سالگرد شهادت مجاهد کبیر رضا رضایی توسط دژخیمان دیکتاتوری دست نشانده سلطنتی


۲۵ خرداد سالگرد شهادت مجاهد کبیر رضا رضایی توسط دژخیمان دیکتاتوری دست نشانده سلطنتی

از نامه مجاهد شهید رضارضایی:‌«انقلابیون جان برکف که در آرزوی شهادت انقلابی و فدا شدن در راه آرمان خلق لحظه شماری می‌کنند، مجاهدین مبارزی که با تکیه به حمایت و پشتیبانی مردم به دلگرمی و امید به پیروزی محتوم انقلاب به پیکار عادلانه‌شان ادامه می‌دهند، خلقی که به نیروی بازوان خود و به‌قدرت جوانانش ایمان آورده، خلقی که امروز جوانان جان‌برکفش مسلسل بدوش گرفته اند و عازم میدان نبرد شده‌اند تا دین خود را به خلق ادا کنند، سرانجام پیروز خواهند گشت».
مجاهد کبیر رضا رضایی از رهبران برجسته انقلابی تاریخ معاصر ایران و عضو کمیته مرکزی مجاهدین، از اولین اعضای سازمان بود که پس از بنیانگذاری مجاهدین در سال۴۴، همراه با برادر بزرگترش احمد به‌سازمان پیوست.
رضا رضایی که در شهریور۵۰ همراه با سایر اعضای کمیته مرکزی سازمان دستگیر شده بود، سه‌ماه بعد، در سوم آذر۵۰، با فرار بزرگ خود ضربه غیر‌قابل‌جبرانی به‌ساواک شاه وارد کرد. او در بیرون زندان به همراه مجاهد شهید احمد رضایی به‌بازسازی سازمان و سازماندهی اعضای باقیمانده پرداخت و رهبری مجاهدین را در آن مقطع در بیرون زندان به‌عهده گرفت و هم‌چنان که خود در یکی از نامه‌هایش نوشته بود، سازمان مجاهدین را ماندگار کرد.

قسمتی از مصاحبه مهدی خدایی صفت
با توجه به دستگیریهای سال۵۰ که در واقع ۹۰درصد کادرهای سازمان،‌ بیش از ۹۰درصد دستگیر شده بودند و به خصوص پس از دستگیری بنیانگذار سازمان، بنیانگذاران و به خصوص خود محمدآقا، محمد حنیف،‌ ظاهراً چنین به نظر می رسید که پروندة این سازمان بسته شده باشه، اما رضا رضایی با طرح آگاهانه یی که البته با بنیانگذاران از آن اطلاع داشتند و اقدامات آگاهانه یی که می کرد، تونست با فرارش سازمانی رو که باید گفت در واقع ظرفهای شرایط اون زمان می شه گفت به مویی بند بود،‌ در واقع احیا بکنه و در بیرون زندان و البته با کمکهای شایانی که شهید احمد رضایی برادر بزرگترش در اون مقطع کرد توانست افراد باقیمانده رو و سمپاتیزانهای سازمان رو گردآوری بکنه و مجدداً‌ سازماندهی جدیدی به وجود بیاره و به این ترتیب سازمان مجاهدین به خصوص پس از شهادت بنیانگذاران سازمان و تأثیری که شهادت اونها در جامعة ایران وبه خصوص روی جوانهای انقلابی و مسلمان گذاشت،‌ سازمان مجاهدین مجدداً حیات تازة خودش رو شروع کرد.

قسمتی از مصاحبه ابوالقاسم رضایی
رضا وقتی که متوجه می‌شه که چی‌ها لو رفته چی‌ها لو نرفته برای خودش یک کاراکتری می‌سازه تو بازجویی که یک آدم ساده‌ای بوده و اصلاً نمی‌دونسته چی به چیه و وقتی که ازش شروع می‌کنند سؤال کردن اون چیزهایی که شنیده بوده لو رفته خیلی ساده می‌گه و تو پروسه بازجویی جلب اعتماد می‌کنه با این هدف که بتونه از دست اینهادر بره بیاد بیرون. ...
می‌گه من می‌تونم کمک کنم توی اینکه احمد رو بگیرین و با نقشی که بازی کرده بود در واقع اینها کم‌کم اعتماد پیدا می‌کنن که می‌تونن از کانال رضا احمد رو بگیرن. .....
بعداً که اومدم بیرون دقیق‌ترش رو پرسیدم از مادرم و خواهرم. گفتند که در واقع اون چند روز اضافه که موند رضا دیگه عزم جزم کرد. گفتش که می‌رم. بعد یه روز هم گفتش که من امروز هر طور که شده دیگه می‌رم. دیگه او نقشه حمام توی پامنار، همه اینها رو به اصطلاح رسونده بودن که بیاد تو اون حمام و پشتش موتور و در بره و اینها. و اگر من دررفتم، اینها اومدن شما طلبکارشون بشین که بچه‌ام رو چکار کردین؟ فلان کردین و شلوغش کنین و اینها که دیگه کمتر شما رو اذیت کنن. که همین جوری می‌شه. رضا میره دم حموم. این دو تا ساواکی رو به اصطلاح فریب می‌ده. می‌گه که تو این حمومه شما وایسین. هوا رو داشته باشین. اونها هم بیخبر از اینکه این حمام دو تا در داره تو دو تا کوچه مختلف. وامی‌ایستن یه مقداری، رضا هم از اون ور وارد می‌شه از اون ور می‌ره سوار موتورش می‌کنن و می‌ره. اینها هم یه مقداری نیم ساعت یک ساعتی وامی‌ایستن می‌بینن خبری نشد و بعد می‌رن می‌بینن که حموم دو در داشته و رفته.

شهادت رضا رضایی در ۲۵ خرداد ۱۳۵۲ که دیکتاتوری شاه و ساواک به خاطر آن شادی بسیار کردند، زمینه‌ساز اپورتونیستهای چپ‌نمایی شد که با ضربه خائنانه خود باعث متلاشی‌شدن بزرگترین سازمان انقلابی مسلمان قبل از انقلاب ضد سلطنتی شدند که ارتجاع خمینی بیشترین بهره‌برداری را از آن در سرقت رهبری انقلاب بدست آورد.
رضا رضایی خود درباره جوشش خون شهیدان مجاهد خلق و پیروزی محتوم مقاومت و انقلاب، به رغم شادی دشمنان خلق، در نامه یی خطاب به پدر ومادرش نوشته بود:«ما تا‌کنون شهدای فراوانی داده‌ایم. دشمن می‌خواهد وانمود کند که این شهید‌‌دادنها همه نشانه این است که ما محکوم به شکست هستیم و او سلطنت ابدی خواهد داشت، ولی درست وقتی که حوادث را بررسی کنیم، نتیجه برعکس است.... برنامه‌های آینده ما باعث خواهد شد که رژیم با همه باد و زورش، دیوانه‌وار سر‌و‌کله‌اش را به‌همه‌جا بکوبد…».
گذشت زمان با سرعتی غیرقابل تصور حقانیت این پیش بینی رضای قهرمان را اثبات کرد.

از مجاهد کبیر رضا رضایی آثار گرانبهایی برجای مانده است که در رأس آن ابتکار جاودانی او در طراحی آرم سازمان مجاهدین خلق ایران است. آرمی که آرمان‌های مجاهدین در آن هر یک با نمادی نشان داده شده اند.

-شعر مادر با صدای رضا رضایی
مادر به این امید که گردم دوباره باز در راه کوچه دیده گریان خود مدوز
خورشید زندگانی پرالتهاب من خواهد کند غروب به هنگام نیمروز
ایام کودکی که به لبهای خرد من اول سخن ز آیه قرآن گذاشتی
آن روز بذر مهر ضعیفان خلق را درجان من به مزرع اندیشه کاشتی
گفتی به من که راه خدا راه مردم است در راه او به مایه جانت جهاد کن
مردان حق طلیعه آزاد مردی اند خود را رها زسلطه هر انقیاد کن
زان پس به گرد خویش نگه کرده یافتم انبوده کودکان گرفتار درد را
پوشانده با غبار قدمهای عابران از دیدگان رهگذران روی زرد را
دیدم چگونه کودک بیمار یک فقیر برروی دست مادر خود جان سپرد و مرد
غلطید اشک مادر و دندان خویش را از فرط اضطرار به لبهای خود فشرد
دیدم که اهرمن ز رهاورد مردمان پرمیکند دهان به غارت گشوده را
از خون روستایی صحرای دور دست لبریز می کند همه شب جام باده را
دیدم چگونه مردم محروم و بی امید چشمان بی فروغ به آینده بسته اند
دزد از میان خانه به تاراج می برد یاران به گوشه ای به تماشا نشسته اند
شب سرد بود و تیره و صحرا خموش و رام ابر سیه گرفته فروغ ستاره را
اندیشه های مردم آزاده وطن گم کرده در طریق هدف راه چاره را
آن نغمه های پاک که خواندی هزار بار درگوش جان خسته ام آغاز راز کرد
با آیه های سوره فجر و حدید و صف برروی من دریچه امید باز کرد
ناگاه در سپیده صبحی ز هم گسست بانگ گلوله های مجاهد سکوت را
طوفان یک اراده پرشور همرهان از هم درید لانه صد عنکبوت را
مادر ببین که بذر نخستین که کاشتی درجان من شکفت و ز هر سو جوانه زد
آن شعله ای که در دل من بر فروختی از لوله سلاح من اکنون زبانه زد
مادر سپاس آخرم اکنون قبول کن پاداش آن سرود نخستین که خوانده ای
آن آیه های پاک که با رازهای آن در جانم اشتیاق شهادت نشانده ای
ای هموطن طریق تو تاریک بود و من با خون خود چراغ رهت بر فروختم
دیدی که راه و میروی امروز با شتاب من نیز مفتخر که در این راه سوختم
امروز شعله های تفنگ و صدای بمب افکنده ارتعاش بر اندام دشمنان
فردای انقلاب به دست مجاهدین نابود میشود زجهان نام دشمنان
امشب که جذبه های پر از شور وصل دوست می خواندنم به صبح شهادت به التهاب
پیغام آشنای من آن آشنای راز از دیدگان منتظرم در ربوده خواب