فلور صدودی: مرضیه و رسالت مجاهدین خلق ایران

باعث تعجب است .....

در روزگاری که یک دیکتاتوری دینی متحجر تسمه از گرده مردم ایران میکشد و در مقابل یک مقاومت سازمانیافته با فدای صد در صد، از بهترین و با ارزشترین فرزندان خود بهای آنرا می پردازد، ما شاهد  سخنهایی هستیم که دردی را از مردم کم نمیکند که هیچ   باعث تأثر هم میشود.
آنچه که در ارتباط باخانم مرضیه توجه مرا بخود جلب  میکند این است که ایشان با درک و فهم بسیار بسیار بالای خود دریافت که رسالتی را که مجاهدین خلق و بخصوص زنان مجاهد بر دوش دارند، رسالتی بسیار بسیار بالنده است و می رود که مردم ایران بخصوص زنان را از هزارو چهارصد سال فرمانروایی آخوندها و قوانین واپسگرای آنها نجات دهد.
از اینرو بود که با دیدن فیلمی از خانم رجوی و آشنا شدن با آرمان مجاهدین و رسالت آنها، عاشقانه در کنارشان قرار گرفت و تا آخرین لحظات عمرش به عهد خود وفا کرد.
امروز با شنیدن صدای زیبای این هنرمند والا بیاد حضور ایشان در کنار مردم در بند ایران می افتم که با همان صدا...... فریاد در گلوله خفه شده زندانیان ایران را به گوش جهانیان می رساند و آنوقت است که می گوییم:
خانم مرضیه هنرمندی مسئول و متعهد به مردم ایران...                                                
هنرمندی تیزهوش با تفکر و تأمل و منشی والا...                                                         
هنرمندی که با همه وجودش تأثیر بنیادگرایی دینی رادر بیش از یکهزار و چهارصد سال حس کرده بود و علیه آن بپا خواست.  
هنرمندی که نامش را برای همیشه در تاریخ مبارزات ایران علیه تحجر و بنیادگرای دینی تثبیت کرد.
و آنوقت صدای زیبای ایشان را با ترانه های  زیبایش بیاد می آوریم و به ایشان دگر بار درود میفرستیم و آنوقت صدای زیبای ایشان را با ترانه های زیبایش بیاد می آوریم و به ایشان دیگر بار درود می فرستیم.

من خاطره ای را درروز خداحافظی همیشگی با پیکر ایشان در پاریس بازگو کردم که از این قرار بود:
در یکی از کنسرتهای بیادماندنی ایشان در شهرکلن در آلمان در پشت صحنه خبرنگاری از طرف رادیو آلمان آمده بود. او خودش را برای مصاحبه با خانم مرضیه آماده میکرد. من و خانم مرضیه در مورد هنرمندان صحبت میکردیم و ایشان همیشه محبت خاصی به عماد جان داشتند و صحبت از آهنگ و آهنگسازان و شعرا بود. صحبت از شعری از آقای معینی کرمانشاهی شد بر روی آهنگی از عماد جان با نام: " مقام عاشقی " با این مضمون:
گو سحر دیگر نیاید
صبح دیگر بر نیاید
قدر این شبها دل من داند و بس
در دل شب شور مستی بر نمیآید ز هر کس
وه چه پر غوغا زمانی
در شگفت آور جهانی
عالمی دارد در این دم عالم دیوانه ها
اولین درسی که خواندم
صبر و تسلیم و رضا بود در مقام عاشقی
اولین نامی که آمد بر لبم نام خدا بود
در مقام عاشقی.
ایشان اظهار علاقه کردند که این آهنگ را بخوانند. از من پرسیدند: آقای معینی کرمانشاهی کجا هستند و من گفتم: دقیقا نمیدانم فکر میکنم ایران. ایشان گفتند: اگر در گذشته بود آنقدر مغرور بودم که نیازی به اجازه نبود ولی امروز  نه.....
و بعد ایشان برایم تعریف کردند که " نه " از کجا سرچشمه گرفته است.( نقل قول از خانم مرضیه ):
" خانم رام زمانی که من به مجاهدین پیوستم و در کنار مقاومت قرار گرفتم همانطور که گفتم بسیار بسیار مغرور بودم....مثل همیشه..... چند ماهی را با این یاران زندگی کردم و بارها با خود میگفتم عجب انسانهای بی نظیری هستند. چقدر از خود گذشته اند و کم کم به خود آمدم که ما در دنیای خودمان چگونه هستیم و چقدر بد .....این بود که راه افتادم و با دوستانی که کار کرده بودم عذرخواهی کردم و از آنها خواستم که مرا ببخشند...و بعد هم مثل همیشه خندیدند و گفتند حالا راضی هستم که این کار را کردم.
این اذعان خانم مرضیه از منش والای خودشان هم بود که پی به غرور خودشان بردند و در پی جبران آن بر آمدند، آنهم در مقابل کسانی که انسانهای بی بدیلی هستند. منظور این است کسی که مجاهدین را اینگونه شناخته است و پی به روح بزرگ و والای آنها برده است دیگر جایی برای سخن دیگری نیست.....
به هر حال بعد از آن همیشه و همیشه و بارها و بارها در صحبت هایشان چه خصوصی و چه ضبط شده ما شاهد علاقه ایشان به مجاهدین و بخصوص رهبری و خانم رجوی بودیم و تصویر آنرا بارها دیده ایم تا آخرین وداع  با خانم رجوی  در بیمارستان ... .
همانطور که گفتم دلیلش هم این بود که ایشان پی به رسالت مجاهدین خلق برای آزادی ایران و ایرانی برده بودند و این احساسی است  که همه همراهان این مقاومت و بخصوص زنان همراه مقاومت ایران هم دارند و میدانند که تنها این رزم آوران آزادی با همراهی مردم ایران می توانند ما را از این تحجر و بنیادگرایی نجات بخشند.
و امروز بعد از گذشتن بیش از چهار دهه ثابت شده است. بخصوص با توجه به سرفصلهای مهم مبارزه بی امان مجاهدین و فدای آنها برای آرمانشان و پایداری آنها برای نجات مردم ایران
تا پای جان که تحسین نه تنها ایرانیان بلکه  شخصیت های شریف خارجی را هم بدنبال داشته است.
و امروز هم ما شاهد هستیم که چه میگذرد.
دهها ایرانی در اقصا نقاط جهان در اعتصاب غذا تا پای از دست دادن جان  هستند.
در لیبرتی یاران عزیز ما رزم آوران عزیز مردم ایران همینطور برای آزادی هفت گروگان عزیز ما.
به هر حال جای آن نیست که به تفسیر گفته شود که زبان قاصر است. اگر مروری بر زندگی و مبارزه مجاهدین خلق حداقل در دوران حکومت آخوندی داشته باشیم و آن را مرور کنیم بی شک به شکوه و عظمت این مبارزه و این مقاومت خواهیم گفت که واقعا توصیف ناشدنی است و آنگاه برای همراهی با این مقاومت مفتخریم و وقتی رو به آسمان میکنیم  تابش خورشید را می بینیم نه نوک بینی را!