رضا محمدی:‌ چهار دهه شیخ هم سو با شاه


در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران در۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، ضرورت وقوع چنین تغییری بنیادین، امروز در اوج‌گیری قیام مردم برای سرنگونی، همواره و بیش از هر زمان دیگری مورد کنکاش و مناقشه می‌باشد.

برخی بر این باورند که آن حرکت تاریخی تماما شور بود و هیجان کاذب و نه برآمده از آگاهی و شعور سیاسی مردمی که در پی سراب و خواب و خیال آینده‌ای نامعلوم بودند چراکه نمی‌دانستند چه می‌خواهند.
چنین افرادی به مصلحت و یا با ابراز ندامت از همراهی خود، امروز انقلاب بهمن را نه جایز و به صلاح ملک و ملت که مخرب می‌دانند وعدم دادن فرصت به اصلاح امور و رفرم را اشتباه تاریخی جبران‌ناپذیر.

از بدفهمی‌ها و ناپختگی‌ها، فقدان درک و فهم از آبادانی، امنیت و پیشرفتهای علمی و اجتماعی و از آزادی زنان و نقش و مشارکت اجتماعی همدوش با مردان و بسیار چیزهای دیگر دوران شاه می‌گویند.
از منزلت و جایگاه والای ایران و ایرانی در جهان، از رفاه اقتصادی، اعتبار پول ایران و دلار۷ تومانی و اعتبار پاسپورت ایرانی و سفرهای سیاحتی ایرانیان به اقصی نقاط دنیا بدون ویزا و از قدر قدرتی نظامی شاه در منطقه، از جزیره ثبات و ارج و مرتبه بین‌المللی آن داد سخن می‌دهند.
با مقایسه وضعیت دوران پیشین با شرایط اسفناک امروز آه از نهاد برمی‌آورند و پشیمان از کرده خود و در رویای بازگشت دوران طلایی شاه نشسته‌اند.
 
اما محمدرضاشاه بمانند پدرش یک "دیکتاتور" بود و سلطنت پهلوی ناقض حاکمیت و جمهور مردم .

رضاخان نهاد پادشاهی مشروطه را، که "قانون‌گرایی و حق نظارت مجلس بر امور حکومتی" زیربنای آن بود و در دوران مظفرالدین شاه قاجار با تصویب قانون اساسی به عنوان نوع حکومت پایه‌ریزی شده بود، با خلف وعده به زیر پا گذاشت.
 
پس از انقراض حکومت قاجار و پیش از تشکیل مجلس مؤسسان، طی توافقی که رضاخان را به‌طور"استثنا" از حق سلطنت مادام‌العمر برخوردار کرده بود و می‌بایستی که پس از پایان آن دوران، پادشاهی از سوی مجلس شورای ملی به‌صورت انتخابی تعیین می‌شد، رضاخان با خدعه و نیرنگ، پس از تشکیل مجلس مؤسسان، این حق اعطایی به خود را به "قاعده" بدل و سلطنت را در خاندان پهلوی موروثی اعلام کرد.
در راستای این هدف و برای تثبیت هرچه بیشتر حکومت خود، رضاشاه موفق شد با اعمال نفوذ و از طریق نمایندگان دست‌نشانده خود در مجلس مؤسسان، در۲۲ آذرماه ۱۳۰۴، اصول پیشنهادی ۳۶،۳۷و ۳۸، که ادامه و بقای سلطنت توسط فرزند ذکور شاه را تضمین می‌کرد، به تصویب رساند و آن را بجای اصول پیشین در قانون اساسی جایگزین کند.
بدین ترتیب بنیان و اساس سلطنت پهلوی از همان ابتدا و تا پایان کار در تضاد با اهداف اولیه انقلاب مشروطه و نقض فاحش حاکمیت مردم بود که نقش و جایگاه شاه را "فراقانونی" تعریف می‌کرد.
بدین سبب مبارزه یکصدساله آزادیخواهان با دیکتاتوری برای بازگرداندن حاکمیت به صاحبان اصلی آن یعنی مردم و رسیدن به دموکراسی و عدالت اجتماعی نه تنها به حق که بطورقطع نیز مشروع بوده و نیل دست‌یابی به آزادی در نظامی فاسد، وابسته و به‌غایت پلیسی و امنیتی و تک‌حزبی پهلوی، نه از راه خودفریبی و یا عوام‌فریبانه رفرم و اصلاحات از درون، که به‌عنوان آخرین راه حل، تنها از طریق انقلاب میسر بوده است.
 
محمدرضاشاه پهلوی صدای انقلاب و فریاد اعتراض به بی‌عدالتی و فساد مردم را بدرستی اما بسیار دیر شنید و آن زمانی بود که جنایات و فساد در حکومتش چنان گسترده و نهادینه شده بود که هرگونه فرصت و تلاش برای اصلاح امور را بیهوده و بی ثمرمی ساخت.

در دوران حکومت پهلوی گرچه امنیت و یکپارچگی در کشور، با سرکوب و جنایت، برقرار و به سبب درآمد سرشار از فروش نفت بلحاظ اقتصادی پیشرفتهایی حاصل شده بود، اما از منظر گفتمان و ساختارهای سیاسی و آزادی‌های اساسی، شاه کارنامه‌ای به‌غایت سیاه و غیرقابل قبولی داشت. حکومت اختناق، سرکوب، شکنجه و اعدام .

خروش مردم و پیروزی انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷ پاسخ تاریخی مناسبی بود به ناقضین حاکمیت مردم و خط پایانی بر جنایات، مظالم و فساد خاندان پهلوی.

این سخن که مردم ما می‌دانستند که چه نمی‌خواهند اما نمی‌دانستند که چه می‌خواهند، سخن گزافی بیش نیست.

شعار"استقلال، آزادی" شعار محوری و خواسته واقعی مردم در کف خیابانها بود که به امید دستیابی به آن و برچیده شدن بساط ظلم وستم شاهی روانه خیابانها شده بودند که شوربختانه آن اهداف به دلیل وجود منحوس شیخ به فرجام نیک خود نرسید.

پس از شاه، که حکومتش را "ودیعه الهی" می‌خواند، شیخ نیز با دجالیت خود را "ولی امرو جانشین خدا بر روی زمین" خواند و با حیله و فریب بر مقدرات مردم حاکم شد.
با تقلب به تشکیل نظام جمهوری اسلامی، اهداف مترقیانه را با سوار شدن بر روی امواج انقلاب به سرقت برد.

خمینی دجال درهمان ابتدای کار حتی خیانت بارتر از رضاخان و پسرش، که در ظاهر امر، تن به تشکیل مجلس مؤسسان فرمایشی داده بودند، با یک عقبگرد تاریخی برآمده از تفکری ارتجاعی در ضدیت تمام با حاکمیت مردم، با خلف وعده هرگز تن به تشکیل این مجلس نداد و مجلس خبرگان فرمایشی را جایگزین آن کرد.
قوانین، اصول و ضوابط اسلام ارتجاعی را زیربنای تدوین و درنهایت تصویب قانون اساسی حکومت آینده کرد، قوانینی که برخی از مفاد آن مغایر با حقوق جهانشمول بشری، ناقض اصل حاکمیت مردم وهموارکننده دیکتاتوری ولایت‌فقیه بود.

پس از۴۰ سال ارمغان حکومت خمینی پلید بمانند بیان احساس خود در مسیر پرواز بسوی تهران "هیچ" بود بجزجهل و جنایت، فقروفلاکت، بی‌عدالتی وبی کفایتی،غارت و چپاول، تورم و گرانی، وطن‌فروشی و تن‌فروشی، حراج اعضای بدن، فحشا وارتشا، کارتن‌خوابی و گور خوابی، تضییع حقوق اقشار محروم و کم‌درآمد، کودکان کار، کارگران بیکار، فرهنگیان تحقیرشده، دانشجویان ستاره‌دار، ترویج حماقت و خرافات، تزویر و ریا، ویرانی ملک و نابودی ملت و دردناکترازهمه اهانت به کرامت انسانی، توهین به انسانیت و ذبح کلمات و از بین بردن اخلاق و فرهنگ.

کارنامه ننگین شیخ، اینچنین جنایت و خیانت شاه را کمرنگ کرده، بطوری که واپسمانده گان رژیم پهلوی بیشرمانه در پی تطهیر خود هستند.

هواداران بهترین دیکتاتور دنیا، با بلاهت و بی‌شرمی خود را بفراموشی می‌زنند که،
در حکومتی که شخص اول آن به ادعای خود در هنگام بیماری خطرناک حصبه، مایع بهبودی و شفا خود را در خواب از دست مولای متقیان علی علیه السلام می‌گیرد و می نوشد، در کودکی در سفری به امامزاده داود بر اثر پرتاب از اسب و بیهوشی، بناگاه در هنگام سقوط حضرت ابوالفضل (ع) فرزند برومند حضرت علی (ع) او را نجات می‌دهد و یا هنگام قدم زدن در کاخ سلطنتی سعدآباد مردی با چهره ملکوتی را رویت می کند که بر گرد عارضه‌اش هاله‌ای از نور، مانند صورتی که نقاشان غرب ازعیسی بن مریم می سازند، و آن مرد کسی نبود جز خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم که پس از چند لحظه ناپدید شد و وی را در بهت و حیرت می‌گذارد و توجهش را به عالم معنی بیش از پیش جلب می‌نماید (محمدرضا پهلوی، در کتاب ماموریت برای وطنم) و یا اینکه نظر کرده امام حسن مجتبی بوده، پرواضح است که تحت مساعدت چنین پادشاهی، آخوندهای مرتجع و مزدور درباری از شأن و منزلت و اعتبار اجتماعی بالا و یا حریم امنیتی زیادی برخودارشوند و به شکرانه نعمت وجود مبارک "ظل الله" درهرمراسم مذهبی، زیارت و عبادت و تبریک سال نو، یک دوجین از آن‌ها در معیت اعلیحضرت همایونی، دست به دعا، حضورداشته باشند و یا عفو ملوکانه‌اش را شامل حال آخوندهای "سپاس شاهنشاه" گو کند، اما همزمان با آن، سهم شاعر، نویسنده، هنرمند روشنفکر و نیروهای مترقی مبارز و آزادیخواه همانا محرومیت و زندان و شلاق، تخت شکنجه و اعدام بوده باشد.

باری نتیجه منطقی آن سیاست شوم "رها شدن از بندگی شاه" و"نشستن شیخ برمسند قدرت" بود .

در سرفصل تاریخی پیروزی انقلاب، در فقدان نیروهای مبارز و مترقی، آخوندهای ارتجاعی و در رأس آنان خمینی دجال توانستند با سرقت بردن انقلاب، چهل سال خیانت و فلاکت را نصیب مردم و میهن کنند و در نقض حاکمیت مردم "هم سو" با شاه قدم گذارند.

اما در برابر چهل سال حکومت ننگ و نفرت آخوندی، ۴ دهه مقاومتی سرفراز، بالنده و مشروعی بوده و هست که عزم خود را برای سرنگونی این رژیم ضد انسانی و ضد میهنی جزم کرده تا این بهترین میهن را از لوث وجود هرآنچه رنگ و بوی شاه و شیخ می‌دهد، پاک کند و برای برقراری دموکراسی، با گذشت از همه‌چیز خود و فدای حداکثری و با درایت و هشیاری رهبری ذیصلاح و با برنامه و تشکیلات منسجم، می‌رود تا به این مهم دست یابد، که چنین خواهد بود.

پس از صدسال آرزو و تلاش برای رسیدن به اهداف جنبش مشروطه، "حاکمیت قانون، جمهوری پارلمانی و کنترل نهاد قدرت توسط مجلس"، این امر به دست توانای فرزندان پاک و مجاهد و مقاومت خونین مردم این مرزوبوم بطوریقین محقق خواهد شد. به آن ایمان داشته باشیم .

زنده باد آزادی زنده باد انقلاب.