گدایان کاخ نشین*

 

  پدیده «گدایان کاخ نشین»، تا پیش از پدیدآمدن حکومت آخوندجماعت، در دنیا بی سابقه بود. این پدیده با این حکومت به دنیا آمد و بی تردید، با سرنگونی این حکومت نیز از صفحه روزگار محو خواهدشد.

در «پرتال رسمی» خمینی از خانه یی که او بعد از انقلاب ۵۷ در جماران در آن زندگی می کرد، به عنوان «منزل اجاره یی» یاد می شود:

   «منزل اجاره یی امام یک ساختمان آجری ساده با حیاطی به مساحت تقریبی چهل متر مربّع است. اتاق پذیرایی امام با یک کاناپه و طاقچه یی ساده، به اتاقی متّصل است که مجموعه محل زندگی و ملاقاتهای امام را تشکیل می داد». عکس «خانه اجاره یی» خمینی:

البته «مدّعیان» روایتهای دیگری از خانه اجاره یی خمینی در جماران بازگو می کنند. از جمله:

مهدی خزعلی: «دانشجویی که کار تحقیقی درباره زندگی امام می‌کند، به من گفته خانه‌ دو اتاق خوابه‌ جماران برای ملاقات‌ها بوده و خود امام در باغ چند هزار متری پشت خانه، که متعلّق به آقای خسروشاهی بوده و از او گرفته و نهایتاً خریداری شده، زندگی می‌کرد» («شبکه خیر»، ایران فردا،۷فروردین۹۸).

***

   بعد از مرگ خمینی، میراث به جامانده از او، از این قرار بود:

روز ۲۴ خرداد۱۳۶۸ (ده روز پس از مرگ خمینی)، احمد خمینی در نامه یی خطاب به رئیس «دیوان عالی کشور» رژیم، خواستار رسیدگی به اموال شخصی خمینی شد و به ضمیمه، صورت دارایی خمینی به خط خود او را نیز فرستاد به این شرح: «بسمه تعالی، نام: روح الله، نام خانوادگی: مصطفوی معروف به خمینی، شماره شناسنامه: ۲۷۴۴، محلّ صدور: خمین، سمَت: روحانی.

 دارایی غیرمنقول با ذکر مشخّصات:

۱ ـ یک منزل مشتمل بر بیرونی و اندرونی در قم، محله "باغ قلعه" که معروف است.

۲ـ قطعه زمینی است ارث پدری که حسب اطّلاع حضرت آقای پسندیده (=برادر خمینی) مُشاع است بین اینجانب و معظّم له و ورثه مرحوم اخوی، آقای هندی، که اجاره سهمیه اینجانب از قرار اطّلاع آقای اخوی سالی ۴۰۰۰ ریال است که داده نمی شود.

  دارایی منقول اَعَم از نقدی، موجودی یا سپرده بانکی، سهام و اموال غیر منقول دیگر با ذکر قیمت تقریبی:

 ۱ـ وجه مختصری است که در تهران نذورات و هدایای شخصی است؛

۲ ـ اثاث منزل ندارم. مختصر اثاثی است در قم و تهران، ملک همسرم می باشد. دو قطعه قالی در منزل است، داده اند که اگر خواستم بابت خُمس حساب کنم و مال اینجانت و وَرَثه نیست، باید به سادات فقیر بدهند. چند جلد کتاب، بقیّه کتبی است که در زمان شاه مخلوغ به غارت رفت و نمی دانم چقدر است و چند جلد کتاب که در مدتی که در تهران هستم از طرف مؤلّفین هدیه شده است که قیمت تقریبی آنها را نمی دانم ولی قدر قابلی نیست. اثاثی که در منزل مسکونی فعلی در تهران است، ملک صاحبان منزل است، احمد اطّلاع دارد؛

۳ ـ کلّیه وجوهی که در بانکها یا در منزل یا نزد اشخاصی است که آقای پسندیده مطّلع هستند، به استثنای وجه مختصری که اشاره شد، وجوه شرعیه می باشد و ملک اینجانب نیست و ورثه اینجانب در آنها حقی ندارند و تکلیف آنها را به حسب وضعیّت تعیین نموده ام. ۲۴ دیماه ۵۹، ۷ربیع الاوّل ۱۴۰۱، روح الله الموسوی الخمینی» («شورا»، ماهنامه شورای ملی مقاومت ایران، شماره ۴۸، خرداد و تیر ۱3۶۸، صفحه ۱۹۵).

علی خامنه ای

وقتی علی خامنه ای، در آغاز ریاست جمهوری ­اش، به کاخ «نیاوران» نقل مکان کرد، در مصاحبه یی گفت: «برادران حفاظت» صلاح را در این دیدند که ما در این محل اقامت داشته باشیم. برای ما چیزی عوض نشده. یکی از اتاقها را برای نشیمن درنظر گرفتند و ما هم همان جُل و پلاسی را که در مشهد داشتیم، در این جا پهن کردیم و غذای ما هم همان اشکنه و آبگوشتی است که قبلاً هم می خوردیم.

   وقتی هم که پس از مرگ خمینی، از خمره رنگرزی «خبرگان رهبری» بیرون آمد و «آیت الله» و «ولی فقیه» و «عمود خیمه نظام» شد، باز هم سفره «گدایی»اش بر همان مُهر و نشان ماند که بود!

***

   داستان «چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند» «واعظان» «محراب و منبر» پیشینان، در «خلوت» این گدای کاخ نشین، آن چنان رقّت برانگیز است که حتّی گورخوابها و خاکسترنشینان را نیز به حال او به گریه وامی دارد.

    وضع و حال این «گدای کاخ نشین» را از زبان آنهایی بشنوید که «رفیق حُجره و گرمابه و گلستان» او هستند و از «خلوت» او کاملاً آگاهند.

***

 «خبرگزاری سپاه پاسداران» (فارس)، ۲۸آبان ۱۳۹۱: «آیت‌الله رسولی محلّاتی، قدیمی‌ترین و نزدیک‌ترین یار و امین امام خمینی» و «مقام معظّم رهبری» (علی خامنه ای) در جواب سؤال «معاش ایشان (خامنه ای) از کجا تأمین می شود؟»، می گوید:

   «خانه‌ یی از قدیم در خیابان "ایران" داشتند که آن را اجاره داده ‌اند و هم­چنین از محلّ بخشی از هدایا و نُذوراتی که برای شخص ایشان می‌آورند. غالباً هم ایشان مقروض است. حتی گاهی از پاسدارهای شخصی خودشان قرض می‌کنند. گاهی که نذورات را برایشان می‌برم، می‌بینم که مثلاً صدا می‌زنند: "آقا رضا! بیا قرضت را پس بگیر"... گاهی به اتاق شخصی ایشان رفته ‌ام. تنها فرش خانه ایشان یک قالی‌ تبریزی معمولی نخ‌نماست که پُرز بعضی جاهای آن هم رفته است. ظاهراً آن هم جهیزیه خانم ایشان بوده است. حاج‌خانم ما هم که با خانم ایشان رفت و آمد دارند، یک وقت می‌گفتند حتّی چرخ‌ گوشت خانه آقا هنوز از همان چرخ‌گوشت‌های دستی قدیمی است...

(عکس مربوط به زمانی که هنوز خامنه ای بر کرسی «ولایت» تکیه نداده بود)

یک روز چند تا نامه برای امضا برده بودم... نامه را گذاشتم و دیدم ایشان دنبال خودکار می‌گردند. اتفاقاً به تازگی یک کسی برایم روان‌نویسی آورده بود. آن قلم را دادم خدمتشان. ایشان با آن نوشت و گفت: "روان‌نویس خوبی است". گفتم: "خدمتتان باشد". آقا پرسید: "مال خودتان است یا مال بیت‌المال؟". گفتم: "مال دفتر شماست". گفت: "اگر مال خودت بود، قبول می‌کردم، ولی اگر مال دفتر است، قبول نمی‌کنم و قبول نکرد».

***

   ـ «تسنیم»، ۱۵خرداد۱۳۹۳: روایت غلامعلی حدّاد عادل از «خواستگاری و ازدواج پسر رهبر معظّم انقلاب با دخترش»: «چند روز پس از خواستگاری خانواده بزرگوار حضرت‌آیت الله خامنه‌ای از دختر بنده، خدمت مقام معظّم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: آقای دکتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند می‌شویم. عرض کردم چطور؟ فرمودند: آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یکدیگر را پسندیده‌ اند و در گفتگو به نتیجه رسیده‌ اند. حالا نظر شما چیست؟ عرض کردم: آقا اختیار ما هم دست شماست! آقا فرمودند: شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از کتاب‌هایم، یک وانت لوازم کهنه است. خانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یک اتاق بیرونی که مسئولان می‌آیند و با من دیدار می‌کنند.

   من پولی برای خرید خانه ندارم. خانه ‌یی اجاره کرده ‌ایم که قرار است، در یک طبقه آن آقامصطفی و در طبقه دیگر آقامجتبی زندگی کنند. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نکرده ‌اید. آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی کند؟! زیبایی و دقّت سخن رهبر معظّم انقلاب برای من بسیار جالب بود. موضوع را به دخترم گفتم و او با روی باز استقبال کرد».

***

«خیبر آنلاین»، ۳۰دی۱۳۹۲: «... سطح زندگی مادّی رهبر معظّم انقلاب، همواره پایین تر از سطح متوسّط جامعه بوده است... رهبر انقلاب، از آقای گلپایگانی، رئیس دفتر خود، در مقاطعی برای گذران مخارج زندگی پول قرض کرده اند...

    دکتر حدّاد عادل: "در سال ۶۰ در اوایل ریاست جمهوری شان، یک شب در خدمتشان بودم و صحبت می‌کردیم. صحبت طولانی شد و ایشان گفتند: شام پهلوی ما بمان! من تصوّر کردم مثل بقیه جاها، ایشان زنگی می‌زنند و میزی در خور رئیس جمهور چیده می‌شود، لکن دیدم ایشان به منزلشان زنگ زدند و پرسیدند: "خانم! فلانی امشب مهمان ماست، شام چه داریم؟" من نشنیدم خانم چه جواب دادند،‌ ولی حرف ایشان را شنیدم که گفتند: "عیبی ندارد، هرچه هست،‌ بگذارید توی سینی و بفرستید. اگر هم کم است، یک مقدار نان و پنیر هم کنارش بگذارید"...

 تلفن که قطع شد و گوشی را زمین گذاشتند، گفتند: "شام به اندازه یک نفر بیشتر نداشتیم و خانم نگران بودند. گفتم اشکالی ندارد". بعد از ۱۰ دقیقه یک سینی آوردند که در آن غذای معمولی به اندازه یک نفر بود و کنار آن نان و پنیر و مختصری مخلّفات دیگر گذاشته بودند" (خبرگزاری فارس: ش۸۹۰۵۲۸۰۰۱۷).

ـ   دکتر حدّاد عادل: "در این ۱۳ سالی که آقا مجتبی و دخترم با هم زندگی کرده‌ اند، هیچ وقت مساحت آپارتمان‌هایشان ۱۰۰ متر نشده. خانه‌ یی که الآن در آن زندگی می‌کنند، حول و حوش ۷۰ متر است... داماد بنده یک وقت که می‌خواهد ما را دعوت کند، باید حواسمان باشد که بیشتر از ده دوازده‌ نفر نشویم، چون برای پذیرایی مشکل جا پیدا می‌کنند"...

   ـ رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی (حجّت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد): "دلم می‌خواهد از نعلین پاره پاره و تَرَک خورده مقام معظّم رهبری عکس بگیرم تا مظلومیّت و ساده‌زیستی "سید علی" را به دیگران نشان دهم..." («تابناک»:ش۱۲۱۰۱۰)

ـ عطاء الله مهاجرانی که ... سایت جرس (جنبش راه سبز) را مدیریّت می کند، می گوید: "حتی یک نقطه سیاه یا خاکستری در زندگی مالی آیت الله خامنه ای وجود ندارد...

ـ خاطره یی از آیت الله العظمی جوادی آملی:
    "یک روز مهمان مقام معظّم رهبری بودیم که فرزندشان آقا مصطفی هم نشسته بود. وقتی که سفره پهن شد، ایشان به فرزندشان نگاهی کرده و فرمودند: "شما به منزل بروید". من خدمت ایشان عرض کردم که اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند که ایشان فرمودند: "این غذا از بیت‌المال است، شما هم میهمان بیت‌المال هستید امّا برای بچه‌ها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند".. («خبرگزاری فارس»ـ ش۸۷۰۳۲۱۰۹۰۹) 
 ـ  حجت الاسلام و المسلمین راشد یزدی: "در یکی از سفر‌ها که پسر آقا با لباس غیرروحانی همراه من بود، به هر کدام از ما یک کارتن [ظرف] چینی هدیه دادند که خانم آقا از آن استفاده نکرده و گفته بود این ظروف از سطح زندگی ما بالاتر است و نمی‌توانیم از آنها استفاده کنیم". (تارنمای "فرارو"ـ ش۴۹۲۰۲)

                                   *** 

ـ خاطره یی از «سرلشکر رحیم صفوی»:
«یک روز که در منزل مقام معظّم رهبری در خدمت ایشان بودم، بحث ما قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از اقامه نماز در محضر ایشان، معظّم لَه رو به من کردند و فرمودند: آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال که این را توفیقی می دانستم، خدمتشان عرض کردم: اسباب زحمت می شود. مقام معظّم رهبری فرمودند: نه! بمانید هر چه هست با هم می خوریم. وقتی سفره را پهن کردند و شام را آوردند، دیدم غذای ایشان و خانواده شان چیزی جز اُملت ساده نیست. من نیز بر آن سفره مهمان بودم و مقداری از همان غذای ساده را خوردم». (تارنمای «آوینی دات کام»).

هاشمی رفسنجانی

    زندگی درونی و پنهان «گدای کاخ نشین» دیگر، هاشمی رفسنجانی، که اکنون «گورخواب» شده است، نیز شنیدنی است.

وقتی مهدی و فائزه (پسر و دختر هاشمی رفسنجانی) و عفّت مرعشی، همسر او را در صف «سبد کالا» دیدم که مهدی، کیسه برنج در بغل، فائزه کیسه پلاستیک روغن و مرغ و... در دست و همسرش شانه تخم مرغ بر سر دست، نفس زنان، پیاده به سوی «خانه استیجاری» روانند، آه از نهادم برآمد و گفتم با نوشتن «دردنامه»یی، از «مظلومیت» این خانواده بلاکش نیز یادی بکنم!

پیش از این از «کاخ»نشینی «سردار سازندگی» سخن بسیار گفته می شد، بی آن که به عمق این پدیده یی که به قول سعدی: «از برون چون گور کافر پر حُلَل ـ وندرون قهر خدای، عَزّ و جَلّ»، عنایتی داشته باشند و قصاص قبل از جنایت نفرمایند.

***

   «برادران حفاظت» همان تنگنای کاخ نشینی را، مانند خامنه ای، پیش پای هاشمی رفسنجانی نیز گذاشتند و او هم ناچار شد برای «مصلحت نظام»، کاخ نشین شود. امّا، این کاخ نشینی برایش تنگیهایی پیش آورد که گاه حتّی برای «سدّ جوع» ناچار شد «نان خالی» از «براداران پاسدار» قرض بگیرد!

 هزار افسوس که طبق معمول، شکوه کاخها، چشم «بداندیشان» را خیره می کرد و دل پیچه هایی را که هیولای گرسنگی به جان کاخ نشینان نگون بخت افکنده بود، نمی دیدند!

علی مطهّری، فرزند مرتضی مطهّری، یکی از این «سادهاندیشان ناموجّه» بود که در مقاله «رئیس جمهور ایده آل»،  در روزنامه کیهان ۲ آذر ۱۳۷۹ با اشاره به رفسنجانی، «به ناروا»، نوشت: «... نشستن یک مسئول جمهوری اسلامی، خصوصاً اگر روحانی باشد، بر روی مبل طلایی گرانقیمتی که حاکمان دوره طاغوت روی آن می نشستند، در فضایی کاخ مانند، یا استقرار یک نهاد حکومتی در کاخ مرمر، دورشدن از آرمانهای اولیّه انقلاب اسلامی است و باید اصلاح شود...».

  البته این «ناروا»سرایی، پاسخ دندان شکنی هم دریافت کرد. «آقازاده» محسن رفسنجانی، خود، آستینها را بالا زد و در دیماه ۱۳۷۹، جوابی درخور، به مقاله علی مطهّری صادرکرد و در آن، چنان از بینوایی خانواده «محترم» به آه و فغان پرداخت که جگر سنگ هم به حال این خانواده «دردکش» و «انقلابی»، که «همه هستی اش را در راه اسلام و امام نثارکرد»، سوخت:

 «... مادر مرحومه آیت‌ الله هاشمی تا آخرین روزهای عمر و تا سنّ نود سالگی در روستای بَهرمان نوق رفسنجان در محیط ساده روستا زندگی کرد و تا آخرین لحظات عمر بدون بهره‏گیری از کمترین امتیاز مادّی، حاضر نشد یک ریال هم از اموال عمومی استفاده کند...

(رفسنجانی، همسر و برخی از بستگانش، در سر سفره هفت سین نوروزی)

    از پنج فرزند آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، دو دختر به نام فاطمه و فائزه هستند که هیچ وقت سمَت و پست دولتی حسّاس یا غیرحسّاس نداشته ‏اند و با ابتکار خودشان در امور خیریّه و کمک به هموطنان نیازمند، به صورت افتخاری و بدون دریافت حقوق، تلاش می کنند...»

محسن هاشمی پس از روضه خوانی کشّاف درباره کارآمدی اعجازآفرین «سه فرزند پسر» هاشمی و استغنای افسانه یی حضرات، درباره بی نیازی «والده مکرّمه» می نویسد: «همسر آقای هاشمی رفسنجانی (بانو عفّت مَرعَشی) نیز پس از انقلاب اسلامی و مسئولیتهای مختلف آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، عهده ‌دار خانه‌ داری بوده و همچنان به خانه‌ داری مشغول است...

کافی است بدانید این خانواده در دوران جمهوری اسلامی بخشی از داراییهای قبل از انقلاب را نیز فروخته و صرف معاش و مسکن و هزینه ‏های زندگی کرده است. در هیچ موردی، از رانتهای دولتی استفاده نکرده‏ اند، مالک کارخانه‏ یی نبوده و نیستند ... و کوچک‌ترین نفعی و فعالیّتی در جزیره کیش نداشته و ندارند و اصلاً تجارت ندارند تا چه رسد به تجارت خارجی و صدور محصولات انحصاری پرسود و حسّاس...» (سایت قدیری ابیانه، ۲۰ اسفند ۸۲).

(رفسنجانی با خانواده اش، آن زمان که صاحب اتومبیل پژوی ۴۰۴ قسطی دست دوّم بود)

   شخص «پیشتاز انقلاب اسلامی» و «آقازاده»های او، همگی، بسیج شدند تا با تمام توش و توان «تأثیرات منفی» «یاوه گوییها»ی «مدّعیان تنگ نظری»، عمدتاً، وابسته به «استکبار جهانی» را از ذهنهای ناباوران بشویند.

  نمونه هایی از آن تلاشها را در زیر می بینید:

رفسنجانی بارها در مصاحبه ها و سخنرانیهایش از وضع بی رونق معیشت خود و خانواده اش سخن گفت. مثلاً، در یک مصاحبه (سایت «بازتاب»، ۵ بهمن ۱۳۸۲)، وضع زندگیش را چنین شرح می دهد: «... پیش از انقلاب این گونه نبود که دستمان باز باشد. اواخر که ممنوع المنبر شدم کاسبی می‌کردم و در کار زمین و ساختمان بودم و درآمدم زیاد شده بود و وضع بهتری داشتم. ولی زندگی من همان بود. تغییری در زندگی ندادم. امروز بعد از این که ۲۵ سال گذشته و رئیس جمهور و رئیس مجلس هم بودم و همه هم خیال می‌کنند، دست من در همه کشور باز است، هنوز زندگی شخصی و خانوادگی ام در همان سطحی است که از قم شروع کردم و می‌خواستم داشته باشم.   

 زمانی نتوانستم و زمانی هم که توانستم، همان سطح را حفظ کردم. با اسراف و تبذیر مخالف هستم و گناه می‌دانم و با زهد فروشی و ریاکاری هم به شدّت مخالفم... بعد از انقلاب هم کاسبی نکردم. بنابراین از لحاظ دارایی، در حدّ متوسّط است و همین است که من می ‌گویم ...

   آن روز که انقلاب شد، در خانه‌ یی در "دزاشیب" بودم که حدود هشتصدمتر بود. الآن در یک خانه اجاره‌ یی زندگی می‌ کنم که خیلی کمتر از آن است...  طبق قانون اساسی رئیس‌ جمهور وقتی که شروع می‌ کند و وقتی که می ‌رود، باید داراییهای خودش و فرزندان و همسرش را به قوه قضاییه بدهد. من همه را دادم. آقای یزدی آخرین بار بررسی کردند و دیدند کم شده است. اعلان هم کردند ...

  همه موجودی ما با حقوقی که می ‌گیریم در حدّ زندگی متوسط است... اکنون همه خانواده من یک دهم آن چه که در زمان پیروزی انقلاب داشتند، ندارند...» (خبرگزاری فارس، ۱۲ خرداد ۱۳۸۴).

(آخرین جشن تولّد رفسنجانی در کنار همسرش)

این نکته را هم نباید فراموش کرد که رفسنجانی پیش از انقلاب نیز چندان ثروتمند هم نبوده است. خود او در خاطراتش درباره ناداریهای سالهای جوانی می نویسد: «... برای اولین بار که تصمیم گرفتیم یک اتوموبیل بخریم یک پژوی ۴۰۴ دست دوّم را به صورت قسطی خریدم».

وی بااشاره به سفرش به شمال ایران با همین ماشین زهواردررفته، در مصاحبه یی می گوید: «... آخر سر هم ماشین من خراب شد و از حرکت افتاد و ما مجبور شدیم برای تعمیرش در تعمیرگاهی در رامسر معطّل شویم» (روزنامه «ایران»، ۷ بهمن ۱۳۷۸).

 

***

مجلة آمریکایی «فوربز» که «از معتبرترین نشریات اقتصادی جهان» به شمار می رود و هر ساله فهرستی از میلیاردهای جهان را منتشر می کند، وقتی هاشمی رفسنجانی را، به اعتبار سرمایه های قابل محاسبه اش، درمیان صد میلیاردر تراز اوّل جهان قرار داد، تلاش رفسنجانی و «آقازاده»ها و دست پروردگان و مواجب بگیرانش برای زدودن این خبر از ذهنها بیشتر شد. از جمله، فاطمه، دختر رفسنجانی، اوایل ماه خرداد ۸۴، در سفرهایش به غرب کشور، برای تبلیغ انتخاباتی پدرش، در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان کرمانشاه، در پاسخ یکی از دانشجویان که به همین مسأله اشاره کرده بود،  گفت: «...من به جرأت اعلام می‌کنم پدرم جزء یکصد مرد ثروتمند شهر رفسنجان نیز نیست و زندگی ساده و محقّری دارد...»

 وی در ادامه و «در پاسخ به سؤالات مکرّر حاضرین در خصوص اموال و داراییهای خانواده هاشمی، انتصاب مالکیّت منطقه تجاری کیش، برج معروف کشور دبی، شرکت هواپیمایی ... سرمایه‌گذاری بانکهای سوییس، خرید و فروش عتیقه و ... را شایعه و دروغ سازیهای تخریبی عنوان کرد و اظهار داشت: ... من در همین جا اعلام می ‌کنم هر گاه فردی سندی مبنی بر مالکیّت اعضای خانواده هاشمی از اقلام نامبرده ارائه کرد ما آن ملک را به خود وی تقدیم خواهیم کرد...»  (خبرگزاری «ایسنا»).

(پال کلب نیکوف (Paul Klebnikov) ، نویسنده کتاب معروف «آیت الله های ملیونر»، که در روز ۹ ژوییه ۲۰۰۴ به طرز ناجوانمردانه یی در بیرون دفتر روزنامه محل کارش در مسکو ترور و کشته شد)

***

با وجود تاٌکیدهای پیوستة رفسنجانی و «آقازاده»ها بر تنگدستی خانواده «پدرخوانده»، «شایعه سازان» دست بردار نبودند.

   «گزارش روز»، ۱۵ اسفند ۱۳۷۸  درباره ثروت خانواده هاشمی رفسنجانی نوشت: «... آن چه که در داخل کشور در کنار پرونده قتلهای زنجیره‌ یی مطرح است موضوع ثروتهای خانواده هاشمی است. در مورد نفوذ این خانواده‌ در امور اقتصادی همین اندازه کافی است که بعد از سفر هاشمی به عربستان، مطابق آن چه در بولتن داخلی مجلس شورای اسلامی درج شده است، از پنج قرارداد نفتی امضا شده، ۳ قرارداد مربوط به فرزندان این خانواده است...  در زمینه نفت و پتروشیمی و صنایع، برادران و برادرزاده‌های آقای هاشمی رفسنجانی، نقشهایی کلیدی دارند و اهل نظر می­‌دانند که در جریان قراردادهای بازرگانان چه سودهای کلانی نصیب رانت خواران خواهد شد... در ارتباط با پروژه‌های ماهان کرمان سخن از سرمایه‌های میلیاردی است تا آنجا که گویا چند سال گذشته معاون نخست وزیر مصر به همین بهانه سفری به ایران داشته است و گویا در ارتباط با همین پروژه ماهان کرمان در ایران دچار حادثه شده و دار فانی را وداع می‌گوید... مدیریت مترو نیز در دست پسر ارشد هاشمی است...»

 

***

 ـ در سایت اینترنتی «علیرضا نوری زاده»، از حامیان دوآتشه دربار ولایت، (۱۴ اکتبر ۲۰۰۴) نیز در مطلبی با عنوان «... نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها» درباره داراییهای رفسنجانی و نزدیکانش چنین می خوانیم: «.....  نیازی نیست به گزارش مجله "فوربس" اشاره کنم که باعث قتل نویسنده روسی اش شد، با بودن به قول علما، شواهد بیّنه، نیاز به مددگرفتن از مصادر ثانویه نیست. منزلی را که ایشان قبل از انقلاب داشتند به این دلیل فروختند که در ۱۵ سال اخیر حضرتش در مجتمع ریاست جمهوری و رهبری سکنی دارند و سه چهار مستغلّی که به نام عفّت خانم و فاطی خانم و خانم فائزه جان و یاسرخان و آقا مهدی و حاج محسن خریداری فرموده اند، ظاهراً به نام حضرتش نیست. ویلاهای شمشک و چالوس و نوشهر نیز از اموال مصادره یی است و شیخنا آنها را عملاً به رایگان در تصرّف دارد. باغهای پسته رفسنجان و اراضی زراعی، در کنار مجتمع صنعتی کرمان و مناطق آزاد تجاری در استان کرمان، هیچ ارتباطی با حضرت ایشان ندارد چون توسط عموزادگان ایشان و یا خانم اداره می شود. همچنان که قرارداد "توتال" و آن ۱۵۰ میلیون دلار کمیسیون در کنار قرارداد تولید فولکس واگن، ابداً با ذات اقدس "پدرخوانده" در ارتباط نیست و اگر آقا مهدی و یاسرخان و حاج محسن بدون اجازه ایشان از منافع آن برخوردار شده اند، گناهی در کارنامه درخشان شیخنا، ثبت نخواهد شد.

   در رابطه با سرمایه گذاریها در کانادا، منزل باشکوه در بلاد فخیمه و سرمایه گذاریها در دبی و سوریه و "شرکت ۳۲" سخن نمی گویم که مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد...»

(اولین صبحانه خانم عفّت مرعشی، پس از درگذشت همسرش هاشمی رفسنجانی، در «خانه استیجاری»)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* عکس ابتدای مقاله: روزنامه «اطلاعات»،۸شهریور۱۳۶۱ ـ سالگرد انفحار بمب در دفتر نخست وزیری رژیم در تهران و کشته شدن محمدعلی رجائی، رئیس جمهور و محمد جواد باهنر، نخست وزیر خمینی و دبیر کلّ «حزب جمهوری اسلامی».