پرویز خزایی: صاف پوست کنده و پوست کننده!: مجاهدین و سکولاریسم



داستان شکل مارکشیدن آن ملای فرصت طلب سود جو را همه بخوبی میدانیم- که میخواست با حیله استفاده از بی سوادی مردم ده- آموزگار باسواد و فهمیده ده را آچمز کرده و اعتبار او را بعنوان یک شخص تحصیل کرده و تعلیم گر- مخدوش وشغل او را خودش تصاحب کند.

خوب- هم یارو آخوند حیله گرو جاهل و کم سوادی بود و هم مردم محروم آن ده بی سواد. اما الان عده ای که درس هم خوانده اند و خود را استاد و محقق و کنشگرووووو میخوانند- وقتی میخواهند –در ضدیت کور و کور دلانه با مجاهدین و عقیده شان در مورد سکولاریسم و دمکراسی- که با پنجاه اندی سال راستی و آراستگی و فدای حداکثر در عمل بهای تحقق جدایی دین از دولت را پرداخته اند– عرض اندام کنند، اینها هم شکل مار میکشند. میگید نه بشنوید:
 این جماعت اندک دشمن شاد کن- که شبانه روز علیه جنبش مقاومت تلاش میکند- به دو چیز ایراد میگیرند. دو چیزی که ازهمان خانه اول این بحث چپ اندرقیچی- پنبه آنها را به آب رودخانه جاجرود میزند:
اول میفرمایند چون مجاهدین خودشان دین دارند پس نه سکولارهستند ونه در فکر سکولاریسم!! دوم اینکه مجاهدین ایدئولوژی دارند و عقیده و رهبر عقیدتی یعنی به لسان کل جامعه متمدن و تاریخ بیداری غرب شف ایدئولوگ دارند- اینجا ایدئولوژی عیب و ننگ و عار میشود. در حالیکه بشر- بقول همه متفکران جهان- موجودی است سیاسی (Human being is a political animal) و آگاه به سرنوشت. پس تاریخ بشری پر است از عقیده و ایدئولوژی از راست و ناسیونالیسم و وطن پرستی و نازیسم گرفته تا لیبرال آزادیخواه و طرفدار دمکراسی و آزادی و تا مارکسیسم وکمونیسم تا سوسیال دمکراسی (عقیده و ایدئولوژی شخص بنده) وووووو. این گروه های محدود -که میمانند آن ملای ده- اما با کراوات- ماری را رو تابلو میکشند که عبارت است از جدایی دین از سیاست!! نه دولت- بعنی بلسان اینها در یک قلم مهماتما گاندی که رهبر عقیدتی- شف ایدئولوگ- هندوها بود و او را روح خدا میدانستند- و برسر اصرار بر دمکراسی و جدایی دین از دولت توسط یک هندواللهی شهید شد- نمیتوانست سکولار باشد. از طرفی از همین فردا باید حزب دمکرات مسیحی آلمان منحل و خانم مرکل اخراج و حزب مسیحیان خلق نروژ- که دوره هایی حکومت را در دست داشته والان نیز در کنار احزاب محافظه کار و لیبرال و پیشرو، دولت ائتلافی را تشکیل میدهند باید بیرون انداخته شوند. و ازهمه مهمتر حزب جاناتای هندوستان در این بزرگترین دمکراسی سکولار جهان – باید منحل شود. این حزب در ردیف حزب کنگره- سوسیال دمکرات- بزرگترین حزب هند بوده و ایدئولوژی آن براساس تعلیمات و اصول محکم دین هندوئیسم پایه ریزیی شده است.
 ملاحظه میکنید که مارٍکشان یا نمیدانند و یا صرفا برای حمله به بزرگترین و پایدارترین و سنگین وزن ترین سازمان مقاومت تاریخ معاصر ایران- خود را بجهالت میزنند و یا مردم راجاهل وبی سواد میدانند.
 در یک کلمه معنی جدایی دین از دولت این است که همه عقاید و ایدئولوژی های بشری – در چهارچوب یک نظام سکولار و با فرصت مساوی بتوانند حزب تشکیل دهند و بطور مساوی در انتخابات شرکت کنند و در صورت برنده شدن یک دوره محدود به تنهایی یا در ائتلاف با سایر أحزاب نزدیک تر بخود قوه مقننه و قوه مجریه (یعنی کابینه حکومت) را برای یک دوره مثلا چهارساله در دست داشته باشند.
حالا ملاحظه میکنید که اینان که چنین بی راهه میروند و بی پایه مینویسند و میگویند- خودشان ضد سکولارترین ها هستند و میخواهند فقط اتئیست ها و بی دینان و دهری مسلک هایی مثل شخص لر بنده- در جهان وایران حکومت کنند و بقیه حق تشکیل یک حزب براساس اصول اعتقاداتی خود را نداشته باشند!! اینکه میمانه به دیکتاتوری ناب ظل اللهی و ولائی! ازدست این مارکشان باید به اژدها پناه برد.
 در بحث تشکیل دولت جدید نروژ- یکی از بهترین دمکراسی های در جهان کنونی – هر چهار حزب ائتلافی بر أساس ایدئولوژی ها و عقیده خود میخواستند برنامه سه ساله حکومتشان را مورد توافق قراردهند و الا دولت سقوط میکرد و ائتلاف برهبری حزب کارگر سر کار می آمد.    باری دراین مذاکرات نفس گیر طولانی- هر حزبی بر اساس ایدئولوژی خود چانه میزد: حزب محافظه کار-حزب لیبرال –حزب پیشرو راست و همچنین حزب مسیحیان مردم نروژ. حزب مسیحیان مردم نروژ-میگفت براساس ایدئولوژی ما که مبتنی بر تعالیم انسانی و بشری مسیحیت است، باید چنین و چنان شود- به قداست خانواده اولویت داده شود-یا ساعتهای خرید مشروب و اندازه خرید آن در تاکسفری ها کمتر شود-و یا قانون سقط جنین باید محدود شود تا آفریده خدا - یعنی جنین در شکم مادر- بی حساب و کتاب بقتل نرسد......احزاب دیگربراساس ایدئولوژی خود خواسته های خود را در تشکیل دولت ائتلافی وارد میکردند.اینها روزهای متمادی در هتلی منزوی بحث میکردند تا سرانجام به توافق رسیدند وکابینه دولت ائتلافی را تشکیل دادند.
ملاحظه میکنید که به این شکل مارکشان مدرن و با سواد باید سوادی دیگر آموخت.
درس اول: دمکراسی چیست؟- درس دوم: سکولاریسم و جدایی دین ازدولت اصلا چه مقوله ای است؟. درس سوم: فرق دولت (STATE) و قوه مجریه یا کابینه چیست. درس چهارم: تدوین قانون اساسی توسط مجلس موسسان با شرکت هم بی دینان و بی خدایان وهم بادینان و معتقدان به زردشت و موسی و مسیح و محمد و کریشنا ی هندو و بودا و بهاالله و سیک هندی و بت پرست و کنفوسیوس و غیره.... که جوهر‌‌ آن در اساسنامه شورای مقاومت و همچنین طرح ده ماده ای خانم مریم رجوی آمده است (ده ماده در پایان این سخن ضمیمه است). باری برخلاف قانون اساسی مشروطیت که شاه خورشد-دین رسمی شیعه اثنی عشری بود- و حتی قانون اساسی چندین دمکراسی غربی که دین رسمی قید شده است، در اساسنامه شورای ملی مقاومت ایران دین رسمی وجود ندارد
طرح رابطه دین و دولت شورای ملی مقاومت ملاک عمل شورا و اجزای آن در ایران آینده است. طرحی که براستی اصیل ترین و مسئولانه ترین و ترقیخواهانه ترین لاییسیته را در جهان امروز معرفی میکند. این طرح ۲۱ آبان ۱۳۶۴ یعنی بیش از ۳۳ سال پیش توسط همه اعضای شورا و قبل از همه سازمان مجاهدین تصویب و امضا شده است. در آن زمان بسیاری از این مارکشان احتمالا هنوز کلمه لاییسیته را هم نشنیده بودند.
مقدمه این طرح بر «آرای عمومی به عنوان اساس مشروعیت نظام آیندهٌ کشور»، «تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی همهٌ آحاد ملت»، «ملغی‌شناختن همهٌ امتیازات جنسی و قومی و عقیدتی»، «برابری همهٌ شهروندان در مقابل قانون، صرفنظر از اعتقاداتشان»، «حقوق فردی و اجتماعی مردم مصرّح در اعلامیهٌ جهانی حقوق‌بشر» و اینکه «ضمن احترام به همهٌ ادیان ومذاهب، هیچ دین و مذهبی را، به هیچ‌ عنوان، دارای حق و امتیاز ویژه‌یی نمی‌شناسد و تبعیض در میان پیروان ادیان و مذاهب گوناگون را مردود می‌شمارد»؛ ۴ ماده ارزشمند خود را مطرح میکند که هنوز هم کسی جامع تر آنرا پیدا نکرده است. مواد این برنامه را عینا می آوریم
«۱ ـ اعمال هرگونه تبعیض در مورد پیروان ادیان و مذاهب مختلف در برخورداری از حقوق فردی و اجتماعی ممنوع است. هیچ یک از شهروندان به دلیل اعتقاد یا عدم اعتقاد به یک دین یا مذهب در امر انتخاب‌شدن، انتخاب‌کردن، استخدام، تحصیل، قضاوت و دیگر حقوق فردی و اجتماعی مزیت یا محرومیتی نخواهد داشت.
۲ ـ هرگونه آموزش اجباری مذهبی و عقیدتی و اجبار به انجام یا ترک آداب و سنتهای مذهبی ممنوع است. حق آموزش، تبلیغ و برگزاری آزادانهٌ آداب و سنتهای تمامی ادیان و مذاهب و احترام و امنیت همهٌ ‌اماکن متعلق به آنها تضمین می‌شود.
۳ ـ صلاحیت مقامهای قضایی ناشی از موقعیت مذهبی و عقیدتی آنان نیست و قانونی که ناشی از مرجع قانونگذاری کشور نباشد، رسمّیت و اعتبار نخواهد داشت.
با الغای مقررات قصاص و حدود و تعزیرات و دیات رژیم ضدبشری خمینی و با انحلال دادگاهها و دادسراهای به‌اصطلاح انقلاب اسلامی و محاکم شرع، که در ردیف وظایف مبرم دولت موقت است، امر دادرسی، اعم از تعقیب جرایم و رسیدگی به کلیهٌ دعاوی، در نظام واحد قضایی جمهوری، بر اساس موازین شناخته‌شدهٌ حقوقی و مطابق قانون انجام می‌شود.
۴ ـ تفتیش عقیده و دین و مذهب توسط مراجع دولتی و مؤسسات عمومی وابسته به دولت به هر عنوان ممنوع است.»
از طرح دین و دولت شورا هم که بگذریم ۱۶ سال پیش مسئول شورا طرح جبهه همبستگی ملی را اعلام کرد که به تصویب شورا رسید. این طرح به سادگی تمام میگوید ما با همه نیروهایی که خواهان سرنگونی تمامیت این رژیم با همه باندها و جناحهایش هستند و خواستار تشکیل یک جمهوری مبتنی بر جدایی دین و دولت هستند آماده همکاری هستیم. در این طرح نه از کسی خواسته شده که دین مجاهدین را بپذیرد و نه خواسته شده برنامه و ساختار شورای ملی مقاومت و یا هر چیز دیگری را بپذیرد.
براستی چرا این مارکشان اروپا نشین از این طرح نگران هستند و آنرا به روی خودشان نمی آورند. حقیقت بسیار سرسخت است، آنها تاب دیدن قیمتی که مجاهدین و شورای ملی مقاومت در چهار دهه گذشته برای سرنگونی رژیم داده اند و هر روز قدرتمند تر شده اند را ندارند. در حقیقت آنها تاب سرنگونی رژیم آخوندی را ندارند، همه آنهایی که خودشان را نگران این نشان میدهند که مجاهدین و شورای ملی مقاومت سکولار و لاییک نیستند و میخواهند یک حکومت دینی دیگر سر کار بیاورند، درحقیقت نگران سرنگونی فاشیسم دینی هستند. من به آنها حق میدهم چون منافعشان در اعماق و بعضی وقتها حتی در ظاهر هم به این رژیم گره خورده است.
بنابراین هم آن ملای نعلینی و عباپوش وهم شکل مارکش فکل کراواتی بدانند که پس از سرنگونی این نظام فاسد جاهل قاتل ایرانسوز هر دسته و گروهی میتوانند در حزبی باشند که بر أساس عقیده و ایدئولوژی یک یا چند تا از این همه هفتاد و دو ملت- بقول حافظ شیرازی- بنا شده است. همه این أحزاب وعقاید و تشکیلاتی که هدفشان بهترکردن (نسبی!) جامعه بشری است- هرکدام ایدئولوگ یا رهبرعقیدتی خود را داشته وخواهند داشت چه با خدا وچه بی خدا، چه بی دین و چه با دین.
پس بمجرد اینکه بگویی کسی که دین دارد حق ندارد در سیاست شرکت کند (مانند آن نماینده زردشتی شورای شهر یزد) تو یک دیکتاتور از قماش استالین وپل پوت و انورخوجه و کیم ایل سونگ و برادران عقیدتی آنها هستی و ما ترا بی خداللهی مینامیم در ردیف آنکه بنام دین وخدا بقیه را بنام کافر و مرتد و منافق و غیرمکتبی حذف میکند یعنی حزب اللهی و ولایت مطلقه مدار. فتوای رسمی خامنه ای در باره نجس بودن هموطنان بهایی و نگرفتن جنس وخوردنی مرطوب از دستشان را بخوان تا کمی بیشترحالت جا بیاد. این را بگذار در کنارفتوای آخوندهای حکومتی امروز در زندانهای رژیم سابق که مجاهدین را بدلیل هم جبهه بودن و معاشرت و همدلی و همرزمی با زندانیان مبارز غیر مذهبی نجس می خواندند و قبل از اینکه مجاهدین مسلمان و انقلابیون فدایی و غیر مذهبی غذا بردارند، با ملاقه های اسلامی خود آش و حلیم میکشیدند که غذا نجس نشود. آخر مگر شما یکراست از ان ده ملای شکل مارکش به قرن بیست ویکم وهزاره سوم آّمده اید؟!!
حالا تا آنجاکه به صدق وفدا و راستی بر میگردد این چه کسی بود:
که ازهمان روز اول تاسیس حزبش شف ایدئولوگ و رهبر عقیدتی اش- محمد حنیف نژاد- گفت که مرز بندی اساسی بین بی خدا و با خدا نیست بلکه بین استثمار کننده و استثمار شونده است
که رهبرش- و ایدئولوگ بعدی اش-مسعود رجوی- از همان زندانهای شاه خطاب به آخوندها و ایدئولوگهای حکومت اسلامی- در زندانها گفت که مشکل و تهدید انقلاب ایران ارتجاع دینی است و بعد از سرنگونی شاه گفت مساله اصلی انقلاب ایران آزادی های سیاسی است و دشمن اصلی ارتجاع دینی است و از همان ابتدای دهه ۶۰ این رژیم را با صفت دیکتاتوری دینی و تروریستی توصیف کرد. چه کسی زودتر از او بر تهدید بنیادگرایی اسلامی به مثابه یک تهدید جهان شمول دست گذاشت
این چه کسی بود که دراولین تظاهرات ضد حجاب اجباری و روسری اجباری در صف اول زنان سینه سپر کرد.؟
این چه کسی جز مجاهدین بود که وقتی توده و اکثریت- مانند توده ای های قدیمی تر که به مصدق خیانت کردند- خمینی را ادامه دهنده راه تاریخی مارکس و انگلس میدانستند و پشتیبان حزب اللهی ها شده و فرزندان مردم را به لاجوردی لو میدادند، یک جبهه گسترده از همه جنبش های مترقی سازمان دادند و جلو اینها ایستادند و با تنی خونریز مبارزه علیه خمینی کره ماه نشین را در خیابانها شروع کردند؟
وآن رهبر کدام حزب سیاسی بود – با وجود اعتقاد عمیق خود به اسلام – همچون مولانا که گفت «ما ز قران مغز را برداشتیم پوست را بهر خران بگذاشتیم» در امجدیه فریاد برداشت که ّآزادی اصل اولیه عقیده ماست مگر میخواهیم لعنت بشیم که از آزادی دست برداریم و هم او بود که در اولین و آخرین ملاقات با خمینی فاشیست ملعون تاریخ بشریت– گفت که دین ما دین آزادی است و چماقداری و سرکوب دین ما و إسلام ما نیست- همان مضمونی که مارتین لوتر به پاپ قرون وسطی و ولی مطلقه مسیحیت در آن زمان گفت ومهاتما گاندی رهبرعقیدتی هندو ها به هندوللهی ها گفت.
آن کیان بودند که به قانون اساسی خمینی رای ندادند و بهمین دلیل از شرکت و پیروزی در اولین انتخابات ریاست جمهوری حذف شدند؟
اگرخمینی یک حرف شاخص برای ثبت در تاریخ- البته با آن فارسی افتضاحش!-زد همین است که گفت: دشمن نه درامریکا است و نه در شوروی، دشمن همینجا زیر گوش ما در امجدیه ست.
و آن کی بود که بعنوان مسئول شورای ملی مقاومت-. ائتلاف تاریخی دین داران- ادیان مختلف در ایران- و بی دینان- را تشکیل داد و با تشکیل ارتش آزادیبخش نگذاشت که خمینی خون آشام یک جنگ ضد میهنی را برای برپایی خلافت اسلامی بر منطقه- به قیمت جان صدها هزاران کشته و معلول بیشتر و ویرانی مطلق ادامه دهد- در حالیکه فرزندان این جانیان دستار به سر و نعلین به پا و ایادی کت وشلواریشان- ازهمان موقع تا امروز فرزندان و آقازاده های خود را برای بیزینس و گرفتن گرین کارت و کارت اقامت و شهروندی به امریکا و اروپا فرستاده و می فرستند.

حرف صاف و پوست کنده همین بود که هم فهم آن سهل و ساده است وهم پوست کننده یعنی: پوست مارکشان عصر جدید.