رضا فلاحی: فاجعه سینما رکس آبادان ...بمب گزاری در حسینیه شیراز

بلخ...شوشتر...ایرج مصداقی و شرکاء

سالیان پیش که در زندان خمینی بودم، از تلویزیون زندان مراسم سوگواری پخش می شد که آخوندی بالای منبر چنان اشک می ریخت و پرپر می زد که باور کردنی نبود، اینکه می خندید و می گریید جزء اسرار کائنات بود و آنچنان تئاتری  بازی می کرد که اگر دست اندرکاران سینمای هالیود ایشان را شناسایی می کردند به کشف یکی از برجسته ترین هنرپیشه های سینما و تئاتر نایل می گردیدند.(البته در سالیان اخیر و با دسترسی به  اینترنت و به ویژه یوتیوب، نمونه برترین هنرپیشگان بر فراز و قله منبر را می توان جستجو کرد و کمی خندید و یا گریید (  1 ). در آن بند با  هادی یکی از  فرزندان زنده یاد آیت الله گلزاده غفوری(  2 ) که به قضاوت تاریخ ایشان انسانی شریف، روشنفکر و خوش سابقه در میان این بیکران وحوش بودند و دنیا را سه طلاقه کردند تا شریک دزد و رفیق قافله نشوند.فردی که داوطلبانه خود را خلع لباس کرده بودند(  3 ) و دو فرزند ایشان( تا آنزمان) در حمایت از مجاهدین شهید شده بودند، هم بند بودم.از هادی گلزاده راجع به آن تئاتر بی نظیر پرسیدم و ریشه آن  پانتومیم، پرپر زدن وگریه های دروغین را پرسیدم و ایشان در پاسخ حدیثی را که شنیده بود نقل کرد بدین مضمون:

"من ابکی و تبکی ....." و ترجمه فارسی آنرا چنین بیان کرد که "کسی که بگرید کسی که بگریاند و حتی کسی که تظاهر! به گریه نماید در روز قیامت آتش (جهنم ) او را مس (لمس) نخواهد کرد.

در این حکومت آخوندی فارغ از صواب اخروی، زنجیره ای بی پایان از صواب های دنیوی را نیز باید یه لیست سایر صواب ها افزود. این قوم معتقد بودند و هستند که برای برقراری حکومت الله (حکومت آخوند دین فروش و دنیا طلب) هر کاری مجاز است، همانطورکه بعدها دنیا و امت حزب الله متوجه شد که مصلحت نظام از مصلحت الله هم واجب تر است و لکن مع العصف خداوند متعال نیز حالا حالا ها باید تو صف به انتظار بایستد. پس چنین رژیمی باید که به محرم و صفر و گریاندن خلایق زنده باشد. گریاندن بیشترلاجرم اجر دنیوی و اخروی بیشتر و بطور تصاعدی که خودش کتابها و اصول و فوت و فنّی دارد که فقط اجوج و مجوج به اسرار آن آگاهند و بس (4).

مَن بَکی أَو أَبکی أَو تَباکی فی مُصیبة الحُسین حُرّمَت جَسَدَهُ علی النار و وَجَبَت لَهُ الجَنَّة

هر کس گریه کند، هر کس بگریاند، یا هر کس خود را به گریه بزند ...یا طبق برخی دیگر از روایات به اندازه پر مگس اشک از چشماش جاری شود، بهشت بر او واجب می شود

***

  آنگاه که آخوند حاکم شد دیگر آخوند در حال تظاهر  به زار زدن و بازی تئاتر بالای منبر نبود بلکه ایندفعه مردم در حال ضجّه زدن واقعی و از درد تار و پودشان بودند و بر خلاف گذشته که پامنبری های گریان، با فین فینی که بلا فاصله با روشن شدن برق، صدای صلوات، صدای استکان و نعلبکی های چای، جبران  آن چند قطره اشک را که  با دستمال کلینکس اعلی پاک می کرد و زندگی شیرین میگردید، نه اینطوری نبود و چراغی روشن نمی شد و ظلمات بود و فریاد های جگر خراش ...پرده تئاتربه یکباره  فرو می افتد و در بکگراند و زمینه، خون و آتش، شکنجه، فریاد است وغوغا، انسانهایی سربدار و آویخته  از طناب های بیشمار چون مارهای ضحاک، واقعی تر از واقعی.

این روضه خوانی و اشک گرفتن تا امروز ادامه داشته و دارد، در درون مرزهای جغرافیایی کشور و یا در برون. از قربانی کردن فرزندان این مرز و بوم در جنگ های  صدور انقلاب، شهید شدن مردم بی گناه در خلال جنگ به علت نپذیزفتن پیمان صلح، ویار و هوس کرب و بلا و قدس کردن، راه انداختن حمام خون در سرکوب نیرو های انقلابی، اعدام های دسته جمعی سال شصت و هفت، ترور اپوزسیون در داخل و خارج(رستوران میکونوس و ...)، قتل های زنجیره ای، حمله به خوابگه دانشجویان و پرتاب دانشجویان از طبقات بالا به پایین، تجاوز در زندان ها و سرکوب وحشیانه در جریان انتخابات سال 88، زنده زنده سوختن دانش آموزان بی گناه در کلاس درس، تصادف اتوبوس دانش اموزان در سفر به مناطق جنگی، تخریب مکان های مقدس دراویش و پیروان سایر ادیان، انفجار در حسینیه شهدا در شیراز (5)و ...فقط برگ هایی چند از این کتاب قطور جنایت مقدس است

هولوکاست آخوندی

اولین شاهکار (خمینی کار) رژیم و جنایت مقدس رقم می خورد. ساعت9شب 28 مرداد1357، در جهنم آخوند ساخته سینما رکس آبادان(6) سوختن پیکر  728 انسان در سینمای 900نفره، که به جان‌باختن قریب به 600 نفر از شهروندانی که در ساعت‌های پایانی شب در حال تماشای فیلم بودند می انجامد و این فقط  یکی از کوچکترین معجزات امام ماه نوردبود. علیرغم تلاش رژیم آخوندی پس از به قدرت رسیدن برای سرپوش گذاشتن بر جنایت و پاک نمودن آثار جرم، به واسطه عدم تسلط بر تمام کانون های قدرت در آن مقطع، لاجرم بخش اعظم این جنایت(مقدس) از پرده برون افتاد که چگونه آخوند های هنوز به قدرت نرسیده برای تهییج مردم و صاف کردن جاده برای اعتصابات شرکت نفت، با سوزاندن وزنده زنده کباب کردن نزدیک به 600 انسان، خود را برای تسخیر آخرین دژ قدرت آماده می کردند. و اینکه چگونه کسانی که خالق و مجری این سناریو بودند(خامنه ای،وموسوی تبریزی، رشیدیان، کیاوش، علی اکبر پرورش ...) به پست های با لا و ثروت های افسانه ای رسیدند.وآخوندهایی که برای کوچکترین اتفاقات وااسلاما می کردند برای چنین حادثه نا گواری حتی یک اطلاعیه مشترک  ندادند، خیلی زود آن را به فراموشی سپردند و جزء یوم الله های آنان  نشد، و هیچ سالی هم برای این فاجعه بر خلاف سایر یوم الله ها بزرگداشتی نگرفتند و صرفا برای بستن پرونده آن با چند بگیر و ببند و خیمه شب بازی های تکراری، اعدام چند بی گناه در پایان و با اطلاع از کم حافظگی تاریخی ما ایرانیان، در آنرا برای همیشه گل گرفتند.

 این رژیم در جنایت، خدعه و فریب، کربلا و عاشور سازی، منتصب کردن گناه جنایات خود کرده بر دوش مبارزین و مجاهدان و شمر، معاویه و ابن ملجم سازی از آنها ید طولایی داشته و دارد. تاریخ گواهی می دهد که رژیم برای حفظ قدرتش هیچ رحمی بر هیچکس حتی آنانی که در روزهای سخت، به کمک وی شتافته بودند و جاده را برای به قدرت رساندن آنان و یا تثبیت قدرت آنان هموار کرده بودند نداشته و ندارد، کسانی چون ( آیت الله) شریعتمداری، قطب زاده، توده ای ها و اکثریتی های پادو رژیم،تنها یادگار امامشان، قائم مقام رهبری، فرماندهان و امرای ارتش و سپاه، نخست وزیر و رئیس مجلس دوران طلایی امام، و...دراین میان دشمن ما و دوستان دشمن ما با رندی تمام هر آنچه را که در چنته داشتند انجام دادند و آب را چنان گل آلود کردند که دوست را دشمن و دشمن را دوست بنمایانند و مسؤلیت این جنایات را نه به عهده دشمن بلکه بر گرده دوست بیندازند تا از این خوان گسترده هر چه بیشتر بهره مند و منتفع گردند.

 دشمن و دوستان دشمن ما در این مسیر طولانی تمامی خودفروشان سیاسی را به کار گرفتند تا لختی بر عمر رژیم بیفزایند و یگانه آلترناتیو نامطلوب غرب را اگر بتوانند نابود سازند و وگرنه حد اقل دچار جنگی فرسایشی نمایند. این خودفروشان برای اولین بار در تاریخ مبارزات خونبار این میهن به کشف فرضیه مهمی نائل آمدند که "جنگیدن با مجاهدین (دشمن دشمن ما) زودتر رژیم را از پای در می آورد و مقاومت مجاهدین و جنگ با رژیم به عمر رژیم می افزاید. آنها هرگز مایل نبوده و نیستند که مردم بدانند سرنوشت آنانی که بر خلاف مجاهدین(و هم نوا با ساز آنان) تن به سازش با رژیم در سر میز سازش دادند چگونه رقم خورد. سزای دست دادن آنها با آخوند، نه دسته گُل بلکه گلوله های مرگ، غرش سلاح، رقص پایانی چنان بزمی، رقص جانکندن و زانو زدن در خون گرم خود و باخت تمام عیار در برابر دشمن غدّار و مکار بود. سرگذشت آنانی هم که به ظاهر زنده ماندند خوش تر از آن رفتگان نبود: یا ملاخور شدند، یا برای پاسخگویی به ضرورت مبارزه آنقدر انشعاب کردند که به اتم رسیدند و یا عقیم و اخته از سیاست گوشه نشینی و  انزوا گزیدند.

بلخ...شوشتر...ایرج مصداقی و شرکاء

اینروز ها سایت پژواک ایران (ظاهرا) متعلق به ایرج مصداقی و شرکاء به مهمترین سایت ضد مجاهدین خلق وباالطبع محبوب رژیم تبدیل شده است و از برکت فعالیت های مشعشع این جنابان، سربازان بدنام و گمنام امام زمان که از ابتدای انقلاب تا چندین ماه پیش، با حد اکثر توان؛ 24 ساعت کار شبانه روزی،  7روز در هفته و 365 روز در سال(بدون احتساب سال های کبیسه)مجبور و محکوم به تشدید فعالیت های شیطان سازی بر مجاهدین بودند و لحظه ای اجازه نفس کشیدن و سر خاراندن هم نداشتند، با لطف و همت این دوستان بهتر از گُلشان، فرصت را مغتنم شمرده تا به اتفاق حاج خانم ها به ماه عسل و زیارت فرنگ بروند و خستگی این کار شاق سی و اندی ساله را از تن نامبارک بدور بیفکنند تا در صورت نیاز احتمالی، پر انرژی تر و پر نفس تر به چنگ انداختن و شیطان سازی از مجاهدین بپردازند و یا در جبهه های(حق بر علیه باطل) دیگری به جنایت بپردازند.

البته نباید ازاین نکته بسیار مهم غافل شد که این قوم طبق نوشتارشان، "قطعا و قطعا" دشمن آشتی ناپذیر رژیم و صرفا منتقد جدّی مجاهدین هستند. واقعا مجاهدین خیلی چقدرخوش شانس(لاکی) هستند که اینان، فقط منتقد مجاهدین هستند و اگر زبانم لال و خدای ناکرده دشمن آشتی ناپذیرمجاهدین می بودند حتما حد اقل اقدامشان حمله ای فرضی به اشرف، احتمالا با (حداقل) 52 نفر شهید و در صورت امکان 7 نفر گروگان می بود. خدای هیچوقت آن چنان روز فرضی را برایشان نیاورد که آنروز، ایشان "قطعاو قطعا" خسرالدنیا والاخره و منفور و ملعون تاریخ می شوند و ادعایشان در مبارزه آشتی ناپذیز با رژیم  شانه به شانه مبارزان افسانه ای و جان فدا هم چون هخا خالی بند(7) می ساید و بس.

بلافاصله پس از دگردیسی جناب مصداقی و شرکاء و انتشار نامه تاریخی هشت روزه ایشان(که اگر فقط یکروز کمتر می بود با کار خداوند منّان در خلقت جهان و کائنات در 7 روز برابری می کرد و تبارک لله می داشت)، در میان دوستان زندانی دهه شصت شایعه ای بر سر زبانها افتاد که، دستور کار دوم شرکاء(پس از نامه سرگشاده)، کلیک زدن سناریوی –"شکنجه و کشتن افراد “ گروه عبدالله پیام(8) به دست مجاهدین، و قلمفرسایی و افشاگری های جهت دار در ضدیت با مجاهدین و در حمایت از رژیم و مماشاتگران خواهد بود. گروه عبدالله پیام یکی از سیستم های پلیسی و سرکوبگر رژیم  بود که از آمیزش ساواک شاهنشاهی  با  واواک اسلامی در سال 61 پدید آمده بود. رژیم که فکر می کرد با تحمیل جنگ مسلحانه به مجاهدین و برخی نیروهای انقلابی دیگر به سادگی می تواند ریشه آنان را بخشکاند، وقتی که نیروهای کیفی خود را در این کارزار از دست داد و رعب و وحشت نیروهای رژیم را فرا گرفته بود، تلاش نمود تا با بکارگیری  طرح هایی همچون طرح مالک مستاجر دادستانی انقلاب (9)و نیز استفاده و بازسازی  نیروهای ساواکی از ضربات بیشترمبارزین به خود بکاهد.

در همان موقع (بروز شایعه سناریوی مصداقی و شرکاء) در رابطه با این موضوع با یکی از زندانیان دهه شصت و از بازماندگان قتل عام 67 (آقای محسن زادشیر) و یکی دو ماه بعد در حضور ایشان و یک نفر دیگر از زندانیان سیاسی دهه شصت(آقای سیامک سعید پور) خاطره ای را نقل کردم و از دوستان خواستم که اگر من روزی به هر دلیل از جمع غایب بودم و چنان طرحی مطرح شد، این دوستان به وکالت،  خاطره ای را هم برای خالی نبودن عریضه و ثبت در گوشه ای از تاریخ نقل کنند.

****

من و مجاهد شهید خسرو زندی که هر دو سرباز نیروی هوایی پادگان چکش( شهید قدس) از مجموعه پایگاه پشتیبانی مرکز بودیم، از سال 59 با یکدیگر ارتباط سیاسی و دوستی داشتیم. بعد از سی خرداد 60 که شرایط سیاسی پیچیده تر شده بود و هر گونه فعالیتی به شدت سرکوب می شد، هر روز عصر کمک های جمع آوری شده  برای سازمان را با موتور هندا 110 من و با اطلاعاتی که خسرو داشت به مقصد های مشخص شده که خسرو می دانست و من فقط نقش ترابری را داشتم حمل می کردیم و در برگشت به پادگان خسرو شعار رادیو مجاهد را که "نیروهای مجاهد خلق سالم به پایگاه های  خود برگشتند" را شادمانه تکرار می کرد.

بعد از آنکه در شهریور 60 و در همان پادگان، دستگیر شدم، دگر هیچ خبری از ایشان  نداشتم تا مرداد ماه 1361 که آنزمان در بند دو واحد یک بودم. آنروزها هنوز صبح ها روزنامه جمهوری اسلامی به بند می آمد. در صفحه اول آن تیتر مهم "خبر دستگیری یک منافق( مجاهد خلق) مسلح" درج شده بود. وقتی به تصویر نگاه کردم و از مشخصات فرد دستگیر شده مطلع گردیدم، بسیار متاسف شدم. خسرو بخوبی از دستگیری تعداد کثیری از دوستان از جمله اینجانب مطلع بود و با اینکه می توانست همچون برخی از توابان و بریدگان برای کاستن از فشارهای مضاعف  بر خود، دیگران را قربانی کند ولی اوهیچگاه چنین نکرد. سالیان بعد از طریق دوستانی که از اوین آمده بودند فهمیدم که ایشان هم به کهکشان شهدای خلق پیوستند.

اما آن خاطره

حدود یک سال پیش18/11/2012 (با مراجعه به تاریخ عکسهایم ) که ایرج مصداقی برای شرکت و سخنرانی در همایش "بررسی دهه خونین 1367-1357 ( 10) به مناسبت کشتار 67 به لندن آمده بود در یکی از همان روزها صحبت از دوست سابق اینجانب، مجاهد شهید خسرو زندی به میان آمد و آنچه که رژیم در آن رابطه (کشتن و شکنجه سه پاسدار و انتصاب آن به مجاهدین ) مطرح کرده بود.

در پی این گپ خودمانی ایشان گفت:

"شکنجه این پاسداران و صحنه سازی های آنچنانی جهت تخریب وجهه مجاهدین یک طرح رژیم بود. من همین الان آدمشو دارم که زنده است. آقای ایکس می گفت؛ چند روز قبل از خبر شکنجه سه پاسدار، مرا( آقای ایکس) به حسینیه اوین بردند. در کف حسینیه چادرها و ملحفه های بزرگ پهن کرده بودند. سه جنازه آنجا بود که معلوم بود آنها را از زیر خاک و یا قبر در آورده اند، چون کاملا خاکی بودند. هر سه جنازه سالم بود و اثری از سوزاندن، جای اطو و ... نداشتند ...تا اینکه چند روز بعد خبر شکنجه سه پاسدار مطرح شد و جنازه ها همان سه جنازه بود".( نقل به مضمون)

چند ماهی پس از آن گفتگو، ایرج مصداقی، دگر بار اما به اتفا  محمد جعفری( همنشین بهار) به لندن آمد. در حین صحبت با محمد جعفری از آنجایی که ایشان شروع به نوشتن خاطراتی از زندان های شاه( خاطرات خانه زندگان) کرده بود و به صورت سریال ادامه داشت، در امتداد صحبتمان به موضوع خسرو زندی رسیدیم. ضمن صحبت و نقل خاطرات  به این مطلب که "خسرو همیشه عاشق پیراهن چهار خانه بود" هم اشاره کردم و او در جوابم گفت که" قرار است مطلبی در رابطه با خسرو بنویسم و من هم لقب مردی با پیراهن چهار خانه را برای خسرو انتخاب کرده ام". من در میان صحبتمان( که از قضا شاهدی هم در این بحث با ما بود) ماجرایی را که ایرج مصداقی در رابطه با آن جنازه ها و شاهدش مطرح کرده بود را برای محمد جعفری توضیح دادم و ایرج مصداقی را که در گوشه ای مشغول صحبت با دوست دیگری بود با اشاره دست نشان دادم و گفتم" می توانی از اطلاعات ایرج هم برای تکمیل نوشته ات سود ببری". ولی در کمال ناباوری مشاهده کردم که انگار محمد جعفری را دچار برق گرفتگی و گیجی شده است و مثل چوب خشکش زده است. من با توجه به رابطه نزدیک ایرج مصداقی و محمد جعفری تعجب کردم که مگر میشود ایرج مصداقی این روایت را برایش نقل نکرده باشد و اگر گفته است پس چرا محمد جعفری زبانش بند آمده است ( که این حالت بهت زده ایشان نظر شاهد بحث ما را هم بخودش جلب کرده بود ).

در واقع رژیم در سال 1361  دست به کار شد که برگ بازنده(لو رفتن و هلاکت گروه عبدالله پیام را با خدعه تبدیل به برگ برنده بکند تا با نشان دادن تصاویری چندش آور از جنازه هایی مثله شده سه پاسداری( که خود مهندسی و گریم کرده بود ) و در یکی از مهمترین  پروژه های عملیات تعقیب و مراقبت گروه های سیاسی (مجاهدین خلق ) بنا به اعتراف تلویزیونی بازداشت شده گان این ماجرا که بارها از تلویریون رژیم پخش شد، با این صحنه سازی به تهیج امت حزب الله و خانواده های سوگوار پاسداران اقدام نمایند که از طرفی تصویری مخوف و وحشتناک ازدشمن خود(مجاهدین) ارایه نمایند و از طرف دیگر بتوانند کشتار بیرحمانه و جنون آمیز خود از مجاهدان را نیز توجیه حقوق بشری! شرعی و اخلاقی کند. چه بسا حتی امروز هم  خانواده سوگوارآن پاسداران باور نداشته و ندارند که رژیم آنروز چگونه آنان و جسد فرزندانشان را به بازی و سخره گرفت و حتی از بی حرمتی به جنازه ها هم برای رسیدن به مقصودش ابایی نداشت. برای رژیم  مقدس ترین هدف حفظ قدرت است و هر آنچه  جز آن ابزار، مستمسک و بی ارزش. ریشه خیلی از بزرگداشت هایی را که رژیم برای به شهادت رساندن یارانش می گیرد و آن قتل ها را منتصب به دیگران می کند  نه در سمت و سوی  مجاهدین، آمریکا ،اسراییل و...بلکه در داخل بیت العنکبوت رژیم باید جستجو کرد.

اما چرا من خلف وعده کردم و اکنون به این مسئله می پردازم بر می گردد به روئت  یادداشت یکی از این تازه سهامداران( که ظاهرا  بهای سهام را پایین آورده اند تا مشتری زیاد شود ).

 

گنه کرد در بلخ آهنگری.................ز شوشتر زدند گردن مسگری

قرعه به نام یکی از این سهامداران( سعید جمالی) افتاده تا ایشان به تکرار همان مطالب تکراری بپردازند که بار ها و بار ها در جریان دادگاه های مختلف برای نگاهداشتن  نام مجاهدین در لیست تروریستی ، دوستان دشمن ما مطرح شده بود  مجاهدین سرفرازانه از تمام این توطئه ها آنهم نه با رای حاکمان و سیاستمداران بلکه با رای دادگاه ها و عدالت بدر آمدند.

همان اتهاماتی که به قول افشاگر و رسواکننده  دوستان دشمن ما، جناب آقای حسن داعی در مصاحبه با تلویزیون اینترنتی میهن تی وی:

 "اظهارات مصداقی در مورد شکنجه و سرکوب و قتل و ... در اشرف حقیقت ندارد و اسنادی که من در جریان دادگاه از نایاک و مرتبطین با دولت آمریکا بدست آورده ام گفته من را تأیید میکند".

متعاقب این  مصاحبه ؛ ایرج مصداقی به تهدید ایشان می پردازند و جناب داعی را از دخالت ( فضولی ) در امری که مساله شخصی و انحصاری  ایرج مصداقی که (  "...همیشه احساس می کردم یکی مثل من بایستی سخن بگوید..." ) با مجاهدین است نه جناب داعی و دیگرانی که،چون ایشان  تا به حال چند جلد کتاب  خاطرات زندان و دویست و اندی  صفحه نامه سرگشاده  آنهم  در لحظه ای تاریخی و با عجله و شتابی تاریخی در عرض هشت روز تاریخی ننوشته اند نمی باشد و به همین جهت  جناب داعی را از هر گونه دخالت ( اطلاع رسانی ) بر حذر می دارند.

آقای سعید جمالی در سایت( واگذار شده به رژیم )پژواک  چنین می گویند:

"این جریان(مجاهدین ) معتقد به شکنجه است و آنرا یک شیوه مباح و ضروری در پیش برد کارش میداند وانواع و اقسام آنرا به اجرا میگذارد که نیازمند بررسی جداگانه ای است اما بعنوان یک نمونه کلاسیک باید بگویم که جریان شکنجه و کشتن افراد "عبدالله پیام"(یکی از سیستم های پلیسی و سرکوبگر رژیم در سال 61) واقعیت دارد. باز هم دست بر قضا صحت این جریان را خودم مستقیما از حسین ابریشمچی که از فرماندهان عملیات تهران در آن سالها و فرمانده این جریان بود شنیده ام. در کردستان هم چند نمونه دیگر از چنین اعمالی وجود داشت".

مطمئنا از این دست بر قضا ها در دکان عطاری! شما و دوستان و رژیم فراوان است. حتما به تاکید ایشان  توجه می فرمایید که ا ین نکته "نیازمند بررسی جداگانه است". به عبارت ساده تر یعنی اینکه ما شرکاء مشغول کار شبانه روزی در این مورد هستیم.

این مبارزان  نستوه بریده فرصت طلب که از دشمنی آشتی ناپذیری با رژیم، فقط خون مجاهدان را مکیدن آموخته اند و در عمل نشان داده اند که فقط تشنه به خون مجاهدین هستند و مبارزه آنها با رژیم فقط در مبارزه با مجاهدین تعریف می شود و بس و اگر انگیزه دشمنی با مجاهدین از آنانان گرفته شود انگیزه زنده ماندن از آنان صلب خواهد شد : "با مجاهدین دشمنی و لجاجت می کنم، پس هستم".

آنچه که از این رژیم و عملکردش در تاریخ ثبت خواهد شد چیزی جز ترور و جنایت ،جنگ افروزی، شکنجه، قتل وغارت، وحشیگری،درنده خویی، بی رحمی ، طناب های دار، سنگسار، دست قطع کردن، شقاوت،،ویرانگری، عوامفریبی، دروغ ،ظلم، بی دینی، بی اخلاقی، بی وطنی، کودکان کار، فروش کلیه، سونامی سرطان های ناشناخته امواج پارازیت، و...نخواهد بود. چنین بنظر می رسد که این بهای گزافی که درین تجربه خونبار به نسل ما تحمیل شد  بدهی تاریخی و دینی بوده وهست که به خاطر کوتاهی اسلافمان در درک درست از این پدیده شوم (آخوندیسم و ریشه های آن )، ما مجبور به بازپرداخت این وام دراز مدت با پرداخت یکباره ، اصل و فرع و بهره تصاعدی آن گردیده ایم.

رژیمی که جان انسان را با قیمت شتر و گاو و گوسفند و غلّه قیمت گذاری و ارزش یابی می کند و ملت را از نقطه تولد تا مرگ وابسته و وامدار خود می خواهد و بس. رژیمی که برای به قدرت رسیدنش همه چیز را مجاز می داند و یک شبه برای تهیج وغلیان افکار عمومی فرمان مرگ و آتش زدن سینما و سوزاندن 600 نفر را زنده زنده به آسانی صادر می کند. رژیمی و تفکری که به محرم و صفر زنده است و به غم و ماتم و گریه.

این اولین بار نبوده و قطعا آخرین بارهم نخواهد بود که رژیم جهت مخدوش کردن چهره مجاهدین به مثابه تنها آلترناتیو توانمند و سازمان یافته خود، جنایت های بی شمار خود کرده را(علی رغم تکذیب  دوستان، همراهان و همکاران سابق رژیم و یا گندم های جو نمای امروز، به مجاهدین نسبت بدهد. مواردی چون:

انفجار در حرم امام هشتم شیعیان  توسط وزارت اطلاعات( 11) و صحنه سازی ها و گرفتن اعترافات اجباری از قربانیان بی گناه و آنهم در زیر شکنجه های وحشیانه.

کشتن کشیشان مسیحی و نسبت دادن آن به مجاهدین ( 12 ).

سازماندهی و برنامه ریزی کشتار در مکه ( 13) و صد ها تهامات  دیگر.

این اولین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود  که ایرج مصداقی و شرکاء خودشان را  خونخواه، وکیل، وصی، صدای زندانیان و اعدام شدگان و مجاهدان شهید و ...دانسته و بدان  سمت رسمی خود خوانده، شخص شخیص خودشان را یگانه دادستان و قاضی محکمه قضاوت و مرجع صدور حکم در این زمینه ها می دانند و"مطلقا مطلقا" کس دیگری از چنین جایگاهی برخوردار نمی باشد.

ولی... مهم اینست که ایشان و شرکاء در فاز جدید پروژه، همزمان وکالت تام الختیار رژیم ملایان و سربازان گمنام امام زمان را هم بدون کوچکترین چشمداشتی و فقط به خاطر رضای خدا بردوش می کشند .همچنان که  یکی از  افتخارات ویژه ایشان، پذیرش  نقش سوگلی رساته های دوستان دشمن ما و در عین حال ستاره بی غروب و شهرزاد قصه گوی هزار و یکشب شب های تیره  دشمن( انجمن نجات و سایر نشریات سربازان سایبری رژیم) تواما می باشد. آن چنان نقشی غریب که بیشماران خودفروشانی هم که داعیه هایی بیش از مصداقی داشته اند و دارند به چنین سطحی از سقوط دست نیافته اند.

شواهد برامده از تاریکخانه شرکاء گواهی می دهد که شایعه ای که پیشتر از طرف لاجوردی ها مطرح شده بود(شکنجه گر بودن مجاهدین) قرار است به تدریج توسط این شرکاء عملیاتی شود و کلیک بخورد، که، نه تنها مجاهدین در بیرون از خود کسانی را(پاسداران و...) شکنجه کرده اند که در درون خود نیز از این حربه استفاده کرده و می کنند.

این نوچگان دشمن و یا دوستان دشمن، همه تلاش خود را بکار گرفته اند که به کمک این رژیم جانی و درمانده آمده تا هرآنچه که باید برای نجات آدمخواران و اربابانشان انجام دهند و دریغ نورزند. همان راه طولانی را که  دشمن و دوستان دشمن ما در عملیاتی چون؛

حمله 17 ژوئن 2003 در پاریس، وارد کردن نام مجاهدین در لیست های تروریستی کشورهای غربی ، حمله نیروهای چند ملیتی به قرارگاه های مجاهدین و بمباران آنجا، تشکیل تیف در جوار اشرف برای پیش بردن خط آرام و بی سر و صدای از هم پاشاندن تشکیلات مجاهدین، تحویل اداره اشرف به عراقی ها، دو حمله پیشین مرگبار به اشزف در زمان حضور وزیر دفاع آمریکا در عراق ،چشم بستن بر جنایات رژیم و باز گذاشتن دست رژیم و مزدوران عراقی بر افزودن فشار مضاعف بر اشرفیان(نصب بلندگوهای ایذایی )، به کارگیری سازمان ملل متحد به عنوان محلل در بند و بست میان آمریکا، رژیم جنایتکار و مزدوران عراقی و فریب حامیان بین المللی مقاومت  افزایش  فشار بر اشرفیان برای رفتن به جایی امن تر! برای خمپاره باران دشمن ! قطع آب، برق ، دارو و سایر نیاز های حیاتی پناهندگان ،و نهایتا آخرین قتل عام اشرف بدست شیطان و شیطانک و در پیش روی چشمان  شیطان بزرگ،

به عنوان بخشی از استراتژی خوددر جهت هدر دادن انرژی مجاهدین و مقاومت برای حفظ و جلوگیری از سقوط و سرنگونی رژیم بوده است. وقتی که به آنچه درین چند ماه گذشت خوب نگریسته شود چیزی مگر رد پای یک توطئه بین المللی دیده نمی شود. آنگاه دلایل عجولانه در نوشتن نامه سرگشاده 8 روزه برای ثبت در تاریخ ، مصاحبه های هماهنگ و رهبری شده، حملات رژیم و مزدورانش،،جمود و رخوت سیاسی بین المللی در رابطه با قتل عام مجاهدین اشرفی و خفقان بالاترین نهاد های  حقوق بشری در مقابل جنایات و سکوت معنی دار در برابر ربودن  7 گروگان اشرفی را بخوبی در می یابیم.

این قوم را بنگریم که آمده اند تا با راهنمای چپ زدن و براست پیچیدن برای رژیم آبرو بخرند و نیز مماشاتگران را خوشحال نمایند و البته و صد البته از نظر آنان چپ روی های مجاهدین ( به عبارت دیگر تن ندادن به خفت و خاری و فریب دغل های دشمن را نخوردن ) موجب سرکوب رژیم است و گرنه

 " گربه عابد و مسلمانا" .

...گربه آنموش را بکشت و بخورد            سوی مسجد شدی خرامانا

دست و رو را بشست و مسح کشید           ورد میخواند همچو مولانا

بارالها که توبه کردم من                     سوی مسجد شدی خرامانا

مژدگانی که گربه تائب شد                   زاهد و عابد و مسلمانا

آنان نمی خواهند مردم این حقیقت را دریابند که نه تنها به باور مجاهدین بلکه به باور هنرمندان ،طنز پردازان  و شعرایی آزاده – نه آنانی که نهایت ارزششان  به  انسانها به منزله بهای  بلیط یک صندلی در برنامه و کنسرت خود میباشد ،هر چه گرانتر با ارزش تر و برایشان آن چیز که ارزشی ندارد صندلی نشین است – که تنها سلاح آنان برای مبارزه با ظالمان،چینش واژه گان شرف و امید  در خشاب حلقوم و قلم و شلیک آن به مغز تهی ظالمان و  اهریمنان در یک جنگ نابرابر است و آنکه ...
" ... این حاکمیت باید برافتد و به درک واصل شود، از میان برود... اما اینکه چگونه از میان برود؟ چگونه بر بیفتد؟
.. همچنان که در دیگر جنبشها و خیزشهای اجتماعی پیش آمده، این حاکمیت است که شیوه مبارزه را بما تحمیل میکند، البته اگر از راه انتخابات بشود حاکمیت را کنار زد، چرا اینکار را نکنیم؟
ولی مگر میشود که آخوند تن به انتخاباتی بدهد که پیشاپیش میداند که برنده اش کی خواهد بود؟
حتما سرکوب را آغاز خواهد کرد، حتما کار به خونریزی خواهد انجامید. تنها چیزی که من میتوانم بفرزندان خودم، بجوانان ایران بگویم، اینست که از هم اکنون آماده باشند. براستی تمرین و تجربه کنند، تمرین و تجربه های جنگ، جنگ مسلحانه. کاش پیش نیآید ولی من گمان میکنم که آخوند این چگونگی را بر ما تحمیل خواهد کرد. امیدوارم که نشود، ولی با این امیدواری چیزی حل نمیشود"(  14 )... 

حال با این تفسیر دگردیسان سوپر انقلابی،که جنگ مسلحانه با ظالمان دیوانگی است و باید اجازه داد رژیم آنقدر اعدام کند که شاید خودش خسته شود و از این کارهای بد توبه کند و نمی گویند که حاصل دست بوسی و دست لیسی آنها در این سه دهه چه ارمغانی جز طناب های دار بیشتر و طولانی تر کردن عمر ظالم داشته است (15) و صد ها فرمایشات از آن جنس که..."قطعا و قطعا " مجاهدین قفل جنبش اند وایرج مصداقی و شرکاء همچون حسن روحانی شارلاطان  کلید بدست ، شاه کلید جنبش. اگر در ذات و خمیر مایه  حسن روحانی، عنصری به نام صداقت یافت می شود  آنگاه می توان گفت که شما هم صادقید.

اگر چنین وصله هایی ( شکنجه کردن ) به مجاهدین قابل چسباندن بود آنان همجنان در لیست تروریستی دوستان شما بودند .اگر جنایاتی چون انفجار حرم امام رضا ، قتل کشیشان مسیحی ،کشتار زائران ایرانی در مکه ،کار مجاهدین بود آنگاه شاید بشود باوراند که شکنجه پاسداران و...نیز کار مجاهدین بوده است .تمام این توطئه های رژیم را در همان ثواب دنیوی و اخروی چشمان گریان خلقی و رسیدن به بهشت دنیوی و اخروی خدافروشان باید یافت .رژیم در جریان دادگاه ها هر آنچه را که در توان داشت به صحنه آورد و شرمنده و بازنده مجبور به ترک میدان مقاومت و عدالت شد. از تاریخ واز گذشته عبرت بگبرید. آزموده را آزمودن خطاست.

تاریخ از آن آگاهان ،شجاعان ، صبوران و باورمندان است، آنان که زنجیر های خود را حس می کنند، به آن عادت نمی کنند، و برای رهایی از آن حاضرند بهای آنرا با جنگ و مقاومت بپردازند.

از سربازان فدایی میهن در لیبرتی، آلبانی و در هر کوی و هر برزن با یادی یا دعایی، با قدمی یا قلمی و با سرودی یا درودی پشتیبانی کنیم.

سلام بر آزادی      پاینده ایران

رضا فلاحی از زندانیان دهه شصت و از بازماندگان قتل عام67

 

 

1 – نمونه نایی از تئاتر منبری

http://www.youtube.com/watch?v=kLjz0czheo8

http://www.youtube.com/watch?v=cAzoTdo-eR8

http://www.youtube.com/watch?v=zRnfyU9sa84

http://www.youtube.com/watch?v=YIJp9ffx5dE

 

2- علی گلزاده غفوری

%D8%BA%D9%81%D9%88%D8%B1%DB%8C

 

 

3- (آیت الله ) گلزاده غفوری به واسطه اعتراضی که به دستگیری و اعدام فرزندانش (مجاهدان شهید کاظم و صادق )داشت هرگز به ملاقات دیگر فرزندانش در زندان نرفت.در سال 1365 بدون اعلان قبلی ، هادی گلزاده و خواهر ایشان مجاهد شهید مریم گلزاده غفوری (از شهدای قتل عام 67) را فراخوانده و تحت الحفظ برای ملاقات با خانواده به یک ملاقات چند ساعته به منزل پدر بردند.در بین راه مسئولان تلاش داشتند که فرزندان را به تشویق پدر و قبول آنکه " آره ما هم اشتباهاتی داشته ایم و زیاده روی هایی! صورت گرفته است و حیف است که جامعه از وجود چنین فرد عالمی محروم بماند و امثال آن" به دلجویی از ایشان بپردازند تا شاید بتوانند ایشان را به معامله و سقوط در جرگه خدا و خلق فروشان بکشانند.در این ملاقات هادی از خوابی که مدتها پیش دیده بوده می پرسد( پدر عبا و عمامه را در یک رودخانه می اندازد) .پدر می گوید که پس از تغییر فضای جامعه تصمیم می گیرد که خود را برای همیشه ( حتی در خانه) خلع لباس کند.ایشان اضافه می کند ،روزی که آرزو داشتم این لباس را بپوشم ، بدان جهت بود که می خواستم با پوشیدنش خود را خادم و همدرد مردم احساس کنم تا شاید گره ای از کار خلق بگشایم ولی چه می شود کرد که امروز برخی از آدم نما ها آنرا می پوشند تا حیوان هاری شوند و به جان و ناموس  مردم بی پناه بیفتند و دیگر این لباس من نیست.( نقل به قول ) .درود خود را از غربت  نثار خانواده گلزاده بویژه هادی و هدی می تمایم.

 

زیرنویس ها :

4- جاری شدن اشک از چشم و فوائد آن

http://www.ghadeer.org/social/zeiton/56000007.htm

 

5- فاجعه_بی‌سابقه_در_شیراز_

حوالی ساعت 9:10 بعد از ظهر دیشب، شنبه 24 فروردین 1387، پس از پایان نماز مغرب و عشاء و در اواخر مراسم نوحه‌خوانی و سینه‌زنی هفتگی عزاداران حسینی در کانون رهپویان وصال شهر شیراز، انفجار بمبی قوی ده‌ها تن از عزاداران را به خاک و خون کشید. ناظرین مطلع تعداد شهدای این فاجعه را بیش از چهل نفر و تعداد مجروحین را قریب به دویست نفر تخمین می‌زنند. به یقین تعداد شهدا بیش‌تر خواهد شد.

http://www.shahbazi.org/blog/Archive/8701.htm

________________________________________________________

6 – آتش سوزی سینما رکس آبادان

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%AA%D8%B4%E2%80%8C%D8%B3%D9%88%D8%B2%DB%8C_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7_%D8%B1%DA%A9%D8%B3_%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%86

----------------------------------------------------------------------------------------------------

 

7 - هخا اهورا پیروز خالقی

http://www.hadeseh.com/b/archives/003818.php

اهورا پیروز خالقی یزدی به تهران باز نخواهد گشت

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2004/09/040927_ss-iranmysticleader.shtml

------------------------------------------------------------------------------------------

8 – گروه عبدالله پیام

طبق مکتوبات ،شنیده های غیر رسمی و نقل قول از دستگیرشدگان که به اتهام مشارکت در قتل  این پاسداران از طرف رژیم دستگیر شده بودند :

پس از به بن بست رسیدن تلاش های سازمان و رئیس جمهور وقت بنی صدر ، برای اجتناب از شاخ به شاخ شدن نظامی با رژیم و پس از عزل بنی صدر و سرکوب آخرین راه پیمایی مسالمت آمیز مجاهدین در  30  خرداد 1360،مجاهدین هیچگونه راه دیگری به جز ورود به مرحله نظامی و نبرد مسلحانه با رژیم نمی یابند.

 مجاهدین با دستکاری رادیو ها توانسته بودند دستگاهی که آنرا" صامت "می نامیدند بسازند تا  به مکالمات پاسداران و سایر نیرو های نظامی - امنیتی شنود کنند ، با کار کردن بر روی پیام ها قفل رمز آنرا بگشایند و از آنچه که در اطراف خود می گذشت تا حدود زیادی اطلاع یابند.

از مقطعی سازمان متوجه تغییر در سیستم  رمز مکالمات و خاموش شدن بی سیم ها و سکوت کامل  بین پاسداران ، پیش از حمله به خانه های تیمی می شوند.

 

پس از ضرباتی که سازمان با لو رفتن خانه های تیمی ،بویژه پس از حملات  اردیبهشت 1361 و تقدیم نمودن ده ها شهید و کادر گرانقدر به خلق قهرمان ایران متحمل می شود و با توجه به شواهد و قرائنی مشکوک  که پیشتر مشاهده گردیده بود ،سازمان به این فرضیه نزدیک می شود  که تغییرات  جدیدی در سیستم اطلاعاتی  و امنیتی رژیم رخ داده است..

در پی یافتن اطلاعات بیشتر از این رخداد جدید، سازمان در می یابند که رژیم با کمک تیمسار فردوست و با همکاری ساواک شاه و ساواک خمینی (پاسداران و سایر مزدوران ) گروه ویژه ای را تشکیل داده اند که بطور مستقل د ر پی  یافتن خانه های تیمی مجاهدین می باشند .در عین حال در اوین هم شعبه مستقل از دادستانی و سپاه به نام شعبه 14 تشکیل داده است که بطور خاص در این زمینه کار می کرد.

 مجاهدین پس از تعقیب و مراقبت ها به اطلاعات و یافته هایی جدید  دست می یابند که با پیگیری آن  در می یابند که محل تجمع  این عناصر جانی نه در مسجد و کمیته و دادستانی  بلکه در مکان هایی  چون بنگاه ها (بنگاه رابینسون در خیابان فاطمی و ...) و سایر دفاتر پوششی دیگر می باشد.در پی طرحی بنام مالک و مستاجر رژیم دامنه نظارت خود را به آژانس های املاک هم تسرّی داده و با کنترل آمد و شد در خانه ها و محلات به کنترل کامل خانه ها  و هر گونه جابجایی احتمالی گروه های مبارز و در راس آنها مجاهدین می پردازد.

مجاهدین پس از یافتن اطلاعات کافی از نحوه کار مزدوران خمینی در این زمینه و مطمئن شدن از هویت کسانی که درین کار اطلاعاتی و تعقیب و ردیابی کلاسیک دست داشته اند ، با عملیاتی معروف به عملیات مهندسی ،  با دستگیری سه پاسدار خمینی  آنها را تخلیه اطلاعاتی نموده و تا عمق این تشکیلات ضد خلقی بالا می روند،آنها را شکار کرده و به مجازات می رسانند.اهمیت کار آنروز مجاهدین وقتی روشن تر می شود که به فضای خفقان و سرکوب سال 1361-62 برگردیم.

پس از لو رفتن و آشکار شدن نقش گروه عبدالله پیام ،  رژیم سعی نمود با کارگردانی مصاحبه ها ،مثل همیشه ، قلب واقعیت نماید .حتی اگر به اقاریر و مصاحبه های خود رژیم و زندانیانی چون : خسرو زندی ،مهران ا صدقی ، جواد محمدی (طاهر) ،که با شکنجه های فراوان  مجبور به نقش آفرینی در شو  اجباری و پیروی از سناریوی رژیم ساخته  شده بودند  دقت کنیم ، دم خروس ها از زیر عبای ملّا ها بطور مزحکی بیرون می زند و وقوع چنین  مضحکه هایی به موضوعی عادی در حکومت آخوندی تبدیل گردیده است  . برای  رژیم دروغ ، نیرنک و عوام فریبی حکم  اکسیژن برای جانداران را دارد  و در پناه آن و ایجاد  بحرانهای کاذب است  که می تواند به حیات خود ادامه دهد.

با تشکر از هم بند  دوران زندان در دهه شصت و دوست امروز  جناب   آقای محسن زادشیر که در گرداوری  این اطلاعات مرا همراهی نمودند .

----------------------------------------------------------------------------------------------------

9 – طرح مالک و مستاجر

http://www.aviny.com/article/mosahebe/87/06/Lajevardi.aspx

 

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------

10 - همایش بررسی دهه خونین ۱۳۶۷- ۱۳۵۷ در لندن / چرا، چگونه و چه کسانی مسئولند؟

 

http://shabakeh.de/news/2177/

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------

11 -

انفجار در حرم امام رضا(سال 73) کار که بود؟ باقی و گنجی پاسخ می‌دهند

 

http://ganjiophil.wordpress.com/2009/08/15/emam-reza-explosive/

باقی: انفجار در حرم امام رضا هم کار وزارت اطلاعات بود

http://www.iranianuk.com/article.php5?id=33004

انفجار حسینیه شیراز و پیامدهای آن

بازی خطرناکی که با ابهام آغاز شد

سخنی دلسوزانه با آیت‌الله دری نجف‌آبادی، دادستان کل کشور

 

اعترافات تلویزیونی دستگیرشدگان برای افکار عمومی قانع کننده نخواهد بود. ما در ماجرای جنجال پرونده «قتل‌های زنجیره‌ای» از طریق مطبوعات با ماجرای مهدی نحوی آشنا شده‌ایم و صحت این ماجرا به تأیید افراد مطلع و موثق رسیده است.

در ماجرای انفجار خونین حرم مطهر رضوی (ع) بمب‌گذاران شناخته نشدند. سعید امامی، معاون وقت امنیت وزارت اطلاعات، سناریویی را طراحی کرد. او ابتدا شنود مکالمات یکی از فرماندهان طالبان، مستقر در نزدیکی مرزهای ایران در افغانستان، را به مقامات مربوطه ارائه داد که می‌گفت: «عملیات انجام شد.» آن زمان در افغانستان روزانه هزاران عملیات انجام می‌شد ولی سعید امامی مدعی شد که این شنود مربوط به انفجار حرم رضوی (ع) است و چون اعلام این خبر به تشدید اختلاف میان شیعه و سنی و جنگ احتمالی با طالبان خواهد انجامید، برای اجتناب از این تعارض باید بمب‌گذاری را به منافقین منتسب کرد. در نتیجه، جوانی 18- 19 ساله از «توابین» زندانی عضو فرقه رجوی (منافقین)، به‌نام مهدی نحوی، را یافتند و با وعده آزادی او را به همکاری ترغیب کردند. مهدی نحوی را به صورت فردی مجروح در اثر اصابت گلوله گریم کردند. سپس، در بیمارستان مصاحبه‌ای تصویری با وی انجام دادند و وی،  که گویا در آستانه مرگ بود، بمب‌گذاری در حرم را متقبل ‌شد. سپس، نحوی را با اتومبیل به تهران پارس بردند و او را آزاد کردند. کمی پس از آزاد شدنش، او را به محاصره گرفتند و به گلوله بستند. نحوی کشته شد. همان شب خبر درگیری مسلحانه در تهران پارس و مجروح شدن و اندکی بعد مرگ عامل بمب‌گذاری در حرم رضوی (ع)، به همراه مصاحبه نحوی، از تلویزیون پخش شد

http://shahbazi.org/Oligarchy/Rahpouyan.htm