سهیلا دشتی:‌ سپاه پاسداران سپاه قتل و کشتار


پویا زارع را در سیمای آزادی دیدم. با صورتی بشاش و چشمانی روشن نوید روز پیروزی مردم ایران را می‌داد.

پویا را برای اولین در برنامه‌ای که به مناسبت آزادی و ۳۵ مجاهد ترتیب داده شد بود، از سیمای آزادی پخش شد، در سال ۸۸ دیده بودم. هر ۳۶ مجاهد در دوران معالجه خود را بعد از بیش ۷۰ روز اعتصاب غذا می‌گذراندند. آنان در زندان‌های مزدوران خامنه‌ای و همین کسانی که امروز به حشد الشعبی شناخته می‌شوند و دستور خود را از قاسم سلیمانی می‌گرفتند و می‌گیرند اسیر بودند. پویا در گفتگوئی با مسعود رجوی به او تعهد می‌داد که باید بیا بیا به ولی فقیه گفت و می‌گفت که تا آخرش بر سر همین پیمان می‌ایستد..
گفته می‌شد که پویا بر اثر شکنجه بینائی یک چشم خود را از دست داده است و با همان روز با پیکری نحیف و در حالیکه یکی از چشمهایش باندپیچی شده بود با اطمینان به رهبر خود می‌گفت که تا نفس آخر با او می‌ماند. حرفهای او را جزء به جزء به یاد ندارم. ولی این را به یاد می آورم که می‌گفت «برادر تا آخرش با تو هستیم»‌. این حرفها آنچنان در من اثر کرده بود که نام پویا در ذهنم حک شد. پویا تعداد زیادی از همرزمانش را در مبارزه با ولی فقیه نه تنها فقط در اشرف و لیبرتی بلکه در ایران از دست داده است.
 حالا پویا است که برای مردم سیلزده شیراز همشهریان خودش پیام می‌فرستاد و از مبارزات مردم شیراز در مقابل سپاه پاسداران و مزدوران خمینی می‌گفت و از نسرین رستمی شانزده ساله نام برد که در خیابانهای شیراز مورد اصابت گلوله‌های یکی از اعضای سپاه پاسداران که هم آن زمان هم آتش به اختیار بودند، قرار گرفت و بعد از چند روز به علت شدت جراحات وارده در بیمارستان جان باخت و به آسمان پرکشید. در فیلم کوتاهی که از نسرین پخش شد، او با صدائی نزدیک به نجوا گفت که پشیمان نیست که قدم در راه خلق و خدا گذاشته و از دیگران هم خواست که در این راه قدم بگذارند. نسرین با سن کم خود چنان برخوردی با دکترها و پرستاران داشت که همه مجذوب او شده بودند. گفته می‌شد که سپاه چند تن از اعضای کادر درمانی نسرین را به علت رساندن مراقبت‌های ویژه به نسرین دستگیر کرده بود. نسرین رفت ولی در شیراز دهها کودک تازه به دنیا آمده نسرین نام گرفتند.
صورت مهتابی رنگ مینا صالحی در پشت میله‌های زندان سپاه شیراز در مقابل چشمانم زنده می‌شود. تنها باری که توانستم برای ملاقات با خواهرم که آن موقع در زندان بود بروم. او در اتاقکی کنار خواهرم گوشی تلفن به دست با لبخندی بر لب با مادرش که زنی مسن بود حرف می‌زد. بعدها فهمیدم که مینای ۱۶ ساله در روزهای قبل از سی خرداد شصت دستگیر می‌شود و در سال ۶۲ زیر شکنجه جان می‌دهد. مینا از اعضای فعال بخش دانش‌آموزی دبیرستان مهرآئین شیراز بود. دوستانش تعریف می‌کنند که مینا سرزنده و شاد و عاشق زندگی بود. با سن کمی که داشت مسئولیت‌پذیری بی‌نظیری داشت و در هنگام تظاهرات وقتی سپاهیان وحشی که آن زمان به اسم فالانژها مشهور بودند حمله می‌کردند و پیکر خود را سپر دوستانش می‌کرد. مینا چهره‌ای محبوب و دوست داشتنی بین تمامی شاگردان دبیرستان بود و همه برای او احترام فوق‌العاده‌ای قائل بودند.
مریم قدسی مأب برای اولین بار در تظاهرات روز هفت اردیبهشت سال ۶۰ دستگیر می‌شود و مورد شکنجه‌های دردآور و حتی اعدام مصنوعی قرار می‌گیرد. بعد از آزادی به دوستانش گفته بود که: «در لحظاتی که من را شکنجه می‌کردند اصالت و پویایی راهمان پی بردم و اصالت آرمانهای توحیدیم را آن موقع بیش از هر وقت دیگر فهمیدم. با خودم می‌گفتم ما را از چه میترسانند؟ از شهادت؟». مریم شانزده ساله یکسال بعد دوباره دستگیر می‌شود و پاسداران ولی فقیه، خمینی او را با زیر ضربات قندان تفنگ به میدان تیر می‌برند و با هفده گلوله به شانزده بهار زندگیش پایان می‌دهند.
چه نسرین‌ها، چه میناها، چه مریم‌ها و چه صباها و نداها پرپر شدند تا چهره ضد بشری سپاه برهمگان شناخته شود.
اگر در دوران محمد رضاشاه پهلوی ساواک مسئول شکنجه و اعدام بود. در دوران حکومت ننگین اسلامی این به عهده سپاه پاسداران گذاشته شده بود. سپاه پاسداران جدا از دست اندازی به تمامی دارائی‌های مردم ایران، بدون پاسخگوئی به مردم کنترل تمامی زندان‌های ایران را در دست داشت. دستگیری و شکنجه و اعدام بیش از صد وبیست هزار نفر از فرزندان مبارز و مجاهد مردم ایران را در کارنامه ننگین خود دارد. در طول چهل سال یک نفر ندیده است که یک پاسدار به جرم جنایتهای بی شمار در دادگاهی محکوم شود. قاضی مرتضوی جلاد کهریزک یک نمونه است.
و حالا همان سپاه پاسدارانی که فکر می‌کرد تمامی خاورمیانه در زیر تسلط قرون وسطائی خود دارد و در این کشورها ضد بشرانی را از همان جنس سپاه پاسدارانش تربیت کرده و بر آنان اسامی چون حزب‌الله، فاطمیون، حشد الشعبی و حوثی نام گذاشته بود و اعضایش به خشونتی عریان دست می‌زدند نامش در لیست تروریستی قرار گرفته است.
همان هائی که در اوائل دهه شصت اعلامیه می‌دادنند که سپاه پاسداران را مسلح کنید، هم اکنون از نام گذاری سپاه در لیست تروریستی عزا دارند و تمامی عمله و اکره های خود را فراخوانده اند که مثلا بگویند نام گذاری سپاه باعث خشونت بیشتر و استغفرالله باعث جنگ می‌شود. اینان گوی بی‌شرمی و رذالت ضد انسانی را در تمامی دوران به خود اختصاص داده‌اند. مردم ایران و جهان خوب می‌دانند که این سپاهی که شما سنگش را به سینه می‌زدید و فرمانده قاتل آن را یعنی قاسم سلیمانی را سردار عارف نام نهاده بودید دستش تا مرفق به خون مردم بیگناه خاورمیانه آلوده است. بعد از سالها مردم و مقاومت برحقشان فرصتی یافته اند که به دنیا نشان دهند که اسیر دست چه دیودان وددانی بوده‌اند.
وجود سپاه تجسم یک خشونت سازمان داده شده بر علیه مردم ایران و منطقه است. با حمایت از لیست گذاری سپاه پاسداران در لیست سازمانهای تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا مسئولیت خود را برای داشتن یک صلح پایدار در ایران و جهان به نمایش بگذاریم.