حسین یعقوبی:‌ گفتمان بر مبنای توهم و تناقض، چرا؟


از بعد از قیام ۹۶، موضوع آلترناتیو رژیم آخوندی بیش از هر زمانی بر سر زبان ها افتاده، اتفاقا بیشتر از همه هم، از سوی محافلی که عناصر تشکیل دهنده آنها بعضا تا آن تاریخ حتی حضور محسوسی در عرصه سیاسی نداشتند! جنب و جوش این محافل البته قبل از هرچیز مؤید سرفصل جدیدی در روند برگشت ناپذیر تحولات سیاسی جامعه بسوی تعیین تکلیف نهایی رژیم بوده و البته بسیار هم قابل انتظار! چرا که اساسا تخصص اصلی مروجین اینگونه آلترناتیوهای موسمی همین تشخیص دقیق جهت باد تحولات سیاسی است!

می دانیم که مشی و استراتژی یک آلترناتیو سیاسی قبل از هر چیز تابعی از میزان تضاد و وحدت آن با حاکمیت است و اتفاقا از همین رهگذر هم هست که می توان به شناخت ماهیت واقعی یک آلترناتیو سیاسی پی برد.
برای نمونه، استراتژی سرنگونی رژیم که از فردای ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ از سوی مجاهدین و مقاومت ایران وضع شد، یک انتخاب بین گزینه های مختلف نبود، بلکه یک پاسخ اصولی متناسب با ماهیت ضدبشری و ضد تاریخی این رژیم و برآمده از تضاد آنتاگونیستی (آشتی ناپذیر) مجاهدین و مقاومت ایران با آن، پس از ناکام ماندن همه راههای اصلاح و رفرم رژیم در آن مقطع بود.
بر این اساس نقطه عزیمت شکل گیری آلترناتیو مردمگرا و دمکراتیک شورای ملی مقاومت ایران، درست یک ماه بعد از آغاز مقاومت سراسری، در ۳۰ تیر ۱۳۶۰ نه بحث های کشاف محفلی و اینترنتی بدون کمترین تعهد و التزام عملی، بلکه فراهم کردن ظرف تشکیلاتی (سیاسی – نظامی) مناسبی برای پاسخ به ضرورتی بود که استمرار مبارزه در سر فصل پایان مشروعیت رژیم آنرا اجتناب ناپذیر کرده بود. آنچه این آلترناتیو را از انواع پوشالی آن متمایز و ممتاز می سازد، اتفاقا پاسخ به آن ضرورت و مبارزه تشکیلاتی بی همتای آن برای سرنگونی رژیم است، که البته همواره و بصورت لاینقطع با عبور از سهمگین ترین طوفان ها و پرداخت سنگین ترین بها همراه بوده.
برای رویارویی با این استراتژی و انهدام آن، البته رژیم ولایت فقیه به معنای واقعی کلمه از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است. از وحشیانه ترین شیوه های سرکوبگری و شکنجه و اعدام تا قتل عام مجاهدین در سال ۱۳۶۷ و نهادینه کردن یک سیستم شیطان سازی در تار و پود جامعه.
اما وقتی همه این تمهیدات و به ویژه نسل کشی مجاهدین در سال ۶۷هم نتوانست مجاهدین را از معادلات سیاسی ایران حذف کند، رژیم برای خلع سلاح استراتژیک آنها ناگزیر به حربه “اصلاحات” روی آورد. اگرچه شکست محتوم اصلاحات قلابی بدلیل ساختار قرون وسطایی رژیم ولایت فقیه از پیش مسجل بود، اما رژیم توانست با مانور دادن روی آن در داخل و بواسطه آن با دلربایی از مماشاتگران غربی راهبندهای سختی را در مقابل استراتژی سرنگونی و براندازی ایجاد کند.
اما مردم ستمدیده ایران در راستای استراتژی سرنگونی تعریف شده توسط مقاومت ایران در قیام ۹۶ با شعار “اصلاح طلب – اصولگرا ؛ دیگر تمومه ماجرا” برای همیشه بر افسانه اصلاحات خط پایان و بطلان کشیدند.
علم کردن جسد مومیایی شده رضا خان همراه با تحرکات و شعارهای سازمان داده شده پیرامون آن، تلاش مذبوحانه جدیدی بود که رژیم از روی استیصال و از سر پیسی بدان روی آورد، تا از طریق آن خط نفی و به انحراف کشاندن استراتژی سازمانیافته سرنگونی را پیش برده و ناکارآمدی اصلاحات قلابی را نیز در این رابطه جبران کند.
اما قیام ۹۶ در بلوغ کیفی خود پس از دفن لاشه متعفن اصلاحات قلابی، در آبان و دی ۹۸چون سیلی خروشان در جاری رود انقلاب شتاب گرفت، کف های روی آب و کژراهه های انحرافی را بکلی کنار زد و یک بار دیگر به روشنی نشان داد که مردم قهرمان ایران پاسخ رهایی از یوغ رژیم جنایتکار حاکم بر میهنمان را نه در موعظه های تسلیم طلبانه که در خط و مشی مقاومت و پرداخت بها برای آن می بینند.
اکنون همه شاخص های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، دیگر تردیدی بر غیرقابل انکار بودن شمارش معکوس عمر رژیم باقی نمی گذارند. بی جهت نیست که مقوله آلترناتیو، جایگاه و مختصات آن در تحولات سیاسی ایران “اتاق های فکر” و “اندیشکده های” سیاست سازی های هدفمند غرب را هم بیش از هر زمانی بخود مشغول کرده است.
خام خیالانه خواهد بود، اگر تصور شود که این “اندیشکده ها” از ماهیت، عملکرد و توانمندی های جریانات سیاسی مطرح ایرانی بی اطلاع باشند. با نگاهی به برخی تحلیل‌های “آبکی” آنها اما بروشنی مشخص می گردد که آنها از هم اکنون به آرایش معادله قدرت بعد از سرنگونی رژیم می اندیشند و چون مقطع سرنگونی رژیم سلطنتی در سال ۱۳۵۷، تلاش می کنند بر روند تحولات اعمال نفوذ داشته باشند!
برای نمونه ایلان برمن “معاون ارشد رئیس اندیشکده شورای سیاست خارجی آمریکا در واشنگتن” در مقاله ای در “نشنال اینترست” می نویسد: “ولیعهد ایران اکنون برجسته ترین رهبر اپوزیسیون دموکراتیک سکولار در برابر جمهوری اسلامی است.”
برجسته کردن و یا به محاق بردن کسی یا جریانی از طریق رسانه های مونوپول شناخته شده البته کاری است که در تاریخ همواره رایج بوده و از این جهت شاید ایرادی به آقای برمن وارد نباشد. چرا که “از طریق پروپاگاندای حساب شده و مستمر می توان حتی بهشت را جهنم و برعکس فلاکت بارترین زندگی را برای مردم بهشت برین وانمود کرد” (از کتاب “نبرد من” – آدولف هیتلر).
آنچه اما بسیار قابل تأمل و سئوال برانگیز می نماید، پذیرش آن از طرف یک محقق و مزین کردن آن با واژه دمکراتیک است.
بدور از انتظاراست که آقای برمن بعنوان یک محقق، از این سخن مشهور بی اطلاع باشد که “شناخت بسیاری از پدیده های عالم با شناخت اضداد آنها ممکن است”!
شب نبُد نور و، ندیدی رنگ را پس به ضد، آن نور پیدا شد تو را (مولانا)
هر نوآموز سیاسی، تا چه رسد به یک محقق ارشد، هم می تواند میزان دمکراتیک بودن پسر آخرین شاه ایران را با همین شاخص براحتی بسنجد.
شاه در پیام مشهورش در آبان ماه ۱۳۵۷ به صراحت به استبداد، ظلم و فساد نظام سلطنتی اش اعتراف می کند و می گوید: “... در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد شد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خاستید. ... تضمین میکنم، که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و بدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود.”
حال چگونه می توان از پسر شاه سابق ایران، بعنوان “برجسته ترین رهبر اپوزیسیون دموکراتیک” نام برد، وقتی ایشان هرگز، نه تنها حتی به اندازه پدرش دیکتاتوری سلطنتی را مورد نقد جدی قرار نداده که برعکس در هر فرصتی به قیام کنندگان به آن “استبداد و ظلم و فساد” می تازد؟
چگونه می توان از ایشان بعنوان “برجسته ترین رهبر اپوزیسیون دموکراتیک” نام برد، وقتی ایشان هرگز از شکنجه های دهشتناک دستگاه جهنمی ساواک سخن به میان نیاورده، آنرا بعنوان جنایت محکوم نکرده و برعکس هر جا که شرایط مساعد بوده حتی در صدد توجیه آن نیز برآمده؟
در نظام های دمکراتیک اروپایی که مقام سلطنت فاقد هرگونه قدرت سیاسی و تنها یک نهاد سمبلیک است، پادشاه باید (برای مثال پادشاه اسپانیا) برای تنها ۱۰۰۰۰ یورو افزایش بودجه امورات این نهاد از پارلمان اجازه دریافت کند. این چگونه “برجسته ترین رهبر اپوزیسیون دموکراتیک” است که تاکنون خود را به هیچ عنوان پاسخگوی اموال بسرقت برده مردم (۶۲ میلیون دلار به روایت خودش و ۴ میلیارد دلار به روایت مجله تایمز) ندانسته!
اما نکته بسیار قابل تأمل و در عین حال مضحک نحوه کسب قدرت رضا پهلوی در ایران است! “او این ایده که ایرانیان عادی باید بر ضد آیت‌الله‌ها اسلحه به دست بگیرند را قویا رد می‌کند و به جای آن باور دارد که ایجاد یک “انفجار کنترل شده” (درونی) از طریق ابزارهای غیرخشونت‌آمیز که می‌تواند رهبری جدید را روی کار بیاورد، امری ممکن است.” (ایلان برمن در “نشنال انترست”)

از آنجائیکه “انفجار کنترل شده درونی از طریق ابزارهای غیرخشونت آمیز” ملغمه ای از تناقضات مفهومی را به همراه دارد، آیا می توان در آن جز بیان آرزوی در لفافه پسر شاه برای کسب قدرت از طریق کودتا معنای دیگری یافت؟
 پهلوی “بر این باور است که عناصر اصلی رژیم - شامل عناصر ارتش عادی و نیز ارتش مذهبی، موسوم به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی – با ادامه وضعیت موجود کنار نیامده‌اند و می‌توان آنها را در مسیر تغییر رژیم قرار داد؛ البته به شرط آن که ۱) یک ‌راهبرد خروج” به روشنی تعریف شده باشد تا به این ترتیب آنها بدانند که خود را درگیر چه کاری می‌کنند، و ۲) دست‌کم از برخی از دارایی‌هایشان (اقتصادی و سیاسی) تحت نظام جدید محافظت شود.” (ایلان برمن در “نشنال اینترست”).
به نظر می‌رسد که صحنه سازی ها و شعارهای ساختگی بعد از کشف جسد مومیایی شده رضا خان، برای انحراف اذهان توده ها از استراتژی سازمان یافته سرنگونی، نوه اش را کاملا متوهم ساخته، بگونه ای که خود را در چند قدمی نشستن براریکه پادشاهی می بیند! بر این توهم است که تلاش می کند آشکار و پنهان این پیام را به گوش آنهائکه بزعم او می توانند او را در این امر یاری کنند، برساند: من را بر تخت شاهی بنشانید، اموال سرقت شده توسط خاندان من محفوظ و کسی هم به سرمایه های چپاول شده توسط شما (پاسداران و باندهای غارتگر) کاری نخواهد داشت!
آیا کسی می تواند از حکومت قانون بر آمده از دولت ائتلافی شاه و شیخ به رهبری “برجسته ترین رهبر اپوزیسیون دموکراتیک” انتظار دیگری داشته باشد؟
این سؤالی است که پاسخش را باید به آقای برمن واگذار کرد.