رحمان کریمی: روانشناختی خیانت مبتنی بر زیر ساخت فردی و تأثیرات اجتماعی و تاریخی (3)

دیر یا زود رژیم چونان میوه یی گندیده و متعفن
از درخت تناور حیات اجتماعی ـ تاریخی ایران،
بخاک خواهد افتاد اما نباید خوشباور بود که از پی
سرنگونی؛ بدان زودی ها بنیادگرایی تهدیدآمیز هم
به سرعت از صفحه جهان اسلام محو شود.
امروزه جهان اسلام که درگیر انواع بنیادگرایی های
خطرناک است، همچون مسیحیت در قرون وسطا
نیاز به یک رنسانس و اندیشه و نگرش متحول نو
دارد. تا زیربنای آلوده به خرافات و جعلیات و تعصبات
کور تغییر نکند، خطر همچنان خفته یا بیدار در کمین
است. سازمان پرافتخار و تلاشگر مجاهدین خلق حامل
این رسالت تغییر دهنده بنیادی دیدگاهی ست. این مهم
که جهانی را مدنظر دارد، البته از افق های کوتاه دید
ظاهربینان مدعی بسی بدور است.

مجموعهٌ ژنتیکی که همان مجموعه وراثتی ست، بدین معنا نیست که تمامی علایم و صفات ژنتیکی منتقل شده از پدر و مادر است. در پروسه زمانی و نسلی گاه صفاتی اعم از ظاهر فیزیکی و یا باطنی و اخلاقی از اجداد و پیشینیان ، منتقل و حاصل می شود. گاه در یک خانواده رنگ مو یا چشم در یک فرزند نه به پدر و مادر می خورد و نه به خواهران و برادران دیگر. در قدیم که امکانات علمی و پزشکی و از جمله D N A  نبود بر سر اینکه چرا موی این فرزند بور در آمده چه مصیبت ها برای زن بیچاره ایجاد می شد. طلاق و طلاق کشی ساده ترین و بی خطرترین وسیله نجات از شک مرد می بود. حال آنکه فرزند مو بور نه از خیانت مادر که از دو سه نسل پیش از خود، به ارث برده بوده. نگارنده اگر به چنین نکاتی پرداخته است نه از سر فضل فروشی ست که رشته اش در تخصص او نیست و نه تفنن قلمزنی به هر دلیل. این ها را می گویم زیرا مقدمات بسیار لازمی برای درک موقعیت دشوار نقش رهبری و نیز واقف شدن بر اهمیت و ضرورت انقلاب درون سازمانی مجاهدین خلق. اخیرا دانشمندان موفق شده اند از روی زنجیره ژنتیکی ، شرایط جغرافیایی فرد را شناسایی کنند. یعنی جغرافیای اقلیمی تأثیر مستقیم دارد روی ژن البته در یک روند طولانی زمانی. وقتی موقعیت مکان و آب و هوا چنین تأثیری دارد، آیا تاریخ بدون نقش و اثر است؟ مسلما نه. و اتفاقا تأثیرات تاریخی بسیار بیشتر و مؤثرتر از جغرافیایی ست. سلسله ادواری تاریخ همچون میراثی به نسل ها منتقل می شود. تاریخ که فقط شرح حوادث و آدم ها نیست. تاریخ مجموعه عظیم، وسیع و فراگیر آموزش ها و آموخته ها ست که می توان آن را به فرهنگ و اخلاق خلاصه کرد. ملت و مملکتی که طی قرن ها و دوران ها جولانگاه تاخت و تاز و انواع تعدیات و تجاوزات و قدر قدرتی های مستبدان زورمند ستمگر و بی رحم بوده است، طبیعی ست که صفاتی چون ترس، محافظه کاری، تقیه، خود محوری و از جمع گریزی، عقده ها و خودخواهی های خرج همگنان کردن، دروغ، جعل، گنده گویی های فاقد عمل و .... در خود و به توارث داشته باشد . این میراث زشت تحمیلی فقط ویژه عوام الناس نمی باشد که بل بیشتر دامن تحصیلکردگان و روشنفکران را می گیرد. این صفات و آثار فرهنگی و اخلاقی را که می توان رسوبات ارتجاعی نامید، یکی از بزرگترین مشکلات سر راه امر رهبری و جنبش آزادیخواهانه است که متأسفانه کمتر بدان توجه شده و بل نادیده هم گرفته شده است. این صفات یک منبع سرشار و غنی و قابل استفاده دیکتاتوری حاکم است. با استفاده از این صفات است که مستبدان هم آن را در جامعه بیشتر دامن می زنند و هم تبلیغات فریبنده خود را روی آن سوار می کنند. وقتی ما می گوییم « خلق قهرمان » بدان معنا نیست که اکثریت ملت، قهرمانند. اگر چنین بود که نه دیکتاتوری وجود داشت و نه ضرورت مبارزه یی. خلق قهرمان یعنی ملت زجرکشیده و ستمدیده ایران ، بسی فرزندان جان برکف قهرمان خود را تقدیم تاریخ کرده است که البته موجب غرور و سرافرازی ست. هم اکنون ما مجاهدین خلق را پیش رو داریم از زندان لیبرتی تا به اقصای جهان و مبارزان راستین و صدیق دیگر که جای خود دارند. رسوبات ارتجاعی، فی المثل در مخلص وجود دارد و خود نمی دانم. با آن خوی گرفته و عادت طبیعی ام شده است. به صرف اینکه با مقاومت ایران هستم، با مجاهدین خلق هستم، خود را پاک و کافی می بینم. خودخواهی ها و دروغ پردازی های بزرگنمایانه را زشت و قبیح نمی بینم. چرا ؟ چون منت !!! نهاده در صف خلق ایستاده ام و نه دشمن و نه خنثایان. از من کارهایی سر می زند که در نهایت حکم دوستی خاله خرسه را دارد. تجربه های ملموس و عینی بیانگر این امر است که زیان دوستی خاله خرسه در مواردی چه بسا بیشتر از زیان اردوگاه دشمن باشد. انقلاب عرفانی – سیاسی درون سازمانی مجاهدین خلق را به لوث و تخطئه و تحریف و تصریف دشمنانه می گیرند زیرا بسیار بازده نیک و پرمایه و مداومی داشته است. کار دشمنان حتا انچوچک ها بجایی رسیده است که به تلبیس و محترمانه!! می خواهند درس راه و رسم نوین !! مبارزاتی به دلاوران مجاهد خلق بدهند. از برداشتن روسری از سر زنان مجاهد گرفته تا برداشتن هر در و دریچه یی برای دخول و فضول ایادی رژیم و نا اهلان دیگر. مثل اینکه مخلص به سربازی که در رزم یا در حالت آماده باش است ، با زبان چرب و نرم بگویم: عزیزجان ! این پوتین و اونیفرم لعنتی را درآور و مثل من روی تخت به استراحت دراز بکش. خب، شهر فرنگ وزارتی ست و از همه رنگ. این جماعت در خمره افتاده فکر می کنند که با کودکستان یا شهر احمق ها روبرو هستند. روسری زن مجاهد خلق، کلاهخود رزم اوست تا مباد که حتا یک ساعت از اوقات مبارزه را خرج پیراستن و آراستن خود کند.
یاران!
در زیر هجوم زخم و اخم ناکسان
چه پرحوصله
رهنورد راه های دشوار کس نرفته اید.
شگفتی حضورتان
نه در حوصله واژگان است
نه در طاقت تنبل شعوران ملاکتاب وقت.
آنان با بینشی کُمیت لنگ و خودفریب
چون به مجلس فرعونیان درآیند
از ید بیضای موسوی !! خویش
روسپید ترند !!.
ادامه دارد.....