رحمان کریمی: دموکراسی در حاکمیت، دموکراسی در تبعید و تعقیب و خطر نفوذ دشمن هار


 روی سخن این نوشتار عناصر و محافل
مستقیم یا غیرمستقیم وابسته به رژیم
نیست بل با آنانی ست که در یک وجهه
روشنفکرانه و غیر وابسته به مجاهدین
 خلق که می رسند همان حرف هایی را
می زنند که وابستگان.

معمولا آموختگان قشری که چندان اهل ژرفنگری های بسیط اما پیچیده و غامض نیستند، متمرکز بر مفاهیم کلی ؛ عینیت های ناگزیر تحمیلی در جدال با نامساعدها، دشواری ها و موانع امر مبارزه با دشمن را نادیده می گیرند و مباحث خود را سوار بر مفاهیم تا نفی مقاومت سرفراز ایران ادامه و توسعه می دهند . توده ها همواره با عینیت های خشن و بی رحم سر و کار دارند که مستلزم شکل گیری ذهنی هم می باشد که چون شد سر به طغیان و قیام برمی دارد. اما اینگونه روشنفکران عینیت های پیچیده و متعدد را در یک کلیت نظام استبدادی می بینند و خلاصه می کنند و آن را ناشی از حضور و استیلای اسلام بر جامعه قلمداد و تبلیغ می نمایند . آنان عمدتا ذهنگرا هستند و نه واقع بین . ذهنگرایی خود را هم نو اندیشی می پندارند . چون نیک بنگریم به یک آسایش و رفاه نسبی یا مطلوب رسیده اند که نمی توانند بدون عرض اندام شخصیتی و منیّتی از سرگرمی های روشنفکرانه سیاسی غافل بمانند . آنان از مقوله مهم دموکراسی، برداشتی محدود از فرهنگ سیاسی جهان آزاد دارند و توجه نمی کنند که دموکراسی در سیر تکاملی تا بدینجا رسیده، مرحله ها و دوره ها را پشت سر گذاشته است . متأسفانه روشنفکران ما هماره نسخه یی بدست دارند که شفا بخش همه بیماری هاست . نه نوع بیمار مدنظر می گیرد و نه شرایط زمان و مکان .
 منشأ دموکراسی برمی گردد به دولتشهرهای یونان باستان خاصه آتن که مرکز تجمع فیلسوفان بود . اشرافیت حاکم ( اریستوکراسی ) دموکراسی داشت و حق رأی مردم البته منهای بردگان و زنان ! بعد از انقلاب صنعتی در انگلستان و پیدایش بوروژوازی، پارلمان یعنی نمایندگان منتخب مردم بود اما منهای کارگران و زنان . بعد از حدود ۱۸۶۷ بود که کارگران حق رأی پیدا کردند و زنان بعد از پایان جنگ بین الملل اول یعنی از سال ۱۹۱۸ حق رأی پیدا کردند درحالیکه در تمام این طول تکاملی دولتمردان انگلیس حاکمیت خود را مبتنی بر دموکراسی می دانستند . غرض اینکه تعمیم و تعریف مفاهیم به صورت کلی و انطباق آن با هر موقعیت، نه علمی ست نه روشنفکرانه . شکلی تقلیدی از آموخته ها آنهم تفاخرآمیز در آن متبلور است . هم اکنون به نسبت در جوامع غربی، مدیریت یک بوروکراسی نیرومند اداری، مالی و اقتصادی مسلط بر خواست و اراده دولت و حتا پارلمان است که مسلما در دید عموم آشکار نمی باشد اما به تدریج تهدید و تحدید کننده قلمرو دموکراسی می شود .
 حاکمیت، ملزم به اصول دموکراسی ست . دموکراسی نمی تواند فقط سیاسی باشد و اقتصاد را که به معنی تأمین حقوق و رفاه عمومی خاصه طبقات زحمتکش یدی و فکری ست را نادیده بگیرد . اما وقتی به اپوزیسیون می رسیم آنهم تحت سیطره حاکمیت به شدت استبدادی، بدون کمترین اجازه حضور و بروز ؛ موضوع دموکراسی چه بخواهیم و چه نخواهیم مقید به شرایط تحمیلی می شود . یک تشکل اپوزیسیونی که فاقد حداقل مبارزه جدی علیه رژیم است اگر در و دریچه های تشکیلاتی خود را بنام دموکراسی باز بگذارد مسلما جولانگاه عناصر نفوذی دشمن خواهد شد همچنانکه متأسفانه به طور تأثیر کننده یی شد و خط و خطوط های اولیه را تغییر و به یک مسیر بی عملی کامل و سازشکارانه سوق داد .
 روشنفکران در خارج کشور باید نگرشی یکسویه و قشری نداشته باشند و به آموخته های کتابی خود مغرور نشوند . اگر یک کشور دموکرات و آزاد درگیر جنگ و تهاجم فیزیکی، تبلیغاتی و نفوذی دشمن گردد دیگر نمی تواند بنام دموکراسی قلمرو آزادی ها را در حد پیش از جنگ نگهدارد هر چند قشریون و معاندان و ایرادگیران حرفه یی فریاد برآرند که دولت حاکم، دیکتاتور شده است . تکلیف یک اپوزیسیون جدی و به تمام معنا فعال و در نبرد دایم با دشمن ؛ معلوم است خاصه اگر تشکیل ارتش آزادیبخش هم داده باشد . واقعا ایرادات به قدری مسخره است که آدم حیرت می کند. در نظر بگیرید آیا در زمان صلح در همین کشورهای آزاد، در چارچوب یک پادگان نظامی همان آزادی عمل را فرد نظامی دارد که یک فرد غیرنظامی در جامعه ؟ مسلما نه . موضوع را ساده تر می کنیم . در یک بیمارستان، بیماران همان آزادی را دارند که در خارج از بیمارستان داشته اند ؟ مسلما نه . از این مثال ها و ارائه نمونه ها بسیار است . یک سرباز، یک درجه دار نمی تواند بنام خواسته یا انتقاد فرماندهان خود را بازخواست کند که چرا اینطور است و آنطور نیست و اینکه اینجا پادگان که نمی باشد، زندان است !!
 بحث در این زمینه ها بطور استدلالی و اقناعی بسیار است و این نوشتار برای پرهیز از اطناب کلام از آنها اجالتا در می گذرد و موکول به آینده می کند اما از خاطر نبریم که هر تشکیلات سیاسی خاصه در تبعید، به نظارت جدی رهبران و مسئولان نیازمند است ورنه نمی تواند از آسیب های متلاشی کننده در امان بماند . برای یک اهل تشکیلات این امری بدیهی ست . اگر برای کسی طبیعی نباشد، معلوم می گردد که اصولا گروه خونی طرف با تشکیلات نمی خواند. اگر بزرگوار و منصف با وجدانی نیرومند باشد، باید این را به صراحت اعلام کند که آنگاه مسلما صلاحیت داوری هم از دست خواهد داد . بشر موجودی ست خودخواه که اگر از حد گذشت بسی کارها کند.
 سازمان مجاهدین خلق سرفراز ایران همواره تا دشمن و دشمنان بسوزند و گداز روند در حفظ انسجام و استحکام تشکیلاتی خود مراقب و کوشا هست. در این هیچ امر غریب و عجیبی نیست . منتقدان هر چه هستند، منتقد نیستند. در خوشبینانه نگرش یک مخالف سمج هستند و لاغیر. آنان طی این سالیان دیده اند که سایر تشکیلات با تجزیه در تجزیه کارشان به کجا کشانده شده است و باز هم لجوجانه و خصمانه، پایدار و فعال ترین تشکیلات موجود را به دلیل انضباط و استحکام و حفظ قدرت و توانایی برای یک نبرد سرنوشت ساز را فرقه و دیکتاتوری می خوانند. اینان زحمت نمی دارند بلکه عرض خود را می برند.