جمشید پیمان: و آوازشان پُر از رؤیای تو بود

(پیشکش به مجاهدین خلق، تبلور آرمان هایم برای آزادی ایران)

بسیار شاعران را می شناسم
که تو را سرودند
آن گاه که از آزادی سرشار بودند
و خونشان نام تو را رنگین ساخت
و آوازشان پر از رؤیای تو بود.

بسیار شاعران را می شناسم
که نام تو متبرکشان ساخت
بر بلندای صلیب بردباری
و نگاهشان آفتاب تو را می جست
و کامشان سرشار از آوای تو بود.

بسیار شاعران را می شناسم
که سکوت را تاب آوردند
وقتی در انجماد فریاد می سوختند
و جان شیفته شان  می سرود؛
امیدی را که در نگاه رو به فردای تو بود.

بسیار شاعران را می شناسم
که با تو راه سپردند
در شب های شعله ها و شوکران
و نهراسیدند از گزمه های مهتاب سوز
و دل هایشان پروانه ی نا پروای تو بود.

بسیار شاعران را می شناسم
که با تو آواز می خواندند
و نبضشان حسّ تو را می نواخت
و شَنگانه  سرودی را تکرار  می کردند
که در طنین نای و نوای تو بود.

بسیار شاعران را می شناسم
که پیامت چراغشان را می افروخت
و در تو تکثیر می شد آرزو هاشان
و دلتنگ آزادی بی سر و سامان بودند
که جاری در جان شیفته و شیدای تو بود.