پرویز خزایی: آرشیو هفتگی مطبخ تاریخ. شماره 1

1.    یک سری یارو، روی سایتهایشان، باز نوشته اند که چرا رهبران مجاهدین، در بیانیه ها و گفتارهایشان، تقاضای انتقال همه ساکنان را به خارج از عراق نمیکنند و مرتب از حفاظت و امنیت حرف میزنند. طرف فکر میکند که این جمله پیشنهادی او تنها گیر قضیه است. به مجرد اینکه همین جمله را بگویند یو ان و یو اس و ای یو، چندین و چند هواپیما می فرستند و تمامی آنها را به نیویورک و واشنگتن و لندن می برند.

فکر میکنند که جمله عینا باید همین باشد که او میگوید. اینکه رهبران مجاهدین، از همان لحظه اشغال عراق، چندین و چند آلترناتیو در منطقه و کشورهای دور نزدیک را جار زدند و در تمامی ملاقاتهای رسمی گفته و هر روز هم میگویند، الان هم در تمام سطوح طراز اول جهان-سازمان ملل و مقامات دولت های اَبَر و زیر و زبر، و هزاران پارلمانتر و حقوقدان در جهان و منطقه شبانه روز برای حفاظت و حفظ جان اشرفیان تا پذیرش و باز اسکان آنان فعالیت شبانه روزی بی امان کرده و میکنند..... به زعم این یارو اینها کار نبوده است و فقط اگر جمله این طرف را الان بگوییم مثل هاتی هوتی کلماتی، تمام کره زمین بسیج میشود...... یارو! ما که میدانیم که هدف از این سایت بازیهای آشپرخانه ای این است که خون ساکنان اشرف و لیبرتی را به گردن خود قربانیان و تشکیلات آنها بیاندازید، تا اگر فردا دوباره حمله شد، سلیمانی و صالح فیاض.... بگویند که این یارو دمش گرم! درست گفت، اینها همه تقصیر رهبرانشان است وخودشان خودشان را به کشتن میدهند. آهای یارو! یک کمی بچرخ و راحت و با صراحت بگو که خودشان خودشان را کشته اند که پاسدار سلیمانی و مشاور خون آشام مالکی- صالح فیاض- و اربابانشان در تهران و بغداد، از شما بیشتر راضی باشند. در منطق تمامی جنبش های جدی تاریخ- نه لفاظی از جای گرم و نرم- وقتی به مبارزه تمام عیار و مسلحانه با یک رژیم خونخوار قیام کردی (مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر به این امر مشروعیت داده است)، از آن زمان تا هرچند سال و دهه طول بکشد، در سنگر هستی و شرایطت شرایط جنگی است. این یاروها فکر میکنند که با تهمت و اتهام به در سنگر نشینان، که در طول تاریخ مبارزه بی امان مقاومت های دیگر ملتها نیز، بسیار کسانی مثل آنها در شرایط سخت و محاصره قرار گرفته و به نقطه مرگ و زندگی رسیده اند- اگر هرچی از دهانت بر آمد علیه آنها گفتی، به زنان و مردان رزمنده شان توهین و آنها را قاتل و شکنجه گر و تجاوز گر خطاب کردی- اما در لابلای کار خیانت بارت دو تا فحش هم به رژیم دادی، دیگر کارت تطهیر میشود و تو هم اپوزیسیون می شوی!. نه یارو اینطور نیست، وقتی با چنین رویکردی و چنین دنائتی به آنها که تمامی هستی شان را برای آزادی میهن و مردمشان سر دست گرفته اند چنین از پشت و از جلو خنجر میزنی، تمام عیار در جبهه طرف مقابلی. حالا هی داد بزن و آنقدر هوار هوار کن تا جانت در بیاید. در این دوران خطیر در همه جا در سنگر-در داخل ایران و عراق و در همه جهان- در مقابل دشمن تا دندان مسلح در مقابل یک مقاومت تمام عیار- اگر این لفاظی ها یک راست کمک به دشمن ضد بشر نیست پس چیست و اگر دادن بهانه برای توجیه کشتار نیست پس چی است؟ برو سایت ایران دید بان و انترلینک گشتاپوی خامنه ای را بخوان تا بفهمی که چقدر با شوق و ذوق حلوا حلوایت میکنند.
مگر نه اینکه در زمان جنگ یکی از برنده ترین اسلحه ها سلاح جنگ روانی، تضعیف روحیه و کمک به توجیه جنایات دشمن است. اگر آن اتهاماتی که به سنگر نشینان میزنی بهترین کمک به توجیه جنایت آن دو دژخیم نیست پس هم نادانی و هم تبهکار! بله هر دو. اگر این دو صفت زیاد است و سرگیجه آور، پس خودت یکی شان را انتخاب کن. باری مگر نه اینکه اشرف و لیبرتی و قیام دانشجویان و کارگران و حتی فعالیت هواداران و ایرانیان شریف و میهن دوست در خیابانهای اروپا و آمریکا و سراسر جهان، ایضاً تظاهرات و اکسیون ها و اعتصاب غذا ها در چندین و چند پایتخت مهم جهان و مقابل سازمان ملل و کاخ سفید و ایضا در زندانهای مخوف کشور، همگی حالت جنگی و بسیج و زد و خورد فیزیکی و روانی و اجتماعی و سیاسی و حقوقی و فرهنگی در یک نبرد تمام عیار شبانه روزی است، پس اگر چنین است که هست، ای یارو! وقتی گناه را به گردن قربانی و تشکیلات و آرمان و عشق و اقبال او به میهن اش، به رهبر مقاومتش، به عزم اراده پولادینش، می اندازی و گزگ بیشتر بدست قاتلین آنها میدهی پس تو، هم طبق قوانین حرب و زمان جنگ (که در قوانین همه کشورها جای عمده ای دارد)، و هم بنا به اخلاق و انصاف و افکار عمومی، همان هستی که وقتی به تو عنوانش را میدهند ترش میکنی و فریاد خفت بارت به آسمان بلند میشود.
تازه بعضی از این یاروها عنوان نماینده خانواده های این مبارزان همه چیز سر دست گرفته و محاصره و خونین و مالین شده را هم به خودشان داده اند.            
 می گویند خمینی یکبار گفته بود که ما عراق را میگیریم، عربستان را میگیریم، کویت را میگیریم، اردن را میگیریم ... و امت در صحنه شعار میداده اند: ماهواره ای خمینی، ستلایتی خمینی، یک خورده اگر بچرخی ترکیه را هم میگیری! حالا ای یارو یه خورده اگر بچرخی اصلا تو نماینده خانواده های اشرف و لیبرتی که هیچ، بلکه نماینده دائمی تمامی خانواده های امیرخیز و بهارستان، نماینده کوچک خان در جنگل محاصره شده، ساکنان محاصره و قتل عام شده امردسر هند و مادرید و ورشو و قرارگاه و کمپ رزمندگان فنلاند هم هستی! بیشتر بچرخ تا نماینده قربانیان شیلی هم بشوی. یک قلپ دیگر قهوه یا چای شیرینت را هم بزن و باز هم بنویس. آخه تو کنشگر و منتقدی هستی، در بیرون این سنگر پرخون و در مقابل دشمن تا بیخ و ریش و دندان مسلح. بنویس! علیه این ”همه چیز سر دست گرفتگان“ و ”در محاصره دژخیمان چون کوه استواران!“. اما بدان که هیچ چیز و هیچ قدرتی این رژیم را به زمین نخواهد زد جز آنان که عزم بر فدا و رزم صد برابر و تاپایان کرده اند. به جان نامبارکت این رژیم با هیچ مدل نرم و سبز و صورتی و ارغوانی ای خودش خشک نشده و سقوط نمیکند. باید اینکارجدی و سرنوشت ساز یک روزی بشود که میشود. در زمان شروع انقلاب مردم استعمارزده آمریکا هم سالها پاسداران کت قرمز اعلیحضرت امپراطور بریتانیای کبیر، قتل عام شان کردند و هر تظاهرات مسالمت آمیز آنان را به خون کشیدند، تا اینکه یکروز، یک رزمنده جدی آمریکایی، به نام سروان وبر، طپانچه اش را در آورد و یک تیر شلیک کرد. آنروز نشریات جهان گفتند این تک تیری بود که صدایش به همه جهان رسید. متعاقب آن هسته های مسلحانه تشکیل شد. ابتدا ریز و کوچک که مورد تمسخر یک سری جاخوش کرده و آشپزخانه نشین، مانند شما یاروها، قرار گرفتند، ولی مقاومین و فداکاران با تشکیلات و رهبری و گرای درست زدند و مملکت خود را عاقبت نجات دادند. پس یارو بدان! این رژیم که میلیون ها ایرانی را آواره و دربه در و اعدام و از هستی ساقط کرده است، فقط به دست آنان که همه چیز را سر دست بگیرند و بجنگند سقوط خواهد کرد. اگر مجاهدین و نیروهای مردمی در داخل و خارج کشور نتوانند – در حالیکه تو با قدم و قلم نا مبارکت در جهت کند کردن تیزی مبارزه آنان در کنج آشپزخانه ات با لپ تاپی بر زانو جان میکنی- این رژیم ایران سوز را به گور بسپارند، دیگر میماند هر از گاهی یک آگهی تسلیت برای از دنیا رفتن تان در این کشورهای غریب، که دو سه روز بعد هم فراموش میشود. لااقل مجاهد در این راه خطیر و پر خطر از سی و سه سال پیش، مانند همه مقاومین و رزمندگان تاریخ، همه تلاششان را کردند. آنان در طول این دوران سخت و دشوار، درس مبارزه بر علیه فاشیسم ایران سوز دادند، بالاترین بها را تقدیم تاریخ کشورشان کردند، پس از فدای هزاران مبارز در داخل، شورای ملی مقاومت را تشکیل دادند، در همین خارج صدها نفر قربانی دادند. (ده ها نفر مبارز و خلبان بریده از رژیم و از سه دیپلمات پیوسته به مقاومت، دوتن به تیر بسته و بخون نشسته درخیابانهای همین اروپا). آری آنان جهان را در نوردیدند، و ضمن تشکیل ارتش آزادیبخش، در سه قلم، بزرگترین تاثیر را گذاشته و کاری ترین ضربه های استراتژیک را به دشمن ملت ایران وارد کردند. اول با امضای طرح صلح که مورد استقبال تمامی جهان قرار گرفت (اسناد و امضاهای بالاترین سطوح سیاسیون و حقوق دانان جهان موجود است)، جنگ ضد میهنی را، پس از گذشت پنج سال از خروج عراق از ایران خاتمه دادند تا خمینی و همدستان جنایتکارش، تحت عنوان تشکیل حکومت اتحاد جماهیر اسلامی در منطقه، یک میلیون دیگر جوان ایرانی را کشته و زخمی نکرده و صد ها شهر و دیار دیگر را به خرابی نکشانند و میلیارد ها دلار دیگر از سرمایه ملت شریف ایران بر باد ندهند. دوم در عملیات مروارید پاسداران را از خاک عراق خارج کردند تا آرزوی خمینی و خلیفه دوم او مبنی بر استقرار فاشیسم دینی دیگری در عراق را به گور بسپارند و برنامه صدور تروریسم و بنیادگرایی در منطقه را، تحت شعار پوشالی فتح قدس از راه کربلا، متلاشی کنند که کردند. و سوم اینکه با کشف سایت های اتمی رژیم، بعد از 18 سال پنهانکاری آخوندهای جاهل و قاتل، بلائی بر سرش آوردند که هنوز هنوز ادامه دارد. بروید ناله های سران رژیم و رنجنامه پاسدار سلامی، معاون فرمانده سپاه اس اس رژیم را خوب گوش کنید که قلم به قلم ضربه های بزرگ استراتژیک مجاهدین به رژیم فاشیستی را به تفصیل بیان میکند. وبولفه (به حضرت عباس لری) شما حتی یک درصد آگاهی و شعور رژیم را، که دشمن اصلی خود را خوب میشناسد، ندارید. حالا هی بشین و در آشپرخانه، در لپ تایپت آنقدر بنویس که یک روز پیر و فکسنی و درمانده شده و در اوج امراض دور و نزدیک، نقطه پایانی بر زندگی سراسر پوشال و وادادگی و تسلیم طلبی ات گذاشته شود. پایان خود را از همین اکنون به تصور بنشین.
2.      آخوندها تمام دار و ندار این ملت شریف و متمدن را به حزب الشیطان و بشار اسد و سپاه بدر و قدس و مالکی و گروه های تروریستی از شاخ آفریقا تا دم آسیا داده و بقیه اش را هم میلیارد میلیارد، همه جناح ها به جیب زده و حدود صد میلیارد یوروی آنرا نیز به حساب خامنه ای ریخته اند و این ملت را به فلاکت و بدبختی و جیب خالی کشانده اند. این را داشته باشید! حالا، به قول قاطبه، یک مبلغ ناچیز بنام یارانه، که دولت قبلی برای دادن رشوه به مردم، برای مثلا ساکت شدنشان، به آنها میداد را میخواهند قطع کنند تا دیگر حلقه درماندگی و افلاس ملت کامل گردد. اکنون دولت شیخ فریدون میگوید از کجا بیاوریم، ما بودجه نداریم که این پول را به مردم بدهیم. باز یک هم ولایتی شریف و مودب و با تمدن من درلرستان، شبی به دام یک گروه دزد و راهزن افتاد. رییس گروه، با لسان برهنه چاقو، از او خواست که تمام پولش را به آنها بدهد. این هم ولایتی مؤدب من هم، با معذرت خواهی و به چشم گویان، کلیه موجودی جیبهای خود را، که هزاران تومان بود، خالی کرد و تقدیم جناب رییس دزدان نمود. بعد رییس به او گفت که برود دنبال کارش. او، چون دیرهنگام شب بود، با ادب گفت: ببخشید قربان الان دیگر اتوبوس نیست که من به خانه بروم و راهم دور است، ممکنه از محل پولهای خودم یک پول تاکسی به من لطف کنید. رئیس دزدان می پرسد" چنی میهای": چقدر میخواهی؟ او میگوید قربان پنجاه تومن. رئیس دزدان با اعتراض میگوید" پنجاه تمه؟ پیل الف خرسه؟ د سرگردنه پیا کردیمه؟ چنی ریداره! (پنجاه تومان؟ مگه پول علف خرس است؟ از سرگردنه پیدا کرده ایم؟. یارو چه روئی دارد!)
3.      بی بی مرضیه افخم- سخنگوی وزارتخارجه شیخ فریدون، با دو لایه پارچه رنگارنگ سر و روی و هیکل، که میمانه به ساندویچی که هم در کاغذ و هم در مقوا پیچیده شده – به دولت مصر اعتراض کرده است که چرا به توصیه رژیم خامنه ای مبنی بردعوت به آرامش و حل مسایل از طریق مسالمت آمیز! اقدام نمیکند. لابد منظورش همان روش حل های مسالمت آمیز در سی خرداد شصت و رویایی با تظاهرات دانشجویان ایران و مردم در همه این سالها و کهریزک و قتلهای زنجیره ای و چه و چه است!. این یارو میگوید که مسالمت آمیز باشید و حتما از تجربیات ولایت و طریقه ای که حاج گشتاپو و پاسدار و بسیج در ایران حل و فصل نمودند مثالی هم زده است. میگویند یارو داشت اظهار فضل میکرد و میگفت که تمام اسمهای روسی به اُف ختم میشود و وقتی خواست مثال بزند گفت مثل کاسیگین!
4.       و بالاخره در خبرها دیدیم که، در سرمای ده ها درجه زیر صفر امریکا، یک زندانی بیچاره، بعد از ماه ها برنامه و نقشه ریزی، در یکی از همین روزهای سرد، موفق به فرار از زندان شد. اما از بخت بد و به دلیل نداشتن کس و خویشی، داشت در خیابانها فریز میشد. این نگونبخت بعد از مدتی تحمل، ناچار دوان دوان به درب زندان برگشت و زنگ زد و با عرض پوزش تقاضا کرد او را به سلولش برگردانند؟. ازآنجا که هر پدیده ای در جهان عینی و ذهنی شباهتهایی، چه فاحش و چه کاهش، با دیگر پدیده ها پیدا میکند، من به یاد توده اکثریتی ها و حتی پاره ای کسان و هواداران رژیم سابق افتادم که از ایران فرار کردند و به خارج رسیدند. در اینجا به دلیل عدم گرای درست و آرمان درست و تشکیلات درست و رهبری درست و فدای صادقانه- در یخبندان وارفتگی و بی عملی و یا هرزعملی، درجه حرارت مکان و حال و روزگارشان به پایین و پایین و پایین رسید، و دیدیم که بعد از چند سال، با توجیه و تفسیر و سایت و سلام و صلوات به ایران رفتند که در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس ولایت مطلقه فقیه شرکت کنند و حتی کاندید هم شدند... که، اگر هم انتخاب نشدند، خاتمی و حالا روحانی را یاری برسانند تا بهترین دمکراسی ناب در ایران را ناب تر وگلاب زده!! تر فرمایند.
20 ژانویه 2014