محمداقبال:از این مرده به آن مرده فرج است

در این یادداشت به مقوله سه تفنگدار کذایی یعنی یغمایی و قصیم و روحانی و مقوله «مالی» خواهم پرداخت، اما با توجه به تأیید حکم منع تعقیب دستگاه قضایی فرانسه در مورد اعضای مقاومت که خود اتفاقا در همین رابطه است، مقدمه کوتاهی را با توجه به اهمیتش به آن اختصاص داده و سپس به اصل مطلب برخواهم گشت.

در 16 سپتامبر 2014 حکم منع تعقیب قضاییه فرانسه درمورد اتهامات مالی علیه اعضایی از مقاومت صادر شد. دادگستری فرانسه با لحنی بسیار قوی تمامی دعاوی، اتهامات و خواسته های رژیم آخوندی علیه مقاومت ایران را رد کرد. تنها طرفی که احتمال می رفت استیناف بخواهد دادستان بود که او نیز به علت شفاف بودن پرونده و نداشتن هیچگونه امیدی به نتیجه استیناف، چنین فرجامی را نخواست. در نتیجه رأی دادگاه یک رأی «نهایی» بود.
رژیم که بسیار روی پرونده ژوئن 2003 و توطئه علیه رییس جمهور برگزیده مقاومت در فرانسه سرمایه گذاری کرده بود و نهایتا بعد از صدور احکام مختلف و پی در پی دادگاههای انگلیس و اروپا و امریکا و قضاییه فرانسه در رد قاطع اتهام تروریسم علیه مقاومت طرفی نبسته بود، بسیار روی پرونده سازی مالی علیه مقاومت در فرانسه حساب می کرد. این امید هم سه سال بعد از قرار منع تعقیب اتهام تروریستی در سال 2011، با صدور قرار منع تعقیب درمورد اتهامات مالی در سپتامبر 2014 برباد رفت. اما رژیم بیکار ننشست و در پایان مهلت ده روزه یعنی 26 سپتامبر 2014 (4 مهر93) استینافی را به نام یک مرده با نام عبد الرزاقی که او را در سال 2003 از طریق مسعود خدابنده عامل وزارت اطلاعات آخوندی در انگلستان وارد پرونده کرده بود، به ثبت رساند.
در مورد قرار منع تعقیب اتهامات مالی همین بس که صدها هزار صفحه پرونده از سوی حرفه یی ترین ارگانهای مالی و قضایی فرانسه بررسی شده بود، حتی به چندین کشور دیگر از جمله بلژیک و آلمان و لوکزامبورک و سوئیس و آمریکا نیابت قضایی ارسال شده بود، حتی به بسیاری از کسانی که روزی روزگاری کمک مالی به مقاومت ایران کرده بودند نامه نوشته شده بود که اکنون پرونده مالی این مقاومت تحت بررسی است و می توانند شکایت عنوان کنند، ولی هیچ کدام از اینها راه به جایی نبرده و نتیجه یی جز اثبات بیش از پیش شفافیت و پاکی پرونده مالی مقاومت و شکست و رسوایی مضاعف برای رژیم و حامیان و مأمورانش نداشت.
ارگانهای بررسی کننده این پرونده ارگانهایی بودند صد در صد حرفه یی که جزء به جزء این صدها هزار صفحه را بررسی کرده و به قول دوستی به تعبیر دقیق کلمه مو را از ماست کشیده بودند. حرفه یی ترین ارگانی که در فرانسه این امور را دنبال می کند، پل فینانسیه (Le pôle financier) یا همان مرکز مالی در فرانسه است که در واقع یکی از پایه های ساختاری جمهوری فرانسه محسوب می شود و به لحاظ عرض و طول و قدرت، ارگانهای پلیسی با آن قابل قیاس نیست، چرا که از رؤسای جمهور فرانسه همچون ژاک شیراک و نیکولا سارکوزی گرفته تا دومینیک استروسکن رییس سابق صندوق بین المللی پول و سایر مقامات فرانسوی را در رابطه با هرگونه شبهه تخلف مالی تحت بررسی و پیگرد قضایی قرار می دهد. همین ارگان همراه با سایر ارگانهای ذیربط پرونده مالی مقاومت را مورد بررسی قرار داده بودند و تمامی اسناد سابق و لاحق مربوط به مقاومت حتی حسابهای بانکی دورترین هواداران آن را همراه با کامپیوترها و دیسک سختها و اسناد و مدارک کاغذی و غیر کاغذی و صورتحسابها و اسناد مالی به غارت رفته در ایلغار 17 ژوئن 2003 را مضافا بر تمامی اتهامات و سند سازیها و شهادتهای ساختگی و دروغ یک دوجین مأموران وزارت اطلاعات که شامل هزاران صفحه میشد، مو به مو مورد تدقیق و بررسی قرار داده بودند.
در پایان نیز این پرونده مجددا نزدیک به سه سال مورد بررسی قرار گرفته و یک گزارش هزار صفحه یی تهیه شده بود که مبنای رأی دادگاه در مورد پروندة مالی شد. جزئیات بیشتر این قضیه را از مصاحبه آقای سنابرق زاهدی مسئول کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت می توانید دنبال کنید. نهایت این که این امر یعنی تقاضای استیناف از سوی یک مرده که توسط دادگاه قاطعانه رد شد، مضافا بر شکست و رسوایی مضاعف رژیم، منجر به یک رسوایی حقوقی هم از نظر حرفه وکالت و هم به عنوان یک مقوله جزایی، برای وکیل رژیم شد که چنین اقدامی را مرتکب شده بود، چرا که به دادگاه اعلام نکرده بود که موکل وی مرده است.
اما رژیم که دست برنمی دارد. این مرده نشد، آن مرده. وقتی از آن مرده راه به جایی نبرد و کل پرونده مالی هم از نظر حقوقی فروریخت، به سراغ مردارهای سیاسی رفت تا آتش دعاوی مالی علیه مقاومت را گرم نگه دارد. زمانبندی اعلام رأی دادگاه در ابتدای سال جاری میلادی و شروع دعاوی مالی یغمایی علیه مقاومت که چند روز بعد از این تاریخ بوده است خود کاملا گویا است.
در این میان، دو مردار سیاسی دیگر، قصیم و روحانی نیز فرصت را مناسب دیدند و از جمله قصیم یکباره طلبکار شد که چرا و چطور مقاومت به پاتریک کندی 25 تا 50 هزار دلار پول داده و از کجا این پول را آورده است. نامبرده ترم سخیف «گوش بری» را نیز عنوان کرد. خوب از استعفای نامبردگان، قریب به یک سال و نیم می گذشت و در طول این مدت به رغم فوران لجن پراکنیهای تکراری دیکته شده نامبردگان، مقاومت کمترین اشاره یی به حسابهای مالی آنها نکرده بود، اما وقتی که رذالت و شناعت حضرات به خاطر عجله برای پرکردن فاصله 30سال عقب ماندگی در تغییر جبهه و خوش خدمتی به ولایت از حد گذشت، کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورای ملی مقاومت بخشهایی از اسناد دریافتهای مالی آقایان را به اطلاع همگان رساند تا کسانی که از ماهیت و سرچشمه عملکردها و مواضع آنها مطلع نیستند ببینند و بدانند که چه کسانی بعد از سی سال «گوش بری»، خنجر از پشت زده و هم اکنون نیز، دست در دست پلیدترین عوامل گمنام و بدنام اطلاعات آخوندی از قبیل خدابنده و سعید جمالی و مصداقی و... علیه پاکترین فرزندان این میهن خنجر از رو بسته اند.
در اینجا لازم است این را تصریح کنم که شخصا به شدت مخالف بودم که قصیم و روحانی در جوف اسماعیل یغمایی جاداده شوند و نظرم این بود که این دو در جوف آن یکی جا نمی شوند و لازم است به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. ضمن این که تمامی مقالات تاکنون منتشر شده قصیم و روحانی در پاسخ به اطلاعیه کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورای ملی مقاومت را مطالعه کرده و حتی یک کلمه نیز در این مقالات نیافته ام که در مورد نفس این دریافتها و این که بالاخره چه شد؟ این مبلغ را دریافت کردید یا خیر؟ و مهمتر اینکه جایگزین آن چند و چون و چگونه تأمین شد، حرفی زده باشند.
قصیم و روحانی در چندین مقاله دنباله دار، آسمان و ریسمان به هم بافته اند که پاسخ این سؤال اصلی را ندهند که بالاخره چه؟ آخر سه چهار هزار یورو در ماه که پول کمی نیست، این مبلغ چطور و با چه شیوه یی جایگزین شده. در عین حال با بلاهت تمام هردوی این آقایان خواستار شده اند که چند حقوقدان اسناد مالی مقاومت را بررسی کنند!! وقاحت هم حدی دارد، صدها هزار صفحه و انبوه صورتحساب مربوط به این مقاومت از سوی حرفه یی ترین ارگانهای فرانسه با کمک خواستن از بسیاری کشورها و قدرتهای بزرگ دیگر بررسی شده است و هیچ چیزی، تصریح می کنم هیچ چیزی، یافته نشده، و کمترین شبهه درمورد وجود کوچکترین تخلف مالی باقی نمانده؛ آن وقت آقایان دنبال «دو تا حقوقدان» هستند!.
اما مسأله مقاومت در رابطه با حضرات هرگز مالی نبوده و نیست.
نگارنده خوب به خاطر می آورد که در سال 1359 در حالی که با حقوقی قابل توجه در پست همردیف معاون وزیر شاغل بود و مشمول پاکسازی آخوندی شد، وقتی که مسأله به گوش یکی از مسئولین مجاهدین در آن زمان رسید، حرف این بود: «نگران نباش، هرچه داریم با هم می خوریم». این جمله را یک بار دیگر وقتی که در زمستان سال 1360 مخفیانه و از طریق ترکیه خودم را به فرانسه رساندم، بدون این که آهی در بساط داشته باشم، از یکی دیگر از مسئولین مجاهدین شنیدم.
آخر در جنگ جایگزینی و آلترناتیو که موضوع پول و کمک مالی نیست. موضوع تیغ کشیدن و خنجر از رو بستن و شلیک از سنگر ولایت بر روی آلترناتیو دموکراتیک رژیم ضد بشری حاکم بر ایران است. هرگز و هرگز مسأله، مسأله نازل پول و مال و اموال و پرداخت نبوده و نیست. اعضای خانواده بزرگ مقاومت «هرچه دارند با هم می خورند» و قرص نانشان را هم با هم تقسیم می کنند. نداشته باشند هم می سازند و از هم کمک می گیرند. این که اسباب افتخار و سربلندی است. مگر در برنامه های سیمای آزادی ندیده ایم که چگونه هم میهنان شرافتمند کمکهای مالی بی کران خود را «برگ سبز» ذکر می کنند و شرمنده از این که نتوانسته اند بیشتر بپردازند؟.
و دیده ایم که چگونه مسئولین مقاومت به روی تک تک هم میهنان دست دراز می کنند. این که نهایت افتخار است. در درون مقاومت و در میان اعضای مقاومت هیچ کسی بر سر هیچ کس دیگر بر سر پول و مال و اموال منت نمی گذارد.
اما وقتی قصیم و روحانی همصدا با دیگر مقاله نویسان سایتهای اطلاعات آخوندی و دست در دست آنها مدعی پرداخت هزینه های سفر و هتل به شخصیتهای آمریکایی و اروپایی که در گردهم آیی های بین المللی مقاومت شرکت می کنند، بشوند، تصدیق می کنید که این دیگر همان خنجر از رو بستن علیه شریفترین فرزندان این میهن است؟.
همینها قبل از این که پشت به اردوی مقاومت کرده و به اردوی رژیم خونخوار حاکم بر میهنمان بپیوندند شاهد همه این امور بوده اند و بارها و بارها به صورت علنی و خصوصی در اهمیت حمایت این شخصیتهای برجسته سیاسی از مجاهدین و مقاومت ایران آنهم رو در روی دولتهای مماشاتگرشان در رابطه با رژیمF داد سخن داده و از آن دفاع کرده اند. آیا این انتظار بی جایی نیست که از یک شخصیت سیاسی غیر ایرانی که کار و زندگی خود را می گذارد و به حمایت از مقاومت برمی خیزد، و سختی سفر و دوری از خانه و خانواده را به جان می خرد، انتظار داشته باشیم هزینه هتل و اقامت و هواپیمای خود را خود بپردازد؟ بگذریم که کم نیستند شخصیتهایی که هزینه خود را می پردازند. همانگونه که اعضا و هواداران ایرانی مقاومت نیز هزینه سفر و اقامت خود برای شرکت در اجتماعات و کنفرانسهای مقاومت را خود می پردازند. البته هستند کسانی که چه بسا امکان آن را نداشته باشند و بخش یا تمامی هزینه سفر خود را از اعضای دیگر مقاومت قرض یا کمک می گیرند.
این چه استدلال نازلی است که مقاومت شخصیتهای سیاسی را با پول می آورد؟، یا مقاومت هزینه شرکت کنندگان در گردهم آییهای بزرگ را تأمین می کند؟. آخر در یک مقایسه ساده پول و امکانات مادی که رژیم در اختیار دارد هزاران هزار برابر پولی نیست که مقاومت می تواند تأمین کند؟. آخر اگر مسابقه، بدون وارد کردن هیچ عامل دیگری، مسابقه پول باشد، مگر با فاصله زیاد رژیم برنده نیست؟
این کلام مقاومت را بارها شنیده ایم که در جنگ بین مقاومت و رژیم بدون وارد کردن هیچ عامل دیگری اگر بحث پول باشد و مال و اموال و غارت و چپاول، رژیم برنده خواهد شد و وقتی بحث دادگاه و پرونده سازی و عدالت و قانون باشد، برنده همیشه مقاومت است.
قصیم و روحانی در این یک سال و نیم تا آنجا که توانستند از نجابت مقاومت سوء استفاده کردند. غافل از این که بالاخره روزی هم فراخواهد رسید که دستشان رو شود. خوب بعد از این همه بی پرنسیپی و دریدگی سیاسی و همزبانی و یقه درانی برای کثیف ترین و متعفن ترین اتهامات، لجن پراکنیها و فرافکنیهای اطلاعات آخوندی و بدنامترین مزدورانش، اگر مقاومت این اسناد را افشا نمی کرد، اعضا و هواداران مقاومت و دیگر هموطنان آزاده و ضد رژیم حق نداشتند سؤال کنند که چرا و به چه دلیل سکوت کردید و روشنگری نکردید؟
قصیم و روحانی در نوشته هایی کذایی خود به سوابق مشعشع خود اشاره کرده اند، که در داخل یا خارج ایران چه بوده اند، چه خدماتی کرده اند، منشاء چه امور خیری بوده اند. چه کمکهایی به مقاومت کرده اند. نگارنده در جریان این «خدمات» نامبردگان هست و دو فرد مزبور به ویژه روحانی را از سالیان پیش می شناسد و بدون توجه به تعداد نه چندان کم «خالی بندی» ها و «قمپز درکردن»های آقایان فرض را بر این می گذارد که اصولا هرچه در مورد سوابق خود گفته اند راست است. اما مگر بحث سابقه است؟. بحث وضعیت امروز آقایان است.
اجازه بدهید خاطره یی را از برخورد برادری بزرگوار با بریده مزدوری به نام بتول سلطانی (یک پلیدک دیگری مثل عاطفه اقبال، حیوان لیبرتی) که در هرزه دراییهای آخوندی – پاسداری – اطلاعاتی هیچ مرزی را باقی نگذاشته و به همین دلیل وزارت اطلاعات او را به این و آن کشور می فرستد تا علیه مقاومت لجن پراکنی کند، نقل کنم که خود شاهد آن بوده ام.
این زنک، بعد از رفتن به تیف آمریکاییان در جنب اشرف و غسل تعمید و متعاقب آن پیوستن به اردوی رژیم خونخوار خمینی و رفتن به ایران تحت حاکمیت آخوندها، از سوی وزارت اطلاعات مأموریت یافت که به درب اشرف آمده و مدعی «همسر سابق» خود شود که خود داستانی جداگانه دارد و مدارک و اسناد آن منتشر شده است. اما در یکی از مراجعات این بریده مزدور به درب اشرف، با دیدن برادر بزرگواری از مسئولین روابط عمومی اشرف، به دروغ «سابقه» یی برای گذشته خود در سازمان تراشید تا اراجیفش تحویل گرفته شود آن برادر بلافاصله در پاسخ وی گفت: اولا که دروغ می گویی، در ثانی فرض کنیم قبلا همین بودی که ادعا میکنی، ولی حالا که آلت دست وزارت اطلاعات علیه مجاهدین شده ای، زباله هم نیستی!.
حالا فرض کنیم همه ادعاهای شمایان در مورد سوابقتان صد در صد درست: بودید... الآن چه؟ این دوره یعنی از روزی که به مقاومت پشت کردید و سایتهای زنجیره یی وزارت اطلاعات آیینه کارنامه و تولیدات مشعشع شما در کنار بدنامترین مزدوران علیه مجاهدین شد را چه می گویید؟
پس ملاحظه می کنیم که بحث و دعوای مالی مطرح نیست. بحث و مسأله به رژیم ضد بشری آخوندی مربوط می شود که در عین شکست تمامی جنایات و توطئه هایش علیه این مقاومت، یک لحظه و یک ذره از تلاشها و تشبثات، توطئه ها و جنگ بود و نبودش علیه مجاهدین و مقاومت کاسته نمی شود که هیچ، پیوسته به خاطر وحشت و نگرانی دائم التزایدش، شدت گرفته افزایش هم می یابد. جنگی که بخش کوچکی از آن ضد تبلیغات و کارزار گسترده داخلی و بین المللی شیطان سازی علیه مقاومت است با به کارگیری انواع وسایل و امکانات ارتباطی و عوامل و مستخدمان و لابیهای ایرانی و خارجی در داخل و خارج ایران با هزینه کردنهای بی حساب و کتاب. زیرا یک لحظه و یک ذره از وحشت و نگرانی این رژیم نسبت به دشمن اصلی اش کاسته نشده بلکه به موازات بحرانی تر شدن وضعیتش، این وحشت و نگرانی بسا شدیدتر هم شده است.
مگر یک ماه یا کمتر و بیشتر بعد از استعفای کذایی شمایان نبود که آن حمله خونبار به اشرف در دهم شهریورماه 1392 صورت گرفت؟ شک ندارم که می دانستید که با این کار، بخواهید نخواهید جاده بریدن سر اعضای این مقاومت را صاف خواهید کرد و همان زمان و قبل از حمله به اشرف این را در یک یادداشت با عنوان «جاده صاف کنها» نوشتم.
برخلاف برخی از یاران مقاومت که به حق می گویند چرا این مبالغ را داده اید، من حتی فکر نمی کنم که مقاومت حسرت بخورد که چرا چنین هزینه هایی کرده است، مقاومت هر زمان به تشخیص همان زمان و وضعیت هر فردی در همان زمان تصمیمی می گیرد. اشتباه هم کند به خودش انتقاد می کند. بحث پشت کردن به مقاومت است و عوض کردن اردو.
در پایان این نکته را بگویم که من فردی هستم معتقد به قیامت و معاد و معتقدم که جزا و پاداشی در کار است. اما در مورد برخی حتی اگر معتقد هم نمی بودم، به چشم دیده ام که در همین دنیای فانی جزای خود را گرفته اند. خمینی به زبان نامبارکش ناچار شد بگوید که «جام زهر» را سر کشیدم و از شعار تا ویرانی آخرین خانه در تهران به شکل خفت باری عقب نشست. اکنون هم تا همین حالا، این افتخار برای ما اعضای مقاومت بس که طبق فتوای خامنه ای مندرج در کیهان، «مهدور الدم» هستیم و برای شما و همپالگی هایتان هم همین بس که مقالاتتان در سایتهای اطلاعات آخوندی و انجمن نجاست رژیم از قبیل ایران اینترلینک و در کنار انواع پادوها و مزدوران گمنام و بدنامش درج می شود، مزدورانی از قماش ابراهیم خدابنده، آن سینگلتون، مسعود خدابنده، ج. سالور، وبلاگ "رمزور از قلعه مخوف اشرف"، سعید جمالی (هادی افشار)، انجمن نجات مرکز آذربایجان شرقی، ایرج مصداقی، سیروس غضنفری انجمن نجات مرکز آذربایجان شرقی، رضا گوران، ”گویا” انجمن نجات مرکز تهران، شهروز تاجبخش ایران قلم اطلاعات آخوندی، عاطفه اقبال (ماماچه پلیدک، حیوان لیبرتی)، قربانعلی حسین نژاد، صابر ازتبریز ( امضاء محفوظ)، مریم سنجابی، محمد رزاقی- مردم تی وی اطلاعات آخوندی، هادی شبانی - انجمن نجات مرکز مازندران، مصطفی محمدی و «حنیف حیدرنژاد».
حتی اگر به قیامت معتقد نباشم جزای شما را در همین جهان دیدم. خدا را شکر.
18 فوریه 2015