منوچهر هزارخانی: مشارکت غیر فعال در جنایت علیه بشریت

اطلاعیة شمارة 68 دبیرخانه شورای ملی مقاومت، انکار حضور گروگانها در عراق را سناریو مشترک آخوندها و مالکی برای استرداد یا سر به نیست کردن گروگانها ارزیابی کرده و گفته است «بنابراطلاعات و جزئیات انکار ناپذیری که در دادگاه قابل اثبات است، گروگانها هم چنان در عراق، تحت کنترل نیروهای ویژه مالکی هستند..». اطلاعیه پس از شرح جزئیات مربوط به نقل و انتقالهای گوناگون گروگانهای اشرفی در 20 پارگراف شماره گذاری شده، اظهار داشته است که «مقاومت ایران از طریق منابع مختلف و متعدد اطلاعاتی در سطوح و بخشهای مختلف، نسبت به دقت و صحت اطلاعات خود اطمینان دارد و هیچ تردیدی ندارد که گروگانها هم چنان در عراق به سر می برند و می تواند در هر مرجعی از این موضوع دفاع کند. اما متأسفانه نه دولت آمریکا و نه ملل متحد تا کنون اقدام مؤثری در جهت یک تحقیق جدی در مورد گروگانها به عمل نیاورده اند، و در حالی که مقاومت به مدت دو هفته، هر روز گزارشهای حضور این گروگانها را در”زندان کثیف“ اعلام می کرد، از این زندان بازدید نکردند و تا کنون با هیچ یک از بازماندگان قتل عام، که می توانند کمک مؤثری به شناخت مسأله بکنند صحبت نکرده اند».

سؤال مقدّری که در این جا پیش می آید، در یک کلمه خلاصه می شود: چرا؟ چرا نه دولت آمریکا و نه ملل متحد تا کنون تحقیقی جدی در مورد گروگانها نکرده اند؟

به نظر نمی رسد که دادن جواب درست به این سؤال مستلزم کاربرد رمل و اسطرلاب یا توسل به فالگیری باشد. از زمانی که تخم لق تفاهم چهار طرفه (آمریکا، ملل متحد(یونامی)، دولت عراق و سازمان مجاهدین خلق) توسط ارباب بی مروّت دنیا و عوامل و بوقهای رسانه مانندش در افکار عمومی شکسته شد، چنین وانمود می کردند که انگار چهار طرف متساوی الحقوق با هم نشسته و توافقنامه یی را امضا کرده اند، در حالی که چنین برداشتی چیزی جز یک دروغ تبلیغاتی نیست. زیرا در آن ”تفاهم چهار طرفه“ سازمان مجاهدین خلق حق اظهار نظر نداشت و یونامی به عنوان وکیل تسخیری یا قیم قهریش طرف مذاکره با دولت عراق بود. این وکیل تسخیری هم همان مارتین کوبلر، ”نمایندة ویژة دبیرکل ملل متحد برای کمک به دولت عراق“ بود که رسوایی جانبداریهای بی دنده و ترمزش از دارو دستة مالکی شهرت جهانی پیدا کرده بود.

بدین ترتیب در مسائل مورد مناقشه تصمیم گیرندة اصلی نمایندة دار و دستة مالکی معروف به دولت عراق و نقش کوبلر هم در آن میان قبولاندن نظرات ”دولت عراق“ به سازمان مجاهدین بود. به علاوه، این ”تفاهم چهار طرفه“ یک طرف پنجم غایب هم داشت که همان رژیم آخوندی بود و زحمت نمایندگی کردن خواستهای ”دوقورت و نیمی“ اش را جناب مارتین کوبلر به عهده گرفته بود.

آن اوایل که هنوز پرده ها کاملا کنار نرفته و هویت و نقش بازیگران کاملا آشکار نشده بود، بسیاری کسان از سر دلسوزی برای حفظ احترام مراجع بین المللی، از یکدندگی ”نمایندة ویژه“ در جانبداری روشن و آشکار از خواستهای نامعقول دولت عراق به خشم می آمدند و به او یادآوری می کردند که برای برآوردن توقعات عراقیها نمی بایست نقش بی طرفی خود را به کلی فراموش کند و به بازی کردن نقش مدافع دو آتشة دولت عراق و توجیه کنندة اقدامهای غیر قانونی و سرکوبگرانه اش، اعتبار یونامی را خرج بوالهوسیها و سودجوییهای خود کند. اما بعد ازافشاگریهای آقای بومدرا، کارمند عالیرتبة ملل متحد، که با مسأله اشرف و زورگوییهای دولت عراق کاملا آشنا بود، و برای دفاع از خواستهای بحق اشرفیها و مقابله با شیوه های غیر قانونی و غیر عادلانة نمایندة ویژة دبیرکل تا آن جا پیش رفت که شغل خود در یونامی را رها کرد و کوس رسوایی این تشکیلات بین المللی ”معتبر و محترم“ را، به ویژه در سخنرانیهایش در ژنو، به صدا در آورد، دیگر کسی داوطلب حفظ آبروی نداشتة یونامی و سلسله مراتب بین المللی حافظ منافعش نشد. از این هم بیشتر، دبیرکل که معمولا به شکایت فراوان و روزمره از طرف عراقیانی که از نحوة کار و رفتار ”نماینده ویژه“ در کشورشان ناراضی بودند توجه نمی کرد، ناگهان با تقاضای تعویض او موافقت کرد!

معلوم نیست اگر در این میان سردار قاتلی به نام قاسم سلیمانی پیدا نمی شد که با کمک دار و دستة آدمکشان مالکی ساکنان اشرف را قتل عام کند، آقای دبیرکل و”نمایندة ویژه“ اش قصد داشتند چگونه از خجالت مالکی در آیند و اشرف را برای او و باند تبهکارش ”امن“ و آمادة غارت در هر زمان بکنند! این از بابت آن بنگاه ”محترم“ و ”معتبر“ بین المللی کار چاق کنی.

اما تکلیف ”سوپر شریف دهکدة جهانی“ و نحوه رفتارش با پناهندگان اشرفی از همان روز اول خالی از هر گونه ابهام بود: با بمباران قرارگاههای ارتش آزادیبخش سلام علیک کردند؛ با ساختن و فعال کردن ”تیف“ روند نفوذ به درون سازمان مجاهدین را برای خالی کردن آن از داخل شروع کردند، بعد هنگام تجاوزهای غیر قانونی و آشکار نیروهای مالکی به اشرف، نه تنها مداخله یی نمی کردند بلکه رویشان را هم بر می گرداندند تا مجبور به تماشای ”صحنه های مشمئزکننده“ نباشند، بعدها در گوششان پنبه می گذاشتند تا صدای شکایات هر روزه اشرفیها را نشنوند و سرانجام هم تعیین سرنوشت قربانی را به قاتل سپردند تا خود پاورچین پاورچین و بدون ایجاد زحمت برای”اسلام عزیز“، از کشور خارج شوند. حالا هم چنان به دیدن ”صحنه های مشمئزکننده“ عادت کرده اند که دیگر از دیدن قتل عام اول سپتامبر هم رویشان را بر نمی گردانند.

در این میان آن چه با این وضع خوانا نیست رفتار افسرانی است که زمانی با ارتش کشورشان به عراق آمدند تا با ”تروریسم“ مبارزه کنند و به همین مناسبت هم با اشرف و اشرفیها آشنا شدند، ولی امروز، پس از پایان خدمت، با علاقه و اشتیاق در کنفرانسهای بین المللی شرکت می کنند تا به پیمان شکنی دولتشان اعتراض کنند و برای دفاع از حقوق پایمال شده مجاهدین حالت آماده باش کاملشان را حفظ کنند. اینها البته به دلخواه دولتشان عمل نمی کنند، حتی به تهدیدها و رعب آفرینیهای دولتشان هم اعتنایی ندارند. گویی که به قول همان اطلاعیة شورای ملی مقاومت، ”به رغم اطلاعات دروغ و فریب آخوندها“، خود را هنوز اخلاقاً و وجداناً، مسئول حفظ جان و تأمین امنیت اشرفیها می دانند. آنها را با عصا قورت داده هایی که دستگاه رسمی عمو سام را نمایندگی می کنند مقایسه کنید تا تفاوت دو جنسی را که به قول معروف مثقالی هفت صنار تفاوت قیمت دارند، کاملا احساس کنید.