جمشید پیمان:‌ داد از تو بستانیم، ای مایه ی بیداد

ای زشتی مطلق، راه تو، رای تو
شیطان قدم نَنهد، در جای پای تو

یک شب تو را دیدم، در ماه و از آن شب
نفرین به خود کردم، هرشب بجای تو

باشد ستیز تو، با شادی مردم
شوم است و بدآئین، شور و نوای تو

شد پاره از جهل ات، زیبا درفش ما
افتد فرو آخر، ننگین لوای تو

ننگ جهانی تو، خلق از تو روگردان
از خلقت ات نادم، قطعن خدای تو

هر روز ایرانم، گردیده عاشورا
هر جای این میهن، کرب و بلای تو

پور علی گریان، شرمنده از اینکه
هستی نواده ی او، بوده نیای تو

ذات ات دروغین بود، جانت تهی از نور
چرکین و گندآلود،حال و هوای تو

شاعر چرا نالد درگوشه ی نائی
ایران سراسر شد، زندان نای تو *

شلّاق کین ات را، بر گرده ی دریا
کوبیدی و بنگر، توفان سزای تو

دریا تن مردم، دین تو شلّاقت
توفان قیام ما، ویران سرای تو

داد از تو بستانیم، ای مایه ی بیداد
در هم فرو ریزیم، کاخ جفای تو


*اشاره به زندانی شدن چند باره ی مسعود سع
شاعر نیمه دوم قرن پنجم هجری به فرمان امیر غزنوی
در زندان نای
نالم به دل چونای، من اندر حصار نای
پستی گرفت همّتم از این بلند جای ...