م. سروش: «شیخ و شاه»

 

دیکتاتورها با هر مرام و مسلک و در هر زمان و هر جغرافیا، از هم جدا نیستند و همچون حلقه های زنجیر به همدیگر متّصلند. میوه تلخ حکومت پلیسی و خفقان زده شاه برای سرزمین ما، حاکمیت ضدّ بشری حکومت ولایت فقیه بود. شاه رفت، اینها نیز خواهند رفت.

چون اهرمن تاج به تاراج و فنا شد
دیو آمد و ملبوس به عمّامه، عبا شد

گفتند که شَه سایه الله جلیل است!
آن یک دگر آمد عجبا! روح خدا شد

از نکبت آن گشت وطن خانه اغیار
از ظلمت این غلغله در خلق به پا شد

از تاج بریدیم و به عمّامه رسیدیم
آن ننگ چو شد، نوبت اصحاب ریا شد

شلاق شه از بهر وطن خوردم و از شیخ
با نام خدا بر من مظلوم، جفا شد

غارت زده از شیخ وَ شاهم و دریغا
زین هر دو دلم خون و حقوقم به فنا شد

خاکم به سر از فتنه شیخ و شه بیداد
هر لحظه وطن صاحب نفرین و عزا شد

یک عمر ببردند و بخوردند شه و شیخ
شلاق و غل و بند فقط قسمت ما شد

از شیخ چه پرسی ز عدالت که چنان شاه
بیگانه به عدل و کرم و لطف و وفا شد

از آنچه که رفت بر سر این مردم و میهن
تاریخ بگوید که چه ها رفت و چه ها شد

عید خوشم آن روز که شیخ از پی آن شَه
افتاده به زنجیر و غل و بند قضا شد

من مملکت خویش رها خواهم و آزاد
از ظلم فزونی که بر این خلق روا شد