نکیسا بامداد:‌ دختر آبی شورشی


 براستی جا دارد در دادخواهی از خون سحر سراسر خشم شد و بنیان این جنایتکاران ضد ایرانی را از بیخ و بن برکند.

سحر خدایاری، دختر پرشور ایرانی که خواهان ابتدایی ترین حقوق انسانی و شهروندی اش یعنی رفتن به استادیوم آزادی و دیدن بازی فوتبال و تشویق تیم مورد علاقه اش بود آنقدر محرومیت کشید، آنقدر سرکوب و تحقیر و توهین و تهدید شد که در اعتراض به این همه اجحاف و زورگویی و ستم تنها راه مقابله و دادخواهی را در مایه گذاشتن از جان خویش یافت تا با تنها امکان موجود برای اعتراض یعنی با جسم و جانش به این همه بیداد و ستم شعله شود و با زبانه های آتش صدای خشم و اعتراضش را به گوش همگان برساند تا به این ترتیب سرکوب و ستمی که بر زنان میهنمان می رود را فریادگر شود و هشداری شود بر وجدانهای داخلی و بین المللی، همان وجدانهای فرو رفته در مماشات، اسیر تجارت و غرق در نام و مدال و مجذوب موقعیت های اجتماعی و ورزشی و نادیده گرفتن ارزش های آزادی و انسانی، همان هایی که به رژیم زن ستیزی که ناقض همه قوانین و ضوابط و آیین نامه های فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) است اجازه می دهند در عرصه های جهانی ورزش با زیر پا گذاشتن حقوق زنان در مسابقات جهانی شرکت کنند و به آن مشروعیت ببخشند و به این ترتیب به باند تبهکار آخوندی میدان حضور می دهند و چشمان خود را در برابر سرکوب و تبعیض علیه زنان می بندند.
تردیدی نیست که سحر در اعتراض به سرکوب و تحقیر زنان خود را به آتش کشید تا شعله ای شود راهگشا در دل هر ایرانی که تمامیت این نظام جنایت پیشه را باید به آتش کشاند و تاثیر عمیق و تکاندهنده اعتراضی دختر آبی، رژیم جنایتکار را به هراس افکنده و برای مقابله با آن با تهدید و تطمیع سراغ خانواده اش رفته و پدرش را به تلویزیون کشاند تا علیه فرزندش اراجیف دیکته شده رژیم را سرهم کند که این حقه های رنگ و رو رفته رژیم هم دیگر هرگز کسی را نمی فریبد.
از باستان تا کنون ایران زمین مهد پهلوانان و ورزشکاران و مروج فرهنگ آزادیخواهی بوده و هست. اگر غبار فرهنگ کثیف  آخوندی این گذشته تابناک را از خاطر مردم ایران مکدر نموده، پهلوان شورشی امروز ما از تبار آرش و آریوبرزن و کاوه و تختی در ظلمات تاریک آخوندی درخشید و جست و رفت در حالیکه پیامی روشنی باقی گذاشت که چرا ایران زمین باید در دست مشتی آخوند دزد و فاسد و ضد ایرانی گرفتار آید که زن ایرانی اینچنین مورد سرکوب و تحقیر و احکام ظالمانه قرار بگیرد و از بدیهی ترین حقوق خود محروم باشد؟ پس کجاست آن روحیه جوانمردی و پهلوانی ایرانی تا سایه شوم چهل ساله نظام فاسد آخوندها را در عرصه های ورزشی از سر مردم ایران کم کند؟
و این آغازی است برای زنان ایرانی، زنانی که خاموشی نمی گیرند و با همه دل تنگی هایشان سینه فراخ خواهند کرد و با دیدگان اشکبار خود چشم اندازی پرشکوه برای آینده ایران رقم خواهند زد. در سوگ سحرها عزلت نشین نخواهند شد بلکه شعله می شوند و با انگیزه بیشتر در صف براندازان گام خواهند نهاد و شورشی بپا خواهند کرد تا این رژیم ضد زن و ضد ایرانی را سوزانده و خاکستر کنند، تا روزی که دیگر دخت ایران در آتش خشم تبعیض ها و بی عدالتی ها در میان شعله های آتش نسوزد تا روزی که لبخند آزادی، خوشه شادی تا سحر بروید.
سحر رفت اما یقین که صبح روشن خواهد آمد.