حسین یعقوبی: سفره خالی کارگران ایران و روز جهانی کارگر

در روز بیست و یکم آوریل ۱۸۵۶ میلادی کارگران استرالیایی، برای نخستین بار در اعتراض به کار طاقت فرسا، یک روز کامل دست از کار کشیده و ایده برسمیت شناخته شدن ۸ ساعت کار در روز را مطرح کردند. کارگران استرالیایی ابتدا تنها قصد برگزاری یکباره چنین مراسمی را داشتند، آنها اما تحت تاثیر عمیق و متحد کننده مراسم آن روز، هر ساله به برگزاری چنین مراسمی مبادرت ورزیدند. در سال ۱۸۸۶، فدراسیون های کارگری آمریکا با سیصد هزار عضو، ۸ ساعت کار روزانه را در اجلاس خود تصویب نمودند و بدنبال آن موج گسترده اعتصابات کارگری برخی از شهرهای آمریکا را در بر گرفت. در روز اول ماه مه سال ۱۸۸۶ بیش از ۳۵۰ هزار کارگر در شهرهای سن لوئیز، شیکاگو و میلواکی دست به راهپیمایی زدند. در شهر شیکاگو پلیس به روی کارگران آتش گشود که در نتیجه آن خون شش کارگر بر زمین ریخته شد و دهها کارگر مجروح گردیدند. علیرغم این کشتار و خشونت مرگبار پلیس، روز سوم ماه مه دهها هزار کارگر در میدان اصلی شهر شیکاگو جهت تحقق مطالبات خود مصممانه دست به اعتراض زدند. پلیس برای سرکوب معترضین، در یک صحنه سازی مجرمانه که بعدها مجبور به اعترف آن گردید، تظاهرات را به خشونت کشید و دستور تیراندازی به سوی کارگران تظاهرکننده را صادر کرد که در جریان آن بسیاری از کارگران کشته و زخمی شدند. سرانجام در سال ۱۸۸۹ در کنگره پاریس که با شرکت نمایندگان کارگران از ۲۰ کشور برگزار گردید، قطعنامه ای به تصویب رسید که بر اساس آن روز اول ماه مه به عنوان روز جهانی کارگر شناخته شد.

نقش کارگران در انقلاب ایران
در ایران نیز کارگران، زحمتکشان و طبقات محروم جامعه به مثابه بالنده ترین طبقات اجتماعی همیشه در کانون توجهات انقلاب و انقلابیون و تحولات بنیادین جامعه قرار داشته اند. در این رابطه کارگران نه تنها همواره خود درصفوف مقدم نبرد بر علیه ظلم و بی عدالتی نقش ارزنده ای ایفاء کرده، بلکه زندگی مشقت بار آنان همواره انگیزه ورود اقشار مختلف جامعه بویژه روشنفکران به صحنه مبارزه انقلابی بوده است. در این رابطه نمونه های زیادی وجود دارد که من به خاطر جلوگیری از اطاله مطلب تنها به حرکت قهرمانانه کارگران جهان چیت کرج در سال ۱۳۵۰ و پیوند آن با مبارزه پیشتازان انقلابی اشاره می کنم.
در اردیبهشت سال ۱۳۵۰ کارگران کارخانه جهان چیت کرج که برای بهبود وضع فلاکت بار زندگیشان اقدام به یک تحصن سه روزه در محوطه کارخانه کرده بودند، برای تجمع در مقابل وزارت کار به سمت تهران دست به راهپیمایی می زنند که توسط مزدوران رژیم شاه خائن به خاک و خون کشیده می شوند. در جریان این جنایت در روز هشتم اردیبهشت ۱۳۵۰ شماری از کارگران به شهادت رسیدند و تعداد زیادی نیز مجروح شدند.
مظلومیت این کارگران عزم انقلابیون پیشتاز را برای احقاق حقوقشان صد چندان می کرد و از جمله صدای این مظلومیت در خروش مسعود رجوی در بیدادگاه شاه اینچنین پژواک یافت: "...کارگر روزی ۹ ساعت کار میکند و تا لب به اعتراض باز کند کتک و شکنجه نصیبش می شود. در شیراز شاهد مکالمه نماینده بازرسی شاهنشاهی با کارگر کارخانه سیمان فارس بودم. از کارگر سئوال کردند، خانه داری؟ رادیو تلویزیون داری؟ گفت ندارم. به زندان درود حواله اش کردند. به پلیس و ساواک در پیدا کردن گروههای مبارزین اختیار تام داده اند. آقای ساقی رئیس زندان قزل قلعه می گوید همانطور که تا به حال گوسفند می کشتید با آنها رفتار کنید. کارگران جهان چیت که برای اضافه حقوق اعتصاب کرده بودند در کاروانسرا سنگی به مسلسل بسته شدند و ۱۲ نفر کشته شدند."
و عجبا که ارکان رژیم ضد خلقی شاه در اوج قیام بهمن ۱۳۵۷ با اعتصاب سراسری همین کارگران و کارکنان شرکت نفت و پالایشگاه آبادان به لرزه درآمد، اعتصابی که جایگاه ویژه ای را در تاریخ مبارزات کارگران ایران به خود اختصاص داده است.

وضعیت کارگران در نظام ضد بشری آخوندی
در اولین مراسم روز جهانی کارگر بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ خمینی شیاد در پیامی به این مناسبت، ضمن سر هم کردن یک سری مهملات و حرفهای بی سر و ته گفت "خدا هم کارگر است" و بوضوح نشان داد که تا چه حد با مقولاتی چون کار، ارزش اضافی، استثمار و نیروهای مولده و ... و بطور کل با علم اقتصاد و مناسبات کار و روابط تولیدی که در این علم تشریح و تبیین می گردد بیگانه بوده. او "اقتصاد را مال خر می دانست" و با مستضعف پناهی ریایی خود حقوق کارگران و زحمتکشان را به آخرت حواله می داد و مشخص بود که حاصل آن درک ارتجاعی از مفاهیم اقتصادی راه به فلاکتی خواهد برد که کارگران و زحمتکشان میهنمان امروز با آن دست به گریبان هستند. شرایط اسفبار معیشتی کارگران کشور که چرخهای اقتصاد جامعه می بایست با دستان پرتوان آنان به گردش درآید بواقع دردناک است. حاصل سیاست های ارتجاعی و ضد کارگری رژیم آخوندی زندگی را چنان بر کارگران شریف کشورمان دشوار و تلخ کرده که هفته ای نیست که اخباری مربوط به خودکشی این انسانهای شریف وجود نداشته باشد. بسیاری از فرزندان محروم کارگران که اساسا با فقر چشم به جهان گشوده و با مرارت تمام به اصطلاح روزگار می گذرانند همان کودکان مظلومی هستند که به "کودکان کار" معروفند و به جای نشستن سر کلاس درس و یادگیری در سرما و گرما در خیابانها ملتمسانه مشغول فروختن "فال" و آدامس هستند و بعضا از فرط خستگی و گرسنگی در گوشه ای از خیابان مظلومانه به خواب می روند. بسیاری از این کودکان مجبور به کار هستند زیرا "در حاکمیت فاسد ولایت فقیه در ایران حقوق کارگر مرد کمتر از یک چهارم خط فقر تعیین شده و کارگران ایرانی در جدول دستمزد جهانی در رتبه ۱۳۸ از ۱۴۸ کشور جهان قرار گرفته اند" (به نقل از بولتن کارگری کمیسیون کار شورای ملی مقاومت ایران).
اما بخش دردناکتر فاجعه، شرایط زنان کارگر کشور است. اکثریت زنان کارگری که در کارگاهها و کارخانه ها به کار مشغولند، با تبعیض و اجحافات مضاعفی نسبت به کارگران مرد که خود ماهها بی حقوق می مانند روبرو هستند. در برنامه ای بنام ثریا از تلویزیون رژیم در ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ یک زن کارگر می گوید: "یعنی واقعا بیایند زندگی ما را ببینند! ببینند ما داریم چه شکلی زندگی می کنیم. خیلی سخته، آدمی که هشت ماه حقوق نگیره. حتی از پس هزینه های خورد و خوراک خودش هم برنیاد و از بقیه کمک بگیره".
بعضا بسیاری از زنان برای گذران زندگی بخور و نمیر خود و فرزندانشان با دستمزدهای کمتر از یک سوم حقوق مردان مجبور به کار می شوند؛ و البته از رژیمی که نظر به طینت زن ستیزی اش حتی در حین مجازات وحشیانه و سنگدلانه سنگسار نسبت به شیوه سنگسار زن و مرد "تبعیض" قائل می گردد، انتظار رعایت حقوق مساوی بین زن و مرد در حوزه کار، انتظاری است بس عبث!
این وضعیت دردناک در شرایطی در کشور حاکم است که ابعاد فساد و دزدیهای نجومی سران و کارگزاران ریز و درشت رژیم تحقیقا در طول تاریخ ایران بی سابقه بوده و آقازاده هایشان با ماشین های لوکس در خیابان های تهران جولان می دهند.
با این حال پیام "روز جهانی کارگر" به کارگران محروم در ایران تحت حاکمیت ملایان چه می تواند باشد؟ آیا کارگران و مزدبگیران تسلیم شرایط موجود هستند و آینده روشنی را در افق نمی بینند؟ یقینا اینگونه نیست. چرا که مبارزه کارگران و رنجبران جامعه ما بخش جدایی ناپذیر از مقاومت سازمان یافته سراسری است که از آغازین روز شکل گیری اش تا به امروز بر آرمان رهایی زحمتکشان متعهد بوده و در این راه از همه چیز خود گذشته و همچنان مصمم و استوار تا سرنگونی رژیم جنایتکار حاکم بر میهنمان و احقاق حقوق مردم و منجمله حقوق کارگران از پای نخواهند نشست.

اگر چه در طی سالهای نکبت بار حاکمیت ضد بشری آخوندی در ایران، کارگران شریف میهنمان هرگز روز ۱۱ اردیبهشت را به عنوان روز همبستگی و عید خود احساس نکرده و حتی در همین روز هم برای تهیه لقمه نانی برای سفره خالی خود باید به کارهای طاقت فرسا تن دهند، اما تردیدی نیست که در فردای سرنگونی رژیم تبهکار آخوندی، کارگران میهنمان جایگاه واقعی خود را در جامعه باز یافته و ضمن حصول مطالبات به یغما رفته خود همدوش سایر اقشار جامعه نقش ارزنده خود را در راستای سازندگی کشور ایفاء خواهند کرد. ۱۱ اردیبهشت آن سال که دور نخواهد بود آغاز باشکوهترین جشن واقعی همبستگی زحمتکشان و کارگران میهن خواهد بود.