفرزاده می گویند، این حمایتی است که آمارش رو سازمان مجاهدین دادن ولی در عمل ما چیزی که واقعاً کاری رو راه بیندازه و مشکل گشا باشه تاکنون ندیدیم . به‌نظر من بایستی در اندیشه ”همبستگی غربیها و ایرانیها ”، به‌خصوص ایرانیها باشند که فریاد مشترک رو در این روزها به بلندی آسمان زدند و نشان‌دادن که در روز سختی دلسوز مجاهدین هستن به‌زعم مجاهدین بسیاری از اینها به راه انحراف بودن یا اصلاًحذف اند شما ببینید در تبلیغات مجاهدین اصلاً اپوزیسیون ایرانی اخبار اپوزیسیون ایرانی اخبار اپوزیسیون ایرانی از هیچ گروه جایی نداره، آخه این چه وضعیه؟ من واقعاً بدون نظم و نسخ سخن می گویم برای این‌که بسیار بسیار آشفته هستم در این 10روز واقعاً اندوه بار و در سوگ نشسته‌ام ولی تا کی بایستی این ارزیابیها؟ ببینید اراده خروج ایشون خیلی تلاش کردن و تقلا کردن که مسأله حفاظت رو، حفاظت به جای خود ولی ببینید در آخرین سخنرانی که خانم رجوی فرمودند علاوه بر جلیقه‌ها، کلاه خودها و دیگر وسائلی که قبلاً هم گفته بودن چیزی جدیدی ما ندیدیم. کلاه خودهای آبی یا کلاه آبیها برای مسائل اپوزیسیون یک کشور در یک کشور دیگه که دشمن آن اپوزیسیون هستش وارد صحنه نمی‌شوند این رو حمل بر یأس نباید کرد حمل بر واقع بینی باید کرد، نمی‌شود در یک دنیایی سالیان دراز در اوهام و تصورات زندگی کرد و گفت همه کارها را مجاهدین می‌کنند، مجاهدین توانایی فوق‌العاده تشکیلاتی دارند، ولی برخی کارها دست مجاهدین نیست از جمله مسأله کلاه آبیها مقرارتی داره، مفادی داره، تک‌تک این مفاد مراجعه کنید می‌بینید شامل نمی‌شه».

قبل از هر چیز، وظیفه اخلاقی خودم می دانم که در پاسخ به طلبکاری موهن این شخص از مردم دیالی بگویم وگواهی بدهم که این مردم شریف و عشایر غیرتمند دیالی درحالی که سرکوب سیاه و اشغالگری فاشیسم دینی رودخانه هایشان را خشکانده، روستاهایشان را به ضرب شبه نظامیان نیروی قدس کوچ اجباری داده و هرجمعه در مساجد و خیابانهای شهرهایشان انفجار و کشتار می‌کند، تا آن جا که توانسته اند، از زن ومرد و پیر وجوان حتی وسط حملات تروریستی به اشرف و انفجار لوله های آب به کمکمان شتافتند و بعدهم که پاسداران و گزمه های مالکی محاصره اشرف را چند لایه بیشتر کردند، بر در و دیوار شعار حمایت از میهمانان مجاهدشان نوشتند و در ابعاد چند صد هزار نفره  امضا  جمع آوری کردند. آنها درهرفرصتی به حمایت از اشرفیها برمیخیزند و به رغم تهدیدها و تروریسم آخوندی  از این تلاشها  پروا نکرده و نمی کنند.

در همین قیامهای میلیونی اولین جمعه بعد از قتل عام (15شهریور)، نوجوانان و جوانان و شیوخ عراقی شعارهای محکومیت قتل عام در اشرف را برسردست گرفته بودند و تلویزیونهای عربی و عراقی هم آن را نشان دادند. اما کریم قصیم چشم دیدن پرچمهای بلند شده به حمایت از مجاهدین را ندارد و برای اینکه بتواند مجاهدین را مقصر قلمداد کند ،  آمار و ارقام امضا کنندگان بیانیه های  مردم عراق را که بارها توسط آمریکایی ها و هیئت های اروپایی و عربی و حقوقدانان از کشورهای مختلف بررسی شده است  به زیر سؤال می برد....

دربیانیه تفصیلی شورا نقل قولی از کریم قصیم درمورد حمایتهای عراقی و بین المللی از اشرفیها آمده بود که خوب است در همین جا نقل کنم تا خریداران چرخشمداری قصیم، اجر و پاداش بیشتری برایش قائل شوند.

4سال پیش قصیم در جواب به مأموری که مثل کار امروز خود او، به تخطئه مقاومت مجاهدین در اشرف و مبانی اجتماعی وسیاسی آن پرداخته بود، نوشت:

«در کنار و همبسته با مجاهدین و اشرف یک جبهه بین‌المللی وجود دارد که چشم بسته‌ترین افراد و گروههای مخالف و منتقد به مجاهدین نیز وجود و کارآمد بودن این همبستگی را ندیده نمی‌گیرند. این ساختار جهانی اکنون متشکل از هزاران وکیل، معروفترین اساتید حقوق بین الملل دنیا، شمار کثیری از سازمانهای حقوق بشری به خصوص عفو بین‌الملل، هزاران پارلمانتر اروپایی و صدها پارلمانتر آمریکایی، بزرگان دینی و مذهبی از هرسه دین توحیدی، شماری از ژورنالیستها، تحلیلگران و رسانه‌های معتبر، شمار کثیری از شخصیتهای اجتماعی، فرهنگی و هنری جهان از پنج قاره و.. نیز سیاستمداران/ سران عشایر و شخصیتهای دانشگاهی، حقوقی، فرهنگی و انجمنهای مترقی و ملی و دموکراتیک عراق. اصل سازماندهی، وجود و کار مداوم این جبهه جهانی در همبستگی با اشرف، همان طور که بالا مختصر اشاره کردم، یکی از پدیدههای مبارزاتی نوین در سطح بین المللی و معرف یکی از خصلتهای جدید مقاومت ایران درسابقه جهانی کل جنبشها و سازمانهای مبارزاتی است. به باور من این هم یک پدیده جدید از روند جهانی شدن پدیدههای سیاسی – حقوقی است، این بار درعرصه مبارزه و مقاومت ایران. وجود و تکامل دائمی این جبهه فعال و کارآمد، درضمن معرف یک مشروعیت حقوقی تثبیت شده برای مقاومت سازمانیافته ایران، به خصوص اشرف و اشرفیان است».

اینها را کریم قصیم در دیماه1388 یعنی در زمانی نوشته که 6ماه از جنایت علیه بشریت در 6و7 مرداد با حمله نیروهای مالکی و رویگردانی نیروهای آمریکایی درصحنه، صورت گرفته بود. یعنی تهاجم مسلحانه حکومت عراق به اشرف و خیانت و نقض عهد آمریکا  کاملا واضح شده بود و کاملا روشن بود که مجاهدین اساسا  با پایداری خونین و با تلاشهای بین المللی خودشان،  توانسته اند حمایت و همبستگی بین المللی کسب کنند و برای جان و آرمان و پیکارشان برای آزادی، چتر وحریم حفاظتی درمقابل ارتجاع افسارگسیخته  توسط استعمار، بسازند . واقعیتی که کریم قصیم درهمین نوشته اش، آن را « مشروعیت حقوقی تثبیت شده برای مقاومت سازمانیافته ایران، به خصوص اشرف و اشرفیان» توصیف کرده است.

این فراموشکاری عمدی و تحریف و بازنویسی تاریخ در تکذیب بیانیه های میلیونی مردم عراق اعم از سنی وشیعه درحمایت ازحضور مجاهدین و در محکومیت لیست گذاری و  اعتراض به خلع سلاح ما و  برهم زدن تعادل منطقه یی به سود رژیم، نتیجه اش البته این است که مجاهدین خودشان مسئول و مقصر کشتار خودشان هستند!

قصیم درهمین راستا در 19شهریورمی نویسد: « از این فجایع درس بگیرید و بگیریم. به جای اوهام و آسمان خیال به زمین واقعیات پای گذارید و رو به جلو به همبستگی با ایرانیان روی آوردید. از لابی آمریکایی و ژنرالهایی که به به و چه چه می کنند ولی در عمل هیچ غلطی برای اشرف و لیبرتی نکردند آبی گرم نمی شود. از ستارخان تا مصدق تا حنیف همه به ملت خود تکیه دادند نه به ژنرالها و سیاستمداران سابق دلال منش و بی فایده».

آیا زدن مارکهای «لابی و دلال منش و بی فایده» به سیاستمداران و ژنرالهای حامی مجاهدین، که علیه خیانت دولتهای خودشان به تعهدات و قوانین و کنوانسیونهای بین المللی قیام کرده اند و بهای سنگینی برای آن می پردازند، تکرار همان  حرفهای موهن محافل ایران گیتی و کوبلر در تهاجم و سرکوب این شخصیتها نیست؟

آیا توهین ناموجه و زشت به این شخصیتها، تحت الشعاع قراردادن مسئولیت رژیم و مالکی و تحت الشعاع قرار دادن خیانت دولتهایی نیست که این شخصیتها به بهای انواع فشارها، علیه آنها اعتراض می کنند؟

راستی وقتی مجاهدین در برابر جنایت علیه بشریت و برای تأمین حفاظت و نجات گروگانها و تضمین حقوق بنیادین اشرفیها، از نیروی وجدان و همین سیاستمداران و ژ نرالهای وفادار به تعهدات کشورشان، کمک می خواهند، توهین و حمله به آنها، به چه معناست؟

به نظرم معقول این بود که ایشان عرض خود کمتر برده وارد مقولاتی از قبیل اینکه چه کسی «آب را گرم» میکند و به که باید «تکیه» کرد و معلمی برای کسانیکه که در عمل روزمره با قیمت غیر قابل تصور ثابت کرده اند مشی و مرامشان «کس نخارد» است نشوند.. 

و بالاخره اگر به عمق این حرفها برویم، مگر نتیجه گیری سیاسی از تخطئه و بی فایده دانستن حمایتهای بین المللی و نتیجة انکار حمایت جامعه و نیروهای دمکراتیک عراق، مضمون و پیامی غیر از حرفهای سرکرده سپاه پاسداران دارد که دو روز جلوتر  از قصیم درتلویزیون رژیم(17شهریور ) گفت: « مطمئناً مردم هرگز دیگر حضور اینها را در عراق به هیچ عنوان نخواهند پذیرفت. این اولین آثار و علائم اینه که مردم به آب و آتش می‌زنند برای این‌که اینها را از عراق بیرون کنند و دیگه عراق نمیتونه مأمنی باشه برای حضو اینها.  نشون داد که حتی اینها زیر چتر حفاظت آمریکاییها هم میدان امنی برای ادامه حیات در عراق ندارند و اینها پیامدهای بسیار خطرناکی است که موجودیت این گروهک را به‌شدت تهدید می‌کنه».

دراین روز ها در زندان لیبرتی درحالیکه درگیر و مشغول پیامدهای قتل عام دراشرف بودم، وقتی به تشابه غلیظ حرفهای قصیم با کوبلر و ایران گیتیها و شعبه نجات اطلاعات آخوندها و به  اشک تمساح او بعد از لت و پار کردن سیاسی و آرمانی اجساد خواهران و برادرانمان برخوردم، به یاد اطلاعیه 17خرداد اجلاس شورای ملی مقاومت افتادم که سه کلمه اش خیلی به من چسبید: «خیانت»،« شناعت» و «شقاوت». چون مختصر ومفید، آن خنجر خیانت از پشت در سر بزنگاه انتخابات رژیم و گردهمایی مقاومت را توضیح می‌داد.

در همین رابطه با تعدادی از برادران بحث و گفتگو داشتیم. پس از مدتی آمدند و به خاطر ضوابط حفاظتی در برابر حملات محتمل موشکی به ما تذکر دادند پراکنده شویم. من در برگشت به محل خودم متن مکتوب چند لجن پراکنی فیس بوکی علیه اشرف نشانهایی را دیدم که جواب خیانتکاران را داده بودند. از شدت کلافگی و آشفتگی و لجن پراکنی آنها علیه اشرف نشانها، به نظرم رسید که در مقابل روشنگریها و سطح بالای آگاهی یاران اشرف نشان، رژیم حسابی بورشده و همریشان هم جز تکرار یاوه های بسیجیان و جبهه متحد ارتجاع درفازسیاسی، چیزی درچنته ندارند.

سعی می کنم درهمین رابطه نکاتی را که با بچه ها در مورد بسیج تبلیغاتی رژیم بعد از قتل عام در اشرف صحبت می کردیم، به رسم «همبستگی قلمی» با اشرف نشانهای رزمنده در جبهه جنگ سیاسی، برای شما بفرستم.

روش شماره گذاری راهم برای این انتخاب کردم که شاید مشکل کم کاری خودم در مقاله نویسی را جبران کند!

1

اتاق واحد عملیاتی و رهنمودهای گفتمان سازی از تهران تا دمشق

برای چرخاندن صورت مسأله از «جلاد و جنایت علیه بشریت» علیه «قربانی»

پاسدار سلامی:«دولت عراق دفعات متعددی به اینها اخطار کرد

که تماماً اردوگاه اشرف راترک کنند اینها نپذیرفتند»

همه شواهد نشان می دهد که سقوط محتمل بشاراسد، نقش تعیین کننده یی در نیاز مندی خامنه ای به کشتار در اشرف داشته و به قول خواهرمریم، اصلا تصادفی نیست که جنایت دراشرف به دست مالکی، همزمان با کشتار فجیع شیمایی در دمشق به دست دیکتاتور سوریه صورت می‌گیرد. کما اینکه وقاحت مشابهی، در زمینة تبلیغاتی، تهران و بغداد و دمشق را به هم وصل می کند.

آنها روز روشن دست به  قتل عام و حمله شیمایی می زنند و بعد خود قربانیان را  مقصر کشتار خودشان معرفی کنند. پیداست که گفتمان واحدی از اتاق عملیات واحدی در بیت العنکبوت ولایت طراحی و هدایت می شود و اولین مجریانش هم  مهره های تحت امر خود خامنه ای و اولین مخاطبانش نیروهای خلص پاسدار و بسیجی و ارتجاعی درحلقه اصلی حفظ نظام هستند.

پاسدار قاسم سلیمانی جلسة خبرگان نظام را توجیه کرد. سرکردة کل  بسیج محمدرضا نقدی به توجیه بسیجیان نظام پرداخت.  امام جمعه های نظام مانند آخوند احمد خاتمی به موعظه درباره عملیات الهی و امدادهای غیبی رسیده در مرصاد دوم آخوندی پرداختند. تلویزیون و رسانه های رژیم هم، برای توجیه شقاوتی که مردم را شوکه کرده بود، انبان درغپردازیها و دجالگریهای رسوای دو سه دهه پیش خود را برای متهم کردن مجاهدین به کشتن و مثله کردن و سوزاندان بیگناهان دوباره باز کردند. فشرده همه اینها را جانشین سرکردة کل سپاه در برنامه تلویزیون رژیم در 17شهریور(یک هفته بعد از قتل عام اشرف) باز گو کرد و گفت:« به‌ اندازة قتل‌عامهای ناشی از تهاجم هسته‌یی آمریکا به ناکازاکی و هیروشیما اینها کشته گرفتند از مردم ایران و عراق، ولی آمریکاییها و غربیها، هرگز نسبت به اون کشته‌ها حساست به خرج ندادند، ولی امروز که 52 نفر جانی، در انتقام به افعال جنایتکارانه گذشته خودشون در دادگاه مردمی مردم عراق، چنین سرنوشتی رو پیدا کردند، کشورهای غربی، آمریکاییها و دیگران، این را به‌عنوان یک فاجعه هولناک تلقی می‌کنند و با اونها احساس همدردی می‌کنند».

پاسدار سلامی درحالیکه حرفهای فوق الذکر را برای توجیه کشتار بر زبان می آورد و درحالیکه درقسمتهای دیگر مصاحبه اش قدرتنمایی های مضحکی برای مصرف داخلی و روحیه دادن به بسیجیها و پاسداران  میکرد و شواهد زیادی در اذعان به شراکت رژیم  دراین جنایت برزبان آورد؛ منتها از اینکه خود مجاهدین و رهبریشان را مسئول و مقصر قلمداد کند فرو گذار نکرد و گفت: «اردوگاه اشرف اردوگاه بسیار بزرگیه، حدود 6 در 7 کیلومتر ابعاد این اردوگاه هست دولت عراق دفعات بسیار متعددی به اینها اخطار کرد که تماماً اردوگاه اشرف روترک کنند چون بالاخره حفاظت پیرامونی ازیک اردوگاهی با این ابعاد توسط ارتش تازه تشکیل شده عراق که واقعاً درگیر بحرانهای متعددی در شهرهای مختلف عراق هست برای یک تعداد اندکی منافق که هیچ‌گونه محبوبیتی ندارند و اصلاً موضوعیتی در سیستم سیاسی و امنیتی عراق ندارن واقعاً خوب کار مشکلیه، هرچه دولت عراق به اینها اصرار کرد اینها نپذیرفتند».

2

ترفند اندرز گونه درقالب دلسوزی برای شهیدان:

«آیا مال و اموال دراشرف ارزش اینهمه شهید را داشت؟»

گفتمان سازی اتاق عملیات قتل عام از تهران تا بغداد و دمشق، برای این که صورت مسأله جنایت علیه جامعه بین المللی و جنایت علیه بشریت به منظور سرکوب یک مقاومت مشروع مردمی را بپوشاند و پیام خون شهیدان را که  گواهی درخشان برهمین حقیقت است، لوث کند؛ بعضا با اشک تمساح برای مجاهدین، این ادعا را  تبلیغ می کند که چرا  این تعداد از مجاهدین با این سطح بالا و.... به خاطر مال و اموال جانشان را ازدست داده اند و چرا مجاهدین به این خاطر آنها را  دراشرف باقی گذاشتند تا جانشان را ازدست بدهند.

طرح این موضوع هدفی ندارد جز اینکه علت واقعی جنایت اتاق عملیات خامنه ای و علت کشتار در اشرف و نیاز مشخص خامنه ای و مالکی در این شرایط مشخص منطقه یی و داخلی را از نظرها گم کند. کما اینکه این رویکرد دلیل کشتار موشکی مجاهدین درلیبرتی در روز اعلام نتایج انتخابات رژیم را هم در این میداند که چرا مجاهدین  اصلا درعراق هستند.

حال آنکه موضوع دراین کشتارها و اعدامهای جمعی، از تهران و از دل زندانهای رژیم تا لیبرتی و اشرف و دیگر نقاط جهان، چیزی جز تروریسم داخلی و صادراتی فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران و سیاست نابود کردن وحذف مخالفان اصلی اش نیست.

اصولا پیش کشیدن اینکه اگر اینکار را نمی کردید، شهید یا شکنجه نمی شدید، منطق مشترک جلاد و تواب همدست جلاد است که می خواهند زیراب مقاومت هر مجاهد و مبارز انقلابی را بزنند، ولی آن را در قالب رهنمود حفاظت از جان او عرضه می کنند.  بگذریم که از قضا، به لحاظ حفظ نیروی رزمنده، تجربه های متعدد نشان داده است که  این رهنمودهای مبتنی بر ترس و بزدلی و فرار، درحالی که به ظاهر حفاظتی است، در واقع امر  برای یک جمعیت در معرض تهدید و خطر، باعث حداکثر ضربه و قربانی گرفتن به سود دشمن می شود. 

نیروی انقلابی و رزمنده در هر مقاومت مشروع مردمی هر چه بیشتر و بهتر بجنگد، بیشتر حفظ میشود. حفاظت جان رزمندگان و تمامیت نیروی رزمنده در هرنبردی، هرگز ازجنگندگی وفداکاری آن نیرو جدا نیست. درتاکتیک جنگی هم، بسیار دیده ایم که تهاجم بهترین دفاع است. از 30 خرداد تا امروز ضمن 32 سال این حقیقت هم به اثبات رسیده است که مجاهدین به این خاطر ماندند که بیشتر جنگیدند.

البته تا آنجا که به انتخاب آرمانی ما مجاهدین چه در زندان لیبرتی یا زمانی که در اشرف یا سایر قرارگاههایمان بودیم مربوط میشود، نبرد و شهادت انتخاب و افتخار اول ماست و اصولا حیف و حسرت بر شهیدان را مرز سرخ و به دور از شأن انسانی و آرمانی شهیدان می دانیم. اما درعین حال، باید بگویم که در جریان پایداری ده ساله دراشرف وگذشتن ازمیلیاردها سرمایه مادی – چه در تجربه تحویل دادن سلاحها به نیروهای آمریکایی در ازای تعهد حفاظتی و چه در انتقال به لیبرتی  وترک اشرف با همه داراییهای محاسبه شده ومحاسبه نشده اش – حرف برادر مسعود حفظ مجاهدان جنگنده و گذشتن از انبوه جنگ افزارها و ذیقیمت ترین مکانها و تأسیسات  واستحکامات  بوده است.

 از آن پس هم، مجاهدتهای روزمره ما دراشرف ولیبرتی پیوسته همین رهنمود را دنبال کرده و می کند و خواهر مریم هم در تمام تلاشهایش – حتی درکارزار تاریخی درهم شکستن لیست بی اعتبار تروریستی- قبل از هرچیز همین هدف را دنبال کرده است.

بنابراین، به خائن بزدلی که به شورا و مجاهدین خنجر زده و امروز در خوش بینانه ترین صورت، بازیچه حقیری در تبلیغ گفتمان ولایت ارتجاع و پژواک آن علیه مجاهدین است، توصیه میکنم هرچقدر می خواهد حرفهایش را عوض کند، هرچقدرمی خواهد به حامیان مجاهدین از اهالی دیالی تا ژنرالها و سیاستمداران آمریکایی توهین کند، ، ولی لااقل از خون مجاهدین قتل عام شده یی که با برخی از آنها دیده به دیده آشنایی داشته، شرم کند و به ما درس حفاظت از «گنجینه ملی پیکار آزادی» ندهد و از آلوده کردن نام «حنیف» و «مصدق» و«ستارخان» بپرهیزد.

ما عواطف و برانگیختگی و اشکها و احساسات هموطنان و حامیان یارانمان نسبت به شیهدان وخودمان را به خوبی درک می کنیم و بسیار ذیقیمت و گرامی میداریم، ولی برایمان کاملا روشن است ترحمها و دلسوزیهای موهنی که از سر تحقیر و کوبیدن راه و آرمان ما صورت می گیرد، فاقد هیچ مضمون انسانی و حمایت از ما نیست، نمایش این قبیل آشفته حالیها صرفا برای شستن عملکرد خائنانه و در بردن خود از مقابل سئوالات مردم است و بس.

در موضوع کشتار مجاهدین در اشرف، از قضا آنچه که بر همه طرفها روشن شد، این بود که بحث و دعوا اصلا برسر اموال و مسائل حقوقی و قضایی و مالی نیست.

بحث این است که مجاهدین و نیروی رزمنده و مقاومت کننده در برابر رژیم، تهدید مرگباری برای خامنه ای هستند و به همین خاطر باید به هر وسیله یی نابود شوند: چه در اشرف و چه در لیبرتی و چه در ژنو مثل کاظم رجوی و چه در رم مثل محمد حسین نقدی یا در ترکیه مثل زهرا رجبی، علی مرادی و اکبر قربانی و چه دست بسته در دل زندانهای رژیم، که مجاهدین و هوادران مقاوم آنها را قبل از محاکمه یا حتی بعد از تحمل دوران زندان، مثل هزاران زندانی قتل عام شده درسال 67( که رژیم به نوعی در شرایط مشابه امروز بود) به فرمان خمینی و به خاطر «موضع» و «عقیده» شان، کشتار و قتل عام کردند....

به قول خواهرمریم، قتل عام اشرف مثل همان قتل عام سال 67 است و با همان روح لعنت شده...

و چه خوب که هزارخانی در مراسم اُور صدای رسای صبا هفت برادران و ما اشرفیها شد و خروشید که: تا آخرش ایستاده ایم....

 تا آن جایی هم که به موضوع مشخص اموال مربوط می شود، گزارشهای متعددی منتشر کرده ایم که همگی حاکی از انعطاف و گذشت مجاهدین و وکلایشان برای تسریع درحل و فصل موضوع بوده است. منتها مبلغان گفتمان آخوندها برای منحرف کردن صورت مسأله از جنایت مالکی و خامنه ای، آن را عمدا نادیده می گیرند. کارشکنیهای مالکی را هم به فراموشی می سپارند که حتی با ورود و ملاقات سناتور توریسلی و پرفسور اشنیبام برای ملاقات با همین مجاهدین قتل عام شده ممانعت کرد. آنها که درشب ژانویه سال نو 2013 با استقبال از هرخطری، خودشان را به عراق رسانده بودند، درگزارش خود نوشتند:« این سفر با چیزی که انتظارش میرفت بسیار متفاوت برگزار شد. هیچ عامل دولت عراق با ما ملاقات نکرد، و به ما اجازه بازدید از کمپ اشرف و لیبرتی داده نشد.

ملاقات ما با افراد کمپ لیبرتی در خارج از محوطه انجام گرفت، و حاضران در ملاقات به هفت نفر از نمایندگان تعیین شده توسط ساکنان، محدود شد. ولی، نتیجه گیری ما این بود و همچنان هست که تصمیم رفتن به عراق حتی اگر لازم بود در آستانه سال نو برویم درست بود، تا تمایل خودمان و ساکنان را برای رسیدن به یک راه حل عادلانه نشان بدهیم». 

ملاحظه می کنید که چرخاندن صورت مسأله در یکی از کثیف ترین نمونه های جنایت علیه بشریت که باخیانت به همه تعهدات وکنوانسیونها و قراردادهای مشخص همراه بوده است، و تبدیل کردن آن به اینکه گویا علت این جنایت وکشتار پر بهادان مجاهدین به مال و اموالشان درمقابل جان نفراتشان بوده، چیزی جز کتمان حقیقت و گفتمان سازی به سود رژیم ولایت نیست.

3

ترفند سیاسی در قالب حقوقی:

اینکه می گویید همه مجاهدین را ازعراق خارج کنند واقعی نیست!

اینکه می گویید کلاه آبیها بیایند قانونی نیست!

دربرنامه تلویزیونی صدای آمریکا(19شهریور)، وقتی علیرضا جعفر زاده - درحالی که حرفهایش پیاپی توسط مجری برنامه قطع می شد، این مضمون را می گفت که « مجاهدین از اول به آمریکا گفته بودند،شما برای اینکه بخواهید به تعهدتان عمل بکنید، همه نفرات را بیاورید به آمریکا»؛ مجری با قطع صحبت او حکم صادر کرد که :«خوب، این هم که شدنی نیست» و بعدهم رشته کلام را به دست گرفت و استدلال کرد که چون مجاهدین سالها درلیستهای آمریکا واروپا بوده اند، هیچ کشوری حاضرنیست این کار را بکند»!

چنانکه در مقدمه اشاره کردم، درهمین برنامه کریم قصیم به تخطئه شعار مجاهدین و هموطنان متحصن و درحال اعتصاب غذا پرداخت و مدعی شد: « کلاه آبیها برای مسائل اپوزیسیون یک کشور در یک کشور دیگر که دشمن آن اپوزیسیون هستش وارد صحنه نمی‌شوند» و استدلالش هم این بود که« مقرارتی داره که شامل نمی‌شه».

من ترجیح می دهم درمورد سطح و سواد حقوقی کریم قصیم چیزی نگویم چون ناگفته روشن است. درمورد مجری هم  نمیدانم خودش را ایرانی می داند یا یکدست مدافع سیاستهای دولت آمریکا؟ یا اینکه چقدر سواد حقوق بین الملل دارد؟  اینها را نمی دانم ولی به سه نکته یقین دارم:

اول- اینکه زدن زیراب خواستهای حقوقی مجاهدین، قبل از اینکه یک حرف حقوقی و تخصصی باشد، یک موضع سیاسی است.  در صحنه کشتار و جنایتی که اتفاق افتاده، تخطئه حقوق مجاهدین کاری همسو و به موازات گفتمان همان اتاق عملیاتی است که کشتار اشرفیها را هدایت می کند.

دوم- حتی اگر مغرض و مرتبط به ایران گیتیها یا  لابی رژیم نباشد، که من اطلاع مشخصی دراین موارد ندارم، درخوش بینانه ترین صورت، کارمند حقوق بگیری است در یک اداره امریکایی، ولی هرکس هست، استنادش به برچسبی که احکام چندین دادگاه اروپایی و آمریکایی آن را باطل شناخته، پر بی ربط است. خصوصا که هزاران حقوقدان  و دولتمرد و نمایندگان کنگره وسنا و پارلمانها در آمریکا و اروپا این برچسب را از اول فاقد اعتبار دانسته اند و برچسب زنان را متخلف از قانون و همدست فاشیسم دینی شناخته اند. بنابراین حکم این کارمند مبنی بر «اینکه نمیشه»!! درمقابل نظریه و نظرگاه کسانی مثل جولیانی شهردار نیویورک در زمان مقابله با حمله تروریستها و کاندیدای ریاست جمهوری و حقوقدان و وکیل و دادستان در امریکا ، ارزش و اعتباری ندارد.

 جولیانی روز 9 فوریه همین امسال (21بهمن91) وقتی از حمله موشکی به لیبرتی باخبر شد، درکنفرانسی در واشینگتن گفت:«ایالات متحده باید به قولش متعهد باشد. رئیس جمهور ایالات متحده باید پیشتاز و در جلو باشد نه در پشت حوادث. رئیس جمهور ایالات متحده امروز باید هواپیمای نظامی به بغداد بفرستد. او باید تمام افراد کمپ لیبرتی را تخلیه کند و آنها را به ایالات متحده آمریکا  بیاورد. هیچ چیزی، هیچ چیزی کمتر از این، کافی نیست. بله آنها را به اشرف ببرید. ولی ما دیده ایم آنها را در اشرف هم مثل لیبرتی کشته اند، ندیدیم؟ »

جولیانی اضافه کرد :«من صحبتم را به پایان می رسانم و به آنهایی که دارند گوش می کنند و از خانواده هایی که عزیزانشان را از دست داده اند خواهند شنید و عزیزانی که در بیمارستان هستند یا حتی نه در بیمارستان بلکه مجروح هستند می گویم در این حمله، ما قلبمان با شماست. دعای ما برای شما و مهمتر از همه، ما با شما ایستادیم و حالا با شما با ایمان بیشتر و عزم بیشتر می ایستیم که این خونها بدون ثمره نخواهد بود. ................ما تعهدمان را دو برابر می کنیم. ما تعهدمان را سه برابر می کنیم. و تا زمانی که همه اهدافمان برآورده نشود آرام نمی گیریم. خدا به همراهتان»

سوم- شخصا هم طی یک دهه گذشته به خاطر کارها و مسئولیتهایی که در اشرف داشته ام،  از همان اوایل،  از زمانی که زنده یاد لرد اسلین به اشرف آمده بود، در بسیاری ملاقاتها و بحثها و مطالعه متون و مبانی حقوقی، دست اندرکار بوده ام و استدلالها و متون بسیاری از حقوقدانان طراز اول از آمریکا و اروپا و کشورهای عربی و خود عراق را خوانده ام که حرف و نظرشان چیزی نیست که قصیم می گوید.

همین حالا هم طی همین چند روز بعد از قتل عام، فراخونهای اعزام کلاه آبیها نه فقط از طرف مجاهدین دراشرف و لیبرتی، نه فقط ازسوی وکلای مدافع و خانواده ها و هموطنان درحال اعتصاب غذا، بلکه ازسوی رهبران سیاسی اروپایی به عمل آمده است که بسیاری از آنها متخصص یا مسئول یا دست اندرکار نهادهای مختلف همین اتحادیه اروپا بوده یا هستند. آنها ، مجدانه و با استنادات حقوقی انکارناپذیر، خواستار اعزام کلاه آبیها به لیبرتی هستند. اینکه کسی بگوید این نمیشود ونخواهد شد معنای حقوقی ندارد، بلکه معنای سیاسی دارد یعنی که ارتجاع و استعمار نمی گذارند.....

حالا هموطنان مان درمورد ارزش و اعتبار فنی و تخصصی حرفهای حضرات برای زدن زیراب استنادات حقوقی مجاهدین، قضاوت کنند.

4

ترفند غیر قانونی خواندن حضور مجاهدین درعراق

برای برگرداندن برگ حقوق بشرعلیه قربانی

رژیم آخوندی که خود به هیچ قاعده و قانونی – حتی قانون خودش –پایبند نیست، برای توجیه فشار وکشتار و حذف مجاهدین و از میان برداشتن مخالفان اصلی خودش، از فردای پایداری ده ساله اشرف، پیوسته تلاش کرده است قانونی بودن حضور ما درعراق را به زیر سئوال ببرد. اما از آن جا که استاتوی حقوقی حضور مجاهدین در عراق که اسناد مدون اولیه اش توسط لرد اسلین تنظیم شده بود، هیچ شکافی نداشت، نه تنها آمریکا و دولت علاوی بلکه دولت جعفری هم که از نیروهای رژیمی بود، قادر به انکار آن نبودند و مقامات بالای این دولتها بارها تصریح کردند که این موضوعی حقوقی وبین المللی است که  از زمان جنگ باقی مانده و درچارچوب حقوق بین الملل باید حل وفصل شود. و فقط مالکی بود که به تکرار حرفها ودعاوی رژیم پرداخت که البته کسی خریدارش نبود.

حالا که شوک ناشی از جنایت بزرگ علیه بشریت در اشرف، اذهان و عواطف مردم ایران و وجدانهای انسانی در دیگر کشورها را متوجه شقاوت رژیم و مظلومیت مجاهدین کرده است، اتاق عملیات بیت خامنه ای درسایتهای زنجیره یی بیهوده می کوشد که با زیر سئوال بردن این موقعیت حقوقی، از زیر ضرب این محکومیتها و برانگیختگی داخلی وبین المللی، فرار کند. 

علاوه براسناد حقوقی منتشر شده در باره مبانی حقوقی حضور مجاهدین درعراق، خود ما اشرفیها بارها در طومارها و بیانیه هایمان نکات زیر را پیوسته تکرار کرده ایم:

- حضور ما در عراق از سه دهه پیش  براساس دعوت دولت وقت عراق به تاریخ 13 سپتامبر 1984 (22شهریور 1363) به امضای نایب نخست وزیر و وزیر خارجه این کشور از رهبر مقاومت ایران، بوده و به شرط استقلال و آزادی عمل کامل تا رسیدن به اهدافمان به این کشور آمده ایم.

کپی این دعوتنامه رسمی و قانونی و همچنین بیانیه رئیس جمهور وقت عراق درباره استقلال و آزادی عمل مقاومت ایران در خاک این کشور در اختیار مقامات سیاسی و نظامی آمریکایی، و در اختیار همه حقوقدانانی است که در 50 نظریه حقوقی ، سازمان مجاهدین خلق ایران را برخوردار از کلیه حقوق شناخته شده یک مقاومت در تبعید و یک جنبش آزادیبخش ملی شناخته اند.

-بعد ازاشغال عراق توسط آمریکا و سقوط دولت قبلی این کشور، دولت ایالات متحده در سال 2004 این واقعیت را به رسمیت شناخت که همه ما افراد حفاظت شده تحت کنوانسیون چهارم ژنو هستیم که الزاما بایستی در قبال اشغال مکان زندگی و جابجایی اجباری در  عراق و هرگونه رفولمان و اخراج  حفاظت شویم.

- حکم صادره از دادگاه عراق به تاریخ 28سپتامبر2009( 6مهر 1388) یعنی بعد از حمله وحشیانه 6و7 مرداد به اشرف، تصریح  می کند که حضور ساکنان اشرف در عراق قانونی است.

- علیرغم این سندهای مسلم درمورد حقوق و حضور قانونی ما درعراق،  ما در سال 2011 ابتکار پارلمان اروپا برای انتقال به کشورهای ثالث را پذیرفتیم و به توصیه کمیسر عالی در دیدارش با رئیس هیأت رابطه عراق در پارلمان اروپا ، درخواستهای انفرادی خود را برای پناهندگی به کمیساریای عالی پناهندگان ارائه دادیم.

-ارائه درخواستها به کمیساریا ، به وضوح نقطه عزیمت حفاظتی در برابر ضرب الاجلها و تهدیدهای  خامنه ای و مالکی داشت و در غیر اینصورت نیازی نبود که پناهندگان سیاسی پس از 25 سال دوباره تقاضای پناهندگی بدهند. این در هیچ کجای جهان مرسوم نیست. همین نقطه عزیمت به کرات در جریان دیدارهای ما با یونامی و کمیساریا و مقامات آمریکایی در اشرف اعلام و ثبت شده و در صورتجلسات موجود است.

بنابراین، تلاش برای تغییرصورت مسأله یعنی جنایت بزرگ علیه بشریت با توسل به ادعاهای رنگارنگ علیه مجاهدین وحقوق شناخته شده آنها ، چیزی نیست جز تکرار دعاوی رژیم و حکومت عراق مبنی بر غیر قانونی بودن حضور مجاهدین در عراق، به منظور توجیه جنایت که البته نوعی همدستی باجانیان است.

5

ترفند متهم کردن مجاهدین به نادیده گرفتن تعادل قوا

و صورت مسأله واقعی دراشرف ولیبرتی

کریم قصیم که توهینهای زشت او به مردم دیالی و سیاستمداران بین المللی حامی مجاهدین را دیدیم، بیشترین اهانت را به اشرف نشانهایی می کند که خیانت او را افشا کرده اند و همزمان به آنها و به ما مجاهدین قتل عام شده  مارک می زند که تعادل قوا را ندیده ایم و تحلیلهایمان غلط است.

 او با تقلید و انقیاد واضحش در کادر «گفتمان ولایت برای منحرف کردن صورت مسأله جنایت»،  هواداران مجاهدین را به انقیاد و تقلید متهم کرده و نوشته است:«انقیاد و تقلید کار کسانی است که هر یک سال یا دوسال یک بار ”کله شان را ” به مرجع تقلید و مرشدشان واگذار می کنند. در این مسیر کله خود شان از کار می افتد و کله مرجع تقلید و مرشدشان تنهایی قادر به تحلیل و بررسی دنیای پیچیده نمی شود. به این ترتیب سالها به ره افسانه می رود و مرتب این و آن ساده بینی و خبط و اشتباه صورت میگیرد. همان طور که اشرف را امن تر از لیبرتی و لیبرتی را حالا امنتر از اشرف می گیرند. در حالیکه اگر برمبنای فاکتها، مشورتهای منطقی با بهترین کارشناسانی که همراه دارند عمل می کردند دشوار نبود بفهمند که هیچیک از این دو مقر در شرایطی که نیروهای نظامی آمریکا از عراق رفته اند و نیروهای دشمن جرّار دور اشرف و لیبرتی را گرفته اند و مبارزان نیز بی سلاح و بی دفاع مانده اند هیچیک از این دو حل برای آنها کمترین امنیت و حفاظت ندارد. این واقعیت را هر فرد عادی که مقلد نباشد می فهمد. نیکوی سعیده هم اگر چشمهای خودش را بشوید و با شعور انسانی که قطعا دارد بیندیشد این امر ساده را متوجه می شود. خدای آنها هم از آسمان به زمین آید نمی تواند بدون توازن قوای مسلح و موافق به اشرف و لیبرتی حفاظت و امنیت عطا کند. بنابراین راهی جز رفتن به کشور ثالث، حتی به طور موقت به اردن یا عربستان سعودی یا - اگر راه دهند به کردستان عراق - و .... باقی نمی ماند»(فیسبوک قصیم19شهریور).

او درتلویزیون صدای آمریکا هم، ما را به سخره می گیرد ومی گوید :«تمام توهمات و بحثهای متوهم که رژیم الآن در حال سرنگونیه رژیم عراق در حال سرنگونیه انتخابات بعدی فلان میشه و رفقای ما به قدرت می‌رسند همه اینها بحثهای پوچی است تجربه 4سال نشان داد که وضعیت دشمنان ما در عراق بیشتر تثبیت شد قاسم سلیمانی شد مرد اول آن‌جا به قول موفق‌الربیعی و نیروی امنیتی و نظامی رو سرفرماندهی می‌کنه و دستگاه جرار مالکی ماند و ماند و ماند».

فقط کافی است بیت زیر را هم اضافه میکرد تا در تبلیغ و برافراشتن پرچم و ذلت و تسلیم و وادادگی، شکافی باقی نماند:

در کف گرگ نر خون خواره‌یی

غیر تسلیم ورضا کو چاره‌یی!

راستی اگرمالکی و قاسم سلیمانی اینچنین درعراق تثبیت شده هستند، درجه تثبیت ولی امر پاسدار سلیمانی در ولایت آخوندی چقدر است!؟ دراین صورت دیگر چه جایی برای توهمات« رهبران سرنگونی طلبی» باقی می ماند که در به در به دنبال تریبون وپنل  می‌گردند ؟!

به این طلبکاری مضحک قصیم در تلویزیون صدای آمریکا که به نظر میرسد همه راهها را به «پنل» کنفرانسها ختم کرده است، لطفا توجه کنید:

«تمام کنفرانسهایی که خانم رجوی با زحمت زیاد مجاهدین و با شاهکار تشکیلاتی مجاهدین به اتفاق لابی غربی ایرانیها که حضور نداشتن در پنل به حساب نیامدن نه ما حضور داشتیم در پنل نه شخصیتهای اپوزیسیون خارج از شورا حضور و ما یک دفعه در پنل دعوت نشدیم شوراییها یک وضعیت غیر عادیه! که سالیان دراز 4سال به تعداد نزدیک به 60، 70 تا کنفرانس گذاشته میشه شاید بیشتر اشتباه می‌کنم ولی یک بار حتی اعضای قدیمی شورا روی پنل حضور ندارن حتی یک بار رهبران سرنگونی طلب گروهها وجود ندارن»!!

اما صورت مسأله نه پنلی است که کریم قصیم حسرت آن را می خورد، نه برچسبهای توده یی- بسیجی درمورد «هواداران صادق و رهبران ناصادق» که تازه قصیم آن را کشف کرده و نه اشتباه محاسبه ما در ارزیابی تعادل قوا که به قول برادر، خود ما بیش از هرکس به آن و به خطرات ناشی از آن  از قبل از جنگ آمریکا درعراق اشرف داشته ایم.

صورت مسأله واقعی برای ما مجاهدین، که در قتل عام اشرف بیش از همیشه واضح و برجسته شده، این است که پایداریمان در برابر تروریسم افسار گسیخته رژیم عین نبردمان برای سرنگونی است. ازفردای اشغال عراق توسط آمریکا، خامنه ای بهترین فرصت استراتژیکی را برای تضمین بقای رژیم، در حذف فیزیکی نیروی جنگنده مخالفش و بلعیدن عراق(یعنی پیگیری همان استراتژی صدور ارتجاع و جنگ ضد میهنی 8ساله به عنوان پایه و مایه رژیم ولایت فقیه و روح و ریح سپاه پاسدران حافظ ولایت) یافته است.

حکومت آخوندی در آستانه اشغال عراق و درحالیکه بسیاری از کشورها در منطقه و جهان و افکار  عمومی بین المللی  با کل جنگ مخالف بودند، در شورای عالی امنیت خود رسما از نیرو های مهاجم آمریکایی و انگلیسی خواستار بمباران و نابود کردن مجاهدین شد و این را نشانه صداقت آنها اعلام کرد. بعد هم وارد بند و بستهایی از طریق جک استرا برای استرداد و اعدام ماشد که افشا شده و تکرار نمی کنم.

سیاست نابود کردن مجاهدین را آخوندها هم چنان ادامه داده اند و در مقابل این سیاست، مجاهدین به پایداری برخاستند و مسئول اول ما گفت بجنگ تا بجنگیم و بدون سلاح بیشتر می جنگیم. قتل عام10شهریور در اشرف واضح ترین صحنه و قله پرشکوه این جنگ و این صورت مسأله بود.

سابقه قضایای پایداری ما و جنایت نوری مالکی و خیانت آمریکا را همه می دانند. دولت آمریکا برخلاف قانون بین الملل و درخواست و اصرار و هشدار مجاهدین و وکلایشان، حفاظت ما را به قاتلان ما سپرد که سرسپرده رژیم آخوندی هستند و این کار از سوی فرماندهان آمریکایی حفاظت از اشرف و برجسته ترین سیاستمداران و ژنرالهای آمریکایی بارها مورد نقد و اعتراض قرار گرفته و مایه شرم کشورشان اعلام شده است.

 سیاست رژیم درمرد ما  این است که مجاهدین  چه در اشرف و چه در زندان لیبرتی براثر شدت فشارها، تاب تحمل از دست بدهند و تسلیم دیکتاتوری خون آشام حاکم بر ایران شوند. درمقابل، مرزسرخ مجاهدین و خط مجاهدین هم تک به تک این است که درمقابل دژخیم زانو نزنند و چه در اشرف و چه درلیبرتی به همه طرف حسابهای آمریکایی و سازمان ملل و کوبلر و حکومت عراق تاکید کرده اند که به قیمت خون و جانشان حاضر نیستند تسلیم فشارها و شکنجه های فیزیکی و روانی شوند و در مقابل رژیم پلید آخوندی سرخم کنند.

رذیلت مضاعف رژیم و مزدوران و همریشان در داخله و خارجه و بلندگوهای« مماشات» در این است که در  همدستی با حکومت عراق و حکومت آخوندی تا آنجا که میتوانند این صورت مسأله راعوض کنند. آنها از هیچ تشبث و تلاشی فروگذار نمیکنند تا مجاهدین را مقصر شکنجه وکشتار خودشان معرفی کنند و به موازات رژیم ( که  از  20سال پیش این خط را اعلام کرده ) تلاش می کنند برگ حقوق بشر را علیه قربانی برگردانند و خود ما را مقصر جلوه دهند.

شاید تعجب کنید که همین حالا هم مجاهدین در لیبرتی حتی از حق ساده شکایت قانونی به پلیس و دادگستری و گرفتن وکیل نیز محروم هستند و به دستور حکومت« عراق جدید» هیچ ارگانی نباید شکایت آنها را قبول کند. به راستی سنگ را بسته و سگ را گشاده اند! 

با این حال مجاهدین در زیر شدیدترین فشار و تهدید و محاصره، تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون برای آزادی خلق و میهن در زنجیر خود از یوغ ارتجاع و امداد های استعماری می جنگند. این همان منطق مجاهدت است. این بهای ایستادگی در برابر دژخیمان و همدستان و سگهای زنجیری رژیم آخوندی در اینسو و آنسوی جهان است که به خون ما تشنه اند و تیغ جلاد را بر پیکر قربانی تیز می کنند و در عین حال برای حقوق بشر یا عواطف خانوادگی اشک تمساح می ریزند.

اما، ما به خوبی می دانیم و برای رژیم و مأموران و خائنان همریش و همدست رژیم هم قبل از ما روشن است که این  دروغهای مستمر و سیستماتیک، زمینه سازی آشکار برای جنایتی دیگر علیه بشریت است. درمقدمه، حرفهای صریح آن عامل رژیم در تلویزیون بی بی سی را نقل کردم که دو روز بعد از قتل عام در اشرف همه تعارفهای سیاسی و استراتژیکی وحقوقی را کنار گذاشت و با صراحت گفت باید منافقین را از بین برد ولو با کشتار.

یک یاد آوری از 10سال پیش و دو مقاله  به یادماندنی

حین تنظیم این متن و نگاه کردن به نشریات مجاهد به سه متن برخوردم که مطالعه آنها در این شرایط روشنگر و خاطره انگیز است و سابقه سیاست و گفتمان حکومت آخوندی و عواملش در قالب دلسوزی برای «نجات» ما را یادآوری می‌کند.

اولی اطلاعیه یی است ازسازمان، دومی مقاله یی از هادی خرسندی (هردو در نشریه مجاهد 623 - بهار1382) و سومی مطلبی از منوچهر هزارخانی (مجاهد شماره 876 -30مهر86 ) پیرامون همین قبیل دلسوزیها برای نجات مجاهدین.

البته بهتراست بعد از گذشت تجربه یک دهه به جای عبارت «برای نجات مجاهدین » بگوییم: «نجات رژیم از شکل گیری کارزار ده سالة  سرفرازی اشرف و اشرفیها  و درسهای ماندگار و خونبار و البته راهگشایش به عنوان تنها کلید آزادی ایران».

6

ترفندهای رسوای وزارت اطلاعات و ایادی آن در داخل و خارج کشور

اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران

(نقل از نشریة مجاهد شمارة 623 - بهار82)

هموطنان عزیز،

حکومت لرزان و هراسان آخوندها که در برابر تحولات بحران و جنگ در عراق و دربرابر نفرت و انزجار مردم ایران، شانس بقای خود را در نابودی مجاهدین و تنها جایگزین دموکراتیک و مستقل(شورای ملی مقاومت ایران) می‌بیند، به‌موازات تهاجمات نظامی و تروریستی اخیر، دروغ پردازی و شایعه‌سازی و ترفندهای رسوای خود را در داخل و خارج کشور شدت بخشیده است. بخصوص که سلسله دروغ‌بافیهای زنجیره‌یی برای این‌همانی مجاهدین با عراق و متهم‌کردن مجاهدین به ‌نگهداری تسلیحات کشتار‌جمعی با شکست و فضیحت روبرو گردیده و در تحولات بعدی اصالت و استقلال خدشه‌ناپذیر این مقاومت به‌طور مضاعف به‌ اثبات رسیده است.

تأسیس رادیوی ویژهٌ وزارت اطلاعات به‌نام «رادیو نجات» که در ساعات مختلف شبانه‌روز برای «نجات مجاهدین گرفتار در عراق» برروی امواج متعدد برنامه پخش می‌کند و در سراسر دوران جنگ و بمباران در عراق با مشارکت مأموران و مزدوران وزارت اطلاعات در داخل و خارج ایران به‌لجن‌پراکنی مشغول بود، یکی از شگردهای جدید آخوندهاست. این رادیو که بروشورهای آن تقریباً در تمام شهرهای ایران توسط ادارات اطلاعات آخوندی توزیع شده است، خودرا به‌احمقانه‌ترین صورت صدای رهایی وروزنهٌ امید و آزادی از چنگال فرقهٌ رجوی و بازگشت به‌کانون گرم خانوادهٌ رژیم آخوندی، معرفی می‌کند. عوامل نفوذی و مأموران صادراتی به‌خارج کشور را پیاپی تحت عنوان اعضای شورای مرکزی یا اعضا و مسئولان سابق مجاهدین پای خط می‌آورد تا به‌کاسه‌لیسی آخوندها و سبّ و لعن مجاهدین بپردازند. سپس مأموران بالاتر اطلاعات آخوندها بلندگو را به‌دست گرفته و معابری را که بتوان برای تسلیم به‌رژیم از آنها وارد کشور شد آدرس می‌دهند.

همزمان مزدوران اطلاعات در استانهای مرزی غرب کشور به‌ویژه استان کرمانشاه از ابتدای جنگ به‌همراهی مأموران و عوامل نفوذی از قبیل برزو رضایی، اسد پاک، علی قشقاوی و طالب جلیلیان، که از این پیشتر افشا شده‌اند، در اغلب جاده‌ها مستقر شده‌اند تا به‌ دستگیری و شکار هواداران مجاهدین که عازم پیوستن به ‌آنها در خاک عراق می‌باشند، بپردازند. قبادی، از ادارهٌ اطلاعات کرمانشاه، هماهنگ‌کنندهٌ مزدوران مزبور می‌باشد که رژیم قبلاً شماری از آنها را در هتل لاله تهران در مصاحبه با برخی مطبوعات و برنامه‌های خریداری شدهٌ تلویزیونی در کانادا و انگلیس و فرانسه و آلمان، مصرف کرده بود.

گسیل‌داشتن گله‌های پاسدار و بسیجی همراه با مزدوران 9‌بدر به‌داخل خاک عراق از تهران و قم تحت عنوان زائران کربلا و عزاداران اربعین به‌منظور انجام عملیات تروریستی علیه مجاهدین، یکی دیگر از تشبثات آخوندهای درمانده برای بهره‌برداری از اوضاع است.

نمونهٌ دیگر، پخش پول در میان عشایر مرزنشین و عشایر شهرهای مختلف عراق برای خریداری و برانگیختن آنها علیه مجاهدین است که در اغلب موارد با پاسخ منفی عشایر شریف این مناطق مواجه شده است، به‌نحوی که رژیم مجبور است عملیات تروریستی خود را تحت عنوان «مبارزان کرد عراقی» یا «مبارزان مسلمان عراقی» انجام بدهد.

ذیلاً توجه هموطنان را به‌برخی از دروغ پردازیها و رقعه‌ نگاریهای عوامل رژیم در خارج کشور نیز جلب می‌کنیم:

1‌ـ‌ روزنامهٌ ایران آخوندی در تاریخ 28‌فروردین به‌ نقل از عوامل رژیم از لندن از ورود یک هیأت نمایندگی از سوی سازمان (مجاهدین) که مهناز بزازی سرپرستی آن‌را به‌عهده دارد، برای مذاکرات با «هدف جلب حمایت انگلستان برای کمک به‌خروج منافقین از عراق و پخش آنها در کشورهای اروپایی» خبر می‌دهد.

این خبر مطلقاً دروغ است و خواهر مجاهد مهناز بزازی، که در جریان بمبارانها در عراق به‌شدت مجروح و هردوپای خودرا از دست داده است، هم‌اکنون در همان جا بستری و تحت عمل جراحی است.

2‌ـ‌ روزنامهٌ جمهوری اسلامی در اول اردیبهشت از برگزاری به ‌اصطلاح سمیناری در پاریس «توسط اعضای سابق گروهک تروریستی» برای «بررسی آیندهٌ منافقین» خبر داد که طی آن «محمد حسین سبحانی فرمانده سابق گارد محافظ رجوی» گفته است «مبارزهٌ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را اقدام تروریستی می‌دانیم»‌!

به این ترتیب اطلاعات آخوندها گردهمایی مزدوران خود را سمینار اعضای سابق مجاهدین جازده و می خواهد یک مزدور «پیشانی سیاه» را که از هتل وزارت اطلاعات به‌ خارجه اعزام کرده است، فرماندهٌ گارد محافظ نیز قلمداد کند.

3‌ـ ‌رقعه ‌نگاری مأموران اطلاعات در پوشش حقوق‌بشر و دلسوزی به‌ حال مجاهدین در عراق چشمهٌ دیگری از ترفندهای اطلاعات آخوندهاست. در این خصوص ابتدا رادیو و تلویزیون رژیم آخوندی و همهٌ روزنامه‌های حکومتی خبر «درگیری نیروهای اتحادیهٌ میهنی کردستان عراق با اعضای سازمان مجاهدین» را منتشر کردند تا بر ‌تهاجمات گستردهٌ رژیم سرپوش بگذارند. این شایعات با توجه به ‌سوابق امر، شماری از هموطنانمان و نیروهای سیاسی را به‌ جد نگران کرد و به‌ پرس‌و‌جو و موضعگیری واداشت.

در این هنگام اطلاعات آخوندها، مزدوران «پیشانی سیاه» خود را تحت عنوان «اعضای سابق مجاهدین» به‌صحنه فرستاد تا به‌رقعه ‌نگاری و داستانسرایی دربارهٌ کشتار کردهای عراقی توسط مجاهدین در سال‌1991 بپردازند و از اتحادیهٌ میهنی کردستان عراق خواستار محاکمه و مجازات رهبری مجاهدین «به‌عنوان جنایتکار جنگی در یک دادگاه بین‌المللی» و انتقال نیروهایی که «اسیر شده‌اند» به «کشور امن ثالثی غیر از ایران» بشوند (روزنامهٌ حکومتی اعتماد25‌فروردین ‌ـ‌ نامه مزدوران). در حالی که معلوم نیست این مقولات، چه ارتباطی با یک نیروی کرد عراقی دارد؟! راستی وقتی که اطلاعات آخوندها و مزدوران آن افسار پاره می‌کنند، یاوه‌گویی حد و مرز نمی‌شناسد.

سازمان مجاهدین خلق ایران

اول اردیبهشت‌1382

ضمیه اطلاعیه : کلیشة بروشورهای رادیو «نجات» که تقریباً در تمام شهرهای ایران توسط ادارات اطلاعات آخوندی توزیع شده است(خوابهای پنبه‌دانهٌ آخوندها برای تسلیم مجاهدین)

7

آرزوی نجات مجاهدین

هادی خرسندی

(نقل از نشریة مجاهد شمارة623 -بهار82)

دوشنبه ایمیل آمد که آقا فوری و ارجنت این نامه را امضا می‌کنی تا ظهر امروز آخرین فرصت است و دیر می‌شود. به ‌انگلیسی هم نوشته بود: دیس ایز وری ارجنت پیلیز فاست… ساعت یازده صبح بود که خواندم.

ما را می‌گی، هول شدیم. دیدم راجع به‌گیر‌افتادن مجاهدین در «منطقه» است. مجسم کردم که نیروهای جلال طالبانی بچه‌های مجاهدین را ردیف کرده‌اند و گلنگدن را کشیده‌اند و منتظرند ببینند من امضا می‌کنم یا بزنند!

معطلش نکردم. تا ساعت‌12 هم بیشتر وقت نبود. گفتم امضا می‌کنم دمم گرم. رفت.

چه احساس خوبی به‌من دست داد. چه وجدانی از من راحت شد.

حالا از بعضیها ایمیل آمده که بارک‌الله!! این نامه که تو امضا کردی سند برائت حکومت آخوندی است. به‌جلال طالبانی چه مربوط؟ انگار‌نه‌انگار دشمن اصلی و خونی مجاهدین، جمهوری اسلامی است. این نامه، زیر ظاهر انسان‌ دوستانه‌اش یک بازی سیاسی و تسویه‌ حسابی را قایم کرده…

ای داد بیداد. بی‌خود نیست که من بندرت نامه امضا می‌کنم. انگار متن نامه‌ها را نمی‌فهمم یا بعد از این‌که امضا کردم معنی اش دستگیرم می‌شود.

بعضی نامه‌های حمایت از مجاهدین طوری است که انگار از آدم بله می‌گیرند که برو ‌بچه‌ها را نجات بدهند و رده ‌بالا‌ها را تکه‌تکه کنند! بعد ‌هم چند تا فحش به ‌آن سازمان و تشکیلات بدهند که ما با این‌که می‌دانیم این فلان‌فلان ‌شده‌ها فلانند و بهمان، اما از آن‌جا که شخصاً خیلی انسانهای نازنینی هستیم این نامه را امضا می‌کنیم.

اینها که خیال می‌کنند با نثر مؤثر آنان و امضای کارساز من! جان بر‌و‌بچه‌ها نجات پیدا می‌کند، اغلب در مقام ناجی و منجی از هیچ تحقیری در حق نجات یافتگان!! فروگذار نمی‌کنند که:

«این طفل معصومها فریب رهبری خورده‌اند و اصلاً این‌کاره نیستند و بی‌خودی به‌این راه کشیده شده‌اند و نمی‌دانند آن‌جا چه می‌کنند…»

بی‌انصافها یک‌ذره اعتبار به‌بچه‌ها نمی‌دهند. دست بر‌و‌بچه‌ها‌ هم کوتاه است که بگویند:

«عمو نه گردو توی دامنم بریز نه سرم را بشکن. من آن روز که شما رفتید دنبال بیزینس، رفتم به‌جنگ با رژیم و اعتقاد پیدا کردم به‌ مجاهدین. حالا تو خیال می‌کنی به‌ یک امضایی که می‌کنی حق داری گذشته و مبارزهٌ مرا زیر سؤال ببری؟ مرده‌شور آن نامه نوشتنت را ببرد».

من فکر نمی‌کردم توی این هیر و ویر کسی بخواهد به‌نام نجات مجاهدینی که در خطرند بهره‌برداری سیاسی به‌نفع جمهوری اسلامی بکند. تازه نمی‌دانم آن همه عجله مال چی بود؟ جلال طالبانی گفته بود اگر تا ساعت‌12 نامه تان نرسد قبول نیست؟

بعد که نامه را امضا کردم و فرستادم دیدم ایمیل زدند که مهلت تا شب تمدید شد.‌ ای بابا همهٌ عجله‌شان برای امضای من بود انگار؟ این جلال طالبانی از کجا مرا می‌شناسد؟

متن نامه هم تغییر کرده بود. خطابش هم به‌جای جلال طالبانی به‌دبیرکل سازمان ‌ملل ‌متحد، شده بود و با رونوشتهایی برای رئیس‌جمهور آمریکا و نخست‌وزیر انگلیس و عفو بین‌الملل و رهبر اتحادیهٌ میهنی کردستان (همان جلال طالبانی)… امضای شتاب‌آلودهٌ مرا هم سرفرصت از زیر نامهٌ قبلی منتقل کرده بودند این‌جا. در حالی‌که ممکن است من با تعدیل‌شدن نامه مخالف باشم! و حاضر نباشم حتی رونوشت نامه‌یی که امضا می‌کنم برای رئیس‌جمهور آمریکا فرستاده شود!

اما بگذارید حرفم را این‌جا بنویسم:

من که دوست ندارم صفت حقیر و ناچیز برای خودم به‌کار ببرم یا مثل گل آقای متملق، خودم را «خاک پای ملت ایران» بدانم، (مصدق اگر گفت سیاستمدار بود، نویسنده و صاحب‌قلم و طنزنویس نبود)، بله من در همین سایز و اندازه‌یی که هستم برای همهٌ آحاد مجاهدین که در عراق گرفتار آمده‌اند از صدر تا ذیل، از مسعود و مریم تا خدیجه و میثم، چه مجاهد چه عضو شورا، چه وابسته و چه هوادار، آرزوی سلامت و نجات دارم. این آرزوی کوچک، برآمده از ساده‌ترین احساس آدمی است (که اگر همهٌ حرفهای مخالفان و تشکیل‌دهندگان دادگاه صحرایی سیار را قبول کنیم در بدبینانه‌ترین و بد‌دلانه‌ترین قضاوتهای قضاقورتکیش)، باز این آدم با مجازات شکنجه و اعدام مخالف است. حداقل.

همین کافی است بی‌هیچ منتی، و دفاعی غیرضروری، که من نخواهم کمترین چشم‌زخمی به‌ هیچ مجاهدی در هیچ مرتبه‌یی برسد.

برای بیان یک چنین عقیده و احساسی هم نیاز به‌ هیچ لفظ تخطئه‌آمیز و به‌جا ‌آوردن آداب پرهیز ندارم. قصد خوشخدمتی برای جمهوری اسلامی هم در سرم نیست.

این‌جا بگذارید یادی کنم از عزیزی که در منطقه دارم. خانم مرضیهٌ عزیز که ده دوازده سال پیش تولدش را در لندن جشن گرفتم و از آن پس تماسمان فقط تلفنی بوده و من همواره شهامت او را ستوده‌ام. این شبها که مرضیه در مرز اردن منتظر ویزاست تا از عراق خارج شود، البته می‌توانست در یکی از کاباره‌های لس‌آنجلس برنامه داشته باشد و تلویزیونها و رادیو‌ها و مطبوعات آگهی بگیر هم او را از ام‌کلثوم بالاتر ببرند! حالا رسانه‌های لس‌آنجلسی از او به ‌طعنه یاد می‌کنند. خوش به‌حالش.

زنده باد آزادی. مرگ بر‌جمهوری اسلامی

8

این بچه‌های معصوم مردم...

منوچهر هزار خانی

(نقل از نشریة مجاهد شمارة876 -30مهر86)

سعید منادی از سازمان مجاهدین خلق (ببخشید، ازخانمها وآقایان رهبری مجاهدین) نفرت دارد. این را در قالب یک پرونده‌سازی کهنه وتکراری منتها با فرهنگ چارواداری بیان هم کرده است. بسیارخوب، به قول دکتر مهندس احمدی‌نژاد، استاد ممتاز دانشگاه جمکران، حق مسلم اوست! اما انگیزه صدور این بیانیه، به رغم لحن تند و زهرآگینش، خیرخواهانه است: سعید منادی می‌خواهد جان «فرزندان معصوم مردم» را از گزند توطئه قتل عامی که با شرکت نئوکانها و صهیونیستها ودولت عراق ورژیم آخوندها دارد شکل می‌گیرد و مجاهدین هم برایش زمینه‌سازی می‌کنند، نجات دهد. پس نیتش خیر است. و هشدارش هم بجا، چون رهبران مجاهدین «بزرگترین دستمایه‌شان برای معامله با دلالان لابیهای اسرائیل و جنگ‌طلبان آمریکایی، درکریدورهای دیپلوماتیک، جانهای پاک بچه‌های مردم درپادگان اشرف است» و به همین علت هم «تمام تلاششان در چند سال اخیر، نگاهداشتن این بچه‌ها به هرقیمتی در پادگان اشرف بوده است». نباید فکر کرد که چون کینه‌ورزی سعید منادی نسبت به آقایان و خانمهای نامبرده ترمز و دنده عقب ندارد یا چون وعده داده است که «به پای میز محاکمه ملت ایران در فردای آزادی ایران» خواهدشان کشاند، دیگر نسبت به نجات و رستگاری آنها بی اعتناست. اصلاً چنین نیست. او برای راهنمایی همان ملعونها هم دعا نوشته است: «یک هزارم تلاش شما برای نگاهداشتن این بچه‌ها در اشرف، برای تسهیل و خروج امن اینها از عراق و استقرارشان در خارج کافی بود و هست».

پس پیام روشن است. اما اگر روزی خود سعید منادی یا کسی دیگر هوس کرد از این رؤیاهای مالیخولیایی یک فیلم خنده‌دار برای آدمهای کودن بسازد، باید مواظب باشد که این قدر از واقعیت پرت نیفتد ودست کم به چند نکته توجه کند.

یکی این که توطئه «همه با هم» ی که در رؤیای آشفته سعید منادی دورنمایی محتمل از آینده قلمداد شده، در واقع جزئی از وقایع اتفاقیه گذشته است. نیروهای ائتلاف هنگام حمله به عراق، تمامی قرارگاههای مجاهدین رابه حد اشباع بمباران کردند تا، درصورت یاری کردن بخت همه آنها را ازبین ببرند، چه آن خانمها وآقایانی را که مورد خشم وکین سعید منادی‌اند وچه آن بچه‌های معصومی را که مورد لطف وتوجه خاص او قرار دارند. قول این کشتار را هم قبلاً به آخوندها داده بودند، به ازای خودداری آخوندها از انگولک کردن در عراق. دلال این توطئه یا «تعامل مرضی الطرفین» هم ثقه‌الاسلام جک استرا بود که نه از نئوکانهای آمریکایی و نه از صیهونیستهای اسرائیلی، بلکه از ذخایر حوزه علمیه «نیولیبر» انگلستان است. منتها چنان در تظاهر به ارادت وسرسپردگی به اسلام عزیز زیاده روی می‌کرد که بعدها دولت فخیمه مجبور شد از وزارت خارجه کنارش بگذارد. بهرحال این توطئه به جایی که می‌خواستند نرسید. از آن پس هم تا زمانی که نیروهای ائتلاف در توهم جلب همکاری آخوندها بودند، همه کار کردند تا آنها را از بین ببرند یا تار و مار کنند، اما بازهم نتیجه دلخواه حاصل نشد. اینها ماجراهای زمان گذشته است و همه از آن اطلاع دارند، شاید به جز خواجه حافظ شیرازی و... سعید منادی.

دیگر این که «نجات بچه‌های معصوم مردم» هم دربرنامه بود. هم در برنامه نیروهای ائتلاف و هم در برنامه آخوندها. چندین گروه تحقیقاتی از دستگاههای نظامی، پلیسی و دیپلوماتیک آمریکا به بغداد رفتند و «بچه‌های معصوم مردم» را تک به تک، طی ساعتها و روزهای متمادی سین _ جیم کردند تا تروریست بودنشان را که قبلاً اعلام کرده بودند حالا ثابت کنند. اما بی‌نتیجه. بعد کوشیدند با وعده‌های فریبنده باعث «نجات» آنها شوند. عده‌یی را هم توانستند بفریبند اما داوطلبان راه رستگاری چندان نبودند که جدا شدنشان آن جمع مصمم را متلاشی کند. حکومت آخوندها هم هرشگردی را که بلد بود، برای نجات بچه‌های معصوم مردم به کار برد، چه توسط دستگاههای دولتی، چه ازطریق زائده‌های وزارت اطلاعات موسوم به «سازمانهای غیردولتی» (ازجمله انجمن معروف نجات) و چه از راه وارد کردن فشار برخانواده‌ها. اینها همه موجهای سهمگینی بودند که بچه‌های معصوم مردم طی این چند سال، از سر رد کردند و از چند و چونش همه آگاهند_ شاید به استثنای همان دو فرد نامبرده در بالا. حالا کسی بخواهد با وز وز علی دباغ یا با قار قار نوری مالکی پانیک ایجاد کند، باید واقعاً ازمرحله پرت باشد!

به هرحال «بچه‌های معصوم مردم» که رزمندگان جوان، میانسال و بعضاً سالمندی هستند با کوله‌باری سنگین از تجربه گرانقدر مقاومت در برابر طاعون استبداد دینی، تصمیم گرفته‌اند در جایی که هستند بمانند. تصور نمی‌کنم نفس ماندن عامل تعیین‌کننده در براه افتادن نهضتهای نجات‌بخش رنگارنگ باشد. آن چه باعث نگرانی است، متمم این ماندن است: می‌خواهند بمانند تا مبارزه با نظام ضدبشری را در همان جا ادامه دهند. این اراده انعطاف‌ناپذیر «بچه‌های معصوم مردم» به علاوه کار روشنگرانه بی‌مانندشان در جامعه سیاسی عراق است که کک به تنبانها انداخته است.