محمد علی شیخی ـ توطئه سیاسی و خط نابودی مقاومت و رهبری آن

مدتی بود که تصمیم داشتم در رابطه با حوادث و اتفاقات اخیر شورا مطلبی را بنویسم. اما هربار حادثه ای اتفاق می افتاد و این مثنوی تأخیر می شد. اما آن چه که در روز 10شهریور در اشرف رخ داد امان از همه آنان که دلی سوخته برای آزادی میهن و مردم تحت حاکمیت آخوندها دارند برید. این حادثه که هنوز هم در تصورم نمی گنجد بیشترین تأثیر سیاسی و عاطفی را روی من گذاشت. زیرا که بسیاری از 52 شهید را به نام می شناختم و با برخی از آنان از نزدیک کار کرده بودم. البته فکر می کنم حتی اگر کسی نامی از این عزیزان را نیز نشنیده باشد با دیدن یک عکس از صحنه تکان دهندة شهادت آنان به فغان می آید و از دست قاتلان و خائنان به فریاد در می آید. لعن و نفرین خدا و خلق بر قاتلان و آنان که بر شقیقه و مغز و قلب رشیدترین فرزندان این مرز و بوم شلیک کردند و ننگ ابدی بر آنان که جاده صاف کنهای این جنایت ضدبشری بودند و هنوز هم با اراجیف ریاکارانه خود بر زخمهای دل و دیدة ما نمک می پاشند.

من فکر می کنم که با جریان ده شهریور 92 در اشرف هرکس که اندکی شعور و شرف داشته باشد باید به ارزیابی عملکرد خود بنشیند و قبل از هرچیز از خود سؤال کند که در کجای این معرکه ایستاده است.

زمان زیادی نیست که صفحات دنیای مجازی انباشته از نوشته های آلوده ای است که اضداد و معاندین، مقاومت، مجاهدین و شخص مسعود رجوی را هدف قرار داده و آب به آسیاب رژیم جنایتکار و ضد بشری آخوندی ریخته و کمک کار با جیره و یا بدون جیره این رژیم و یا دولت های استعماری و طرفدار جهانی شدن حتی در مقابل هر مقاومت مشروع خلقهای تحت ستم و استبداد هستند.

در این راستا طبیعی است که طرفداران این مقاومت و مجاهدین ناچار وارد پیکار پاسخگویی به این نوشته ها شده و می شوند که بیشتر از هر چیز از مقاومت انرژی می گیرد. هدف نوشته حاضر این نیست بطور کلی که وارد بحث نوشته ویا مطلب خاصی از سوی هر طرف شده مگر اینکه به توضیح مطلب کمک کند.

سئوال اصلی این است که آیا اتفاقی است که جدا از مزدوران وزارت اطلاعات که سالهاست درسایت های گوناگون این وزارت بد نام برعلیه مقاومت، مجاهدین، اشرفی ها، شورا، مسعود و مریم رجوی خواهان از بین بردن مقاومت، از هر نوع آن، بوده و هستند، یکباره مواجه با مطالب زهرآگین ایرج مصداقی، ایرج شکری، اسماعیل وفا یغمایی، محمد علی اصفهانی، همنشین بهار، مازیار ایزد پناه، خواهران اقبال و نادمین اخیر شورا، قصیم و روحانی و تعدادی نویسنده خرده ریز امثال مهناز قزلو و...سایتهای سلطنت طلب و.... می شویم که همگی در راه خدا البته خدای خودشان که از نوع خدای خمینی است به این امر اهتمام می ورزند، احتمالا همگی خواب نما شده اند. پس حکایت چیست و چنین هماهنگی از کجا به این یاران سربازان گمنام امام خامنه ای وحی شده است.

خوب است از این پرسش شروع کنیم که آیا جدا شدن از سازمان و یا تجمعی که مدتی پا گرفته حق طبیعی افراد آن سازمان و یا تجمع نیست؟ جواب کاملا مثبت است وهر فردی حق دارد در هر زمانی و به هر دلیلی از این حق طبیعی خودش استفاده کند. بنابر این بحث استعفا و یا کناره گیری نیست. این را هم گفته باشم که این حق شامل سازمان و یا هرتجمعی است که به هر دلیل نخواهد فعالیتهایش را با فردی و یا افرادی ادامه دهد و این مطلب در مورد سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت از روز ازل ساری و جاری بوده است.

 در مورد سازمان مجاهدین، در نوشته های مربوط به آن می خوانیم که در سالهای اولیه تشکیل سازمان، آن زمان که تشکیل دهندگان چهار نفر بودند، یکی از آنان بعد از مدتی به دلایل شخصی کنارگیری کرد. این شاید بزرگترین ریزش در تاریخ مجاهدین بود چرا که بیست و پنج در صد تشکیلات کناره گیری کرده بود.

به شورا نگاه کنیم. شورا به دلیل نزدیک شدن بنی صدر به خمینی و توصیه به او که”بزرگی از سر گیرد”و این که”سپاه پاسداران حافظ مرزهای کشور هستند و....”وی را از شورا اخراج کرد. با توجه به اینکه بنی صدر رئیس جمهور سابق رژیم بود و در زمان اخراج از موقعیت ریاست جمهوری شورا برخوردار بود ولی همه ی اینها مانع از اخراجش نشد.

حزب دمکرات کردستان به علت مذاکره با رژیم خمینی از شورا اخراج شد واین برغم این مطلب بود که حزب دمکرات بزرگترین نیروی منطقه ای و در کل با داشتن نیروی پیشمرگه و نیروهای محلی ذخیره، دارای توان جنگیدن بالایی بود،البته بعد از مجاهدین، این اخراج در حالی صورت گرفت که بخشهای مهمی از پیشمرگه ها و کادرهای حزب حتی تا ردیفهای بالای کادر رهبری از این امر راضی نبودند. متاسفانه شخص قاسملو و دستیارانش در محل مذاکره با جنایتکاران رژیم قربانی سیاست مذاکره شدند.

دیگر اخراج شدگان ویا کسانی که خود از شورا رفتند و یا استعفا دادند نه به لحاظ سیاسی به پای بنی صدر می رسیدند و نه بلحاظ نیروی تشکیلاتی با حزب دمکرات کردستان قابل قیاس بودند.

ذکر این نکته ضروری است. تا آنجایی که به شورای ملی مقاومت و فکر می کنم به سازمان مجاهدین بر می گردد هیچ کدام، از این جدایی ها استقبال نکرده و نخواهند کرد و کاشکی اعضا اخراج شده وکنار رفته و استعفا داده لا اقل تا روز سرنگونی رژیم جنایتکار خمینی به التزامات خود پای بند بودند و همراه این مقاومت خونبار با این همه قربانی، اسیر، زندانی و آواره می ماندند. ولی چه کنیم که تا آنجا که به عوامل بیرونی بر می گردد:

بنی صدر را خمینی برد

حزب و قاسملو را وعده های رفسنجانی جنایتکار از مقاومت سراسری جدا کرد،

آخوند دجال خاتمی و آرای اش جبهه دمکراتیک ملی ایران، ایرج شکری و اصفهانی را شیفته کرد و فریفت

قصیم و روحانی پس از نزدیک به سه دهه اما ملعبه دست سیاست جدید وزارت بد نام اطلاعات رژیم و افسر اطلاعاتی اش ایرج مصداقی شدند

و بقیه شاید نا آگاهانه و یا آگاهانه......... ویا شاید هم از مبارزه خسته شدند و ترجیح دادند به دنیای غیر سیاسی روی آورند.

حال با توجه به آنچه در بالا گذشت، پرسش دیگر اینکه چرا اصلا چنین شد؟ و ما اعضا و هواداران مقاومت به دور از این مسایل چه وظایفی داریم؟

سعی می شود به این پرسش بطور خلاصه پاسخ داده شود و اینکه داستان از کجا شروع شده و دست اندر کاران چند طرفه، هرکدام چه می خواستند و به کجا رسیده و یا نرسیدند و مسیر بعدی برای هرکدام چیست؟ یک سال پس از روی کار آمدن کارتر و به اجرا در آوردن سیاست حقوق بشر، و مجبور کردن شاه وابسته به غرب به اطاعت از این سیاست و از جمله متوقف کردن اعمال شکنجه و اعدام، مشخص شد که دیگر شاه رفتنی است و بایستی فکری برای جایگزینی آن کرد.

از آنجایی که غرب و در راس آن آمریکا، ایران را”ملک طلق”خویش می دانستند، روی کار آمدن نیروهای انقلابی، از جمله مجاهدین و فدایی ها و دیگر نیروهای مردمی و مترقی و یا ترکیبی از آنان را بجای شاه وابسته بر نمی تافتند، سعی در مهیا کردن زمینه برای رژیم مذهبی با شراکت نیروهای دارای پتانسیل و گرایش به خودشان و کنترل آن بر آمدند.

در جنین برهه ای از پروسه انقلاب ایران یکباره در اواسط شهریور 57، دست غیبی برای کمک به خمینی دجال و نشان دادن راه و رسم و طریق بیان و اظهار مثلا جشم انداز رژیم پس از شاه از سرزمین تکزاس از نوع همین تسهیل کننده ها منتها از نوع ایرانی آمریکایی اش که شخص خمینی هر روز به نوشته همین تسهیل کننده منتظرش بود پشت درب خانه خمینی ظاهر شد تا خمینی دجال را از نجف به سوی کویت و اگر نشد الجزایر ودر نهایت پاریس که بیشتر مورد نظر تسهیل کننده بود راهنما باشد و بعد در پاریس سر رشته همه کارها را بعهده گیرد. با این امداد غیبی و آنچه همگی به خاطر دارند بالاخره آخوند دجال بدون هیچ گونه احساسی به ایران آمد. تا این مرحله غرب با همه ی زد و بندهایش از طرق مختلف به خواسته ی روی کار نیامدن نیروهای انقلابی رسیده بود.

مسعود رجوی که پس از هفت سال زندانی بودن در 30 دی ماه57 از زندان آزاد شد، در 4 اسفند،12 روز پس از انقلاب ضد سلطنتی در دانشگاه تهران مرزبندی روشن و صریح سازمان مجاهدین با خط وخطوط ارتجاع خمینی را به وضوح تشریح کرد.

 از فردای آن روز مصاف ایدئولوژیک مجاهدین در پهنه ی سیاسی و برخوردهای اجتماعی و روزانه با اعوان و انصار خمینی به انواع مختلف شروع شد. نیازی به باز نویسی آنچه در باصطلاح فاز سیاسی تا 30 خرداد 60 در جای جای میهن در بند اتفاق افتاد نیست واینکه حدود 70 شهید و صدها اسیر رژیم جنایتکار خمینی از مجاهدین گرفت بدون اینکه مجاهدین حتی یک گلوله شلیک کنند.. خمینی دجال به درستی در 4 تیر 59 اعلام کرد که دشمن نه آمریکا، نه روسیه و نه درکردستان، بلکه در همین جا و در زیر چشم ماست (اشاره به گردهمایی مجاهدین در امجدیه در اواخر خرداد 59).

از فردای 30 خرداد 60 و تحمیل مبارزه مسلحانه به مجاهدین، مبارزه با خمینی و رژیمش وارد فاز جدیدی شد.در این فاز مجاهدین به خوبی نشان دادند از چه کیفیتی برخوردار هستند و خمینی عیان کرد که در شقاوت و جنایت تا کجا از انسانیت بویی نبرده است. در 30 تیر 60 در سالگرد قیام 30 تیر 31 در حمایت از دولت ملی دکتر مصدق، مسعود رجوی شورای ملی مقاومت را پایه گذاری کرد و در 7 مرداد 60 برای تداوم بخشیدن به مبارزه مجاهدین و شورا در سطح بین المللی راهی فرانسه گردید. خمینی بهتر از هر کس معنی و مفهوم این سفر تاریخی را درک نمود.

در تداوم مبارزه، کشورهای غربی به حمایت و سازش با رژیم و علیه مجاهدین برخاستند. رژیم با گروگانگیری فرانسوی ها از حکومت شیراک خواست تا در ازای آزادی گروگانها، فعالیت مقاومت را محدود کند. برای برآورده کردن خواست خمینی، شیراک، از مجاهدین و شخص مسعود رجوی خواستار پایان بخشیدن به فعالیت های مقاومت و مجاهدین شد و از آنجایی که این درخواست خائنانه خمینی و شیراک قابل پذیرش نبود، مسعود رجوی و هزار تن از مجاهدین راهی منطقه مرزی درکشور عراق شدند.

با تاسیس ارتش آزادیبخش در 30 خرداد 1365 وگسترش فعالیتهای مقاومت در مرزهای غربی کشور توسط رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران که در نهایت به عملیات کبیر فروغ جاویدان ختم شد هم رژیم و هم دولتهای مماشاتگر غربی به قدرت مجاهدین و ارتش آزادیبخش پی بردند و این دریافت باعث شد تا همگی چه رژیم و چه غرب بفهمند که با چه نیرویی که دارای پتانسیل واقعی آلترناتیوی رژیم است روبرو هستند. البته رژیم جنایتکار خمینی با کشتار جنایتکارانه بیش از 30 هزار تن از زندانیان مجاهد و مبارز که بیش از95 در صد آنان از مجاهدین بودند در تابستان 1367 تصور می کرد که مجاهدین تمام شدند و بدون هیچ تعجبی دولتهای غربی وسازمان ملل در این مورد خفه قان گرفتند و بعبارتی تائید کردند.

با اشغال کویت در اوت 1990 توسط نیروهای عراقی و جنگ آمریکا و کشورهای ائتلاف برای آزاد سازی کویت از نیروهای عراقی، این رژیم خمینی بود که بیشتین بهره را از این جنگ برد. چرا که این جنگ عامل غیر قابل پیش بینی بود که به ضرر مجاهدین و به نفع رژیم عمل کرد و باعث شد که سرنگونی رژیم به عقب افتاد. این بهره مفت و مجانی رژیم را آنچنان حریص کرد که در بهار 1991 برای درهم کوبیدن مجاهدین و”ختم غائله ی مجاهدین”به حملاتی دست زد که در انتها در سلسله ارتفاعات مروارید به شکست فاحش رژیم از نیروهای مجاهدین انجامید تا آنجا که رفسنجانی گفته بود که”ما می خواستیم از دیوار بلندتر از قد خودمان بالا رویم”. رژیم برای بردن مجاهدین به ایران تعداد زیادی اتوبوس با خود به عراق آورده بود.

در مهر ماه 70 (اکتبر 1991) رژه با شکوه ارتش آزادیبخش ملی ایران چشم همه ی دوستان و دشمنان را خیره کرد

در شهریور 72 شورای ملی مقاومت با گسترش شورا و معرفی 25 کمیسیون اجرایی در زمینه های مختلف و بویژه معرفی خانم مریم رجوی بعنوان رئیس جمهور برگزیده مقاومت برای دوران انتقال پس از سرنگونی رژیم برگهای برنده ای را رو کرد بطوریکه ساختار سیاسی شورا در کنار ارتش آزادیبخش ملی ایران تکمیل کننده اجزای این مقاومت مردم ایران گشت.

با آمدن خانم رجوی به فرانسه در مهرماه 72 برای گسترش سیاسی مقاومت در پهنه ی بین المللی افق بسیار وسیعی در امر سیاسی باز شد. دعوت از تمامی شخصیتهای متخصص، علمی، فرهنگی، اجتماعی، هنری ایرانی از سوی دست اندرکاران مقاومت به رهبری خانم رجوی باعث اعتلای مقاومت ایران و شناختگی آن در سطح بین المللی شد و در این راه از هیچ کوششی فروگذاری نشد. روزی که مهدی ابریشمچی مورد پرسشی قرار گرفته بود که چرا فلان هنرمند در جمع هنرمندان شورا نیست؟ پاسخ داد من خودم در سفری به آمریکا و شهر لس آنجلس درب هر خانه ای را که شما فکر کنید زدم و از سوی مقاومت و مجاهدین برای پیوستن هنرمندان، متخصصین و... تقاضا کردم، حال اگر به هر دلیلی کسی نیامده است این دیگر به خود او بر می گردد.

این اقدامات برای گسترش امر سیاسی شورا علاوه بر ایرانیان شامل افراد غیر ایرانی و در سطوح مختلف نیز صورت گرفت و حمایتهای بی دریغ پارلمانترها و افراد و متخصصین کشورهای مختلف که امروزه شاهد گسترش آن هستیم ریشه در فعالیت های آن دوران دارند

در سطح دولتهای مماشاتگر چنین دستاوردهایی که بیانگر توانمندی این مقاومت در عرصه های مختلف بود نمی توانست مورد قبول واقع گردد و رژیم خمینی که بیش از دولتهای غربی این فعالیتها و از طرف دیگر مانورهای ارتش آزادیبخش برای آمادگی های بیشتر را نظاره گر بود با آمدن آخوند دجال خاتمی دست به دامن دولتهای غربی باز هم برای محدود کردن مقاومت و مجاهدین شد.

در لیست گذاشتن ابتدایی مجاهدین و در تداومش شورای ملی مقاومت، ارتش آزادیبخش ملی ایران و در نهایت انجمن دانشجویان و دیگر نهادهای هوادار مقاومت از سوی وزارت امور خارجه آمریکا، که مدتی بعد به در لیست قرار گرفتن مجاهدین از سوی بریتانیا و بعدا اتحادیه اروپا، استرالیا و کانادا گسترش یافت معلول سازش و مماشات غرب با رژیم ضد بشری خمینی و بر علیه مقاومت و مجاهدین بود که بزرگترین دستاورد خاتمی دجال برای رژیم بودکه تا این اواخر تداوم داشت و مجاهدین توانستند در یک کارزار جهانی با بهره گیری از تمامی امکانات مقاومت چه در سطح مقاومت و چه در ابعاد بین المللی در بیش از 20 دادگاه فاتح، تمامی این دادگاهها شده و از لیستهای تروریستی خود را رها سازند.

در جنگ آمریکا و متحدینش بر علیه حکومت پیشین عراق به بهانه از بین بردن سلاح های کشتار جمعی و در اصل از بین بردن حکومت عراق در مارس 2003 که رژیم خمینی، داشتن و حتی انبار شدن این سلاح ها در قرارگاههای مجاهدین را دامن می زد، مجاهدین و مردم عراق بیشترین ضرر کننده و رژیم خمینی بزرگترین برنده بود. مجاهدین قبل از شروع جنگ به آمریکا که سر دمدار این جنگ جنایتکارانه بود آدرس تمامی قرارگاههای خود را داده بودند و در این جنگ موضع بیطرفی اختیار کرده و صریحا آن را اعلام کرده بود. برغم این موضع، آمریکا در توافق با رژیم جنایتکار خمینی و در یک زد و بند خائنانه که رژیم خمینی در جنگ شرکت نکند و آمریکا خواسته های رژیم که همانا بمباران قرارگاههای مجاهدین و از بین بردن آنهاست را انجام خواهد داد، تمامی قرارگاههای مجاهدین را با خاک یکسان کرد. این بمبارانهای جنایتکارانه آمریکا به نیابت از رژیم تا آنجا پیش رفت که قرارگاه اشرف شبانه تا یک صدو بیست بار با بمب افکن های ”ب 52”بمباران شد که حتی بوضوح شامل اتاق خواب مسعود رجوی در پناهگاهی بتونی در قرارگاه دیگری نیز شد.

در این جنگ جنایتکارانه، مجاهدین بیش از 50 شهید و صدها مجروح و معلول دادند و این در حالی بود که آنان اکثرا در سنگرهای فردی و یا جمعی بسر می بردند.

این بمبارانها، از نقاط مشترک اهداف جنایتکارانه رژیم و دولتهای غربی برای انهدام مجاهدین و تشکیلات آنان را بطور واضح نشان داد. هدف مشترک هر دو حد اقل متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین بوده و هست با تاکید بر این امر که حد اکثر خواست جنایتکارانه رژیم، نابودی تام و تمام مجاهدین بلحاظ فیزیکی است،

و چنانچه سیاست صحیح عدم تقابل از سوی مجاهدین عملی نشده بود بدون شک خواست اکثریت رژیم برای دولتهای غربی در صحنه جنگ خواست حد اکثری آنان نیز شده بود.

این تمهیدات جنایتکارانه سه ماه بعد در 17 ژوئن 2003 از سوی دولت شیراک برای متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین در فرانسه با حمله بیش از یکهزار و سیصد مامور ضد شورش (س ار اس)،که در تاریخ سی ساله فرانسه سابقه نداشت، به مقر شورای ملی مقاومت، محل سکونت خانم رجوی، رئیس جمهور برگزیده مقاومت و دیگر دفاتر کاری و منازل مادران شهدا و هواداران مقاومت و مجاهدین و....صورت گرفت. در این حمله مغول وار، خانم رجوی و بیش از 160 تن از اعضای مقاومت دستگیر و زندانی شدند. هدف و انگیزه این حمله از سوی وزیر کشور دولت شیراک نیز، متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین عنوان شد. اقدام جسورانه بیش از ده تن از اعضا و هواداران مجاهدین در تبدیل شدن به مشعلهای فروزان آزادی،که منجر به شهادت خواهران مجاهد صدیقه مجاوری و ندا حسنی گردید، بعنوان اعتراض به این حمله جنایتکارانه دولت شیراک که با شنائتی عظیم حتی تا استرداد خانم رجوی می توانست پیش روند باعث خنثی شدن این توطئه استعماری ارتجاعی گردید. در سوم ژوئیه پس از 17 روز خانم رجوی سرفرازانه و فاتحانه به جمع اعضا و هواداران مقاومت در محل دفتر شورا و محل استقرار شان بازگشتند.

مدتی بعد اسناد همکاری و بند و بست رژیم خمینی و دولت شیراک، مذاکرات وزیر امور خارجه خاتمی دجال و وزیر امور خارجه فرانسه، از طریق روزنامه نگار مستقل فرانسوی که در جلسه وزرای امورخارجه خاتمی و فرانسه حضور داشت، برملا گردید.

برغم آزادی خانم رجوی و دیگر بازداشت شدگان حمله 17 ژوئن، فشارها و تضییقات  بانکی، قانونی، اداری و مسافرتی و... بر علیه اعضا و هواداران مجاهدین، تا سالها ادامه داشت وهنوز هم دارد.

از سوی دیگر ساکنان اشرف که داوطلبانه و بر اساس قراردادی با آمریکایی ها سلاح های خویش رابه آنان تحویل داده بودند، از سوی آمریکایی ها بطور فردی برای حفاظت خویش تضمین گرفته بودند، با هر مشقتی بود زندگی خویش را در فضای جدید ادامه داده و تا سال 2009 که آمریکایی ها بنا بر قراردادشان با دولت عراق، حفاظت از اشرف را تحویل دولت دست نشانده رژیم خمینی در عراق داد، دستا وردهای عظیمی را از آن خویش کردند.

-                     کسب حمایت بیش از پنج میلیون و دویست هزار عراقی ازسرتاسر عراق از ساکنان اشرف در مقابل دولت دست نشانده عراق،

-                     بدست آوردن حمایت بیش از سه میلیون شیعه عراقی، از ساکنان اشرف در مقابل جنایات رژیم و دولت عراق

-                     حمایت بیش از چهارصد و هشتادهزار از اهالی استان دیالی از اشرفی ها در مقابله با رژیم و دولت وابسته ی عراق

-   حمایت بیش از دوازده هزار وکیل و حقوق دان عراقی از اشرفی ها در مقابله با تضییقات  قانونی و اداری اعمال شده از سوی دولت دست نشانده عراق

-   و........

دراین دوران چه از زمان اولین شورای حکومتی عراق در 2003 تا زمان تحویل حفاظت اشرف و ساکنین آن به دولت عراق در 2009 دولت مالکی به نیابت از رژیم خمینی بارها با دادن اولتیماتوم خواهان بسته شدن اشرف و یا انتقال ساکنین به خارج از عراق شد، ولی با بودن نیروهای آمریکایی این خواسته دولت عراق نمی توانست محمل مادی داشته باشد.

ذکر این نکته ضروری است که علاوه بر مشکلات ایجاد شده از سوی دولت مالکی، دولت آمریکا نیز نقش مهمی در زیر فشار قرار دادن مجاهدین اشرف در این شش سال بعهده داشت. خلع سلاح مجاهدین وتحویل تدریجی سلاحها به دولت جنایتکار عراق، هفت بار اسکرین کردن تن تن مجاهدین و یورشهای شبانه به خوابگاه زنان در اشرف، از این جمله اند. ایجاد”تیف”، کمپ تحت کنترل آمریکایی ها، به قصد ترغیب و جذب بریده های اشرف از دیگر اقدامات آمریکایی ها در راستای تلاشی تشکیلات مجاهدین بود. آنها با دادن وعده و وعید به اشرفی ها و اینکه پس از خروج از تشکیلات از کانال آنها می توانند راهی خارج از عراق شده به این کار خیانت بارشان هم چنان ادامه دادند ولی هیچ یک از آنان را نه به آمریکا و نه اروپا منتقل نکردند. تعدادی از آنها راهی ایران شدند، عده ای دو باره به اشرف بازگشتند و تعداد بیشتری در عراق و کردستان عراق آواره شدند.

هنوز از انتقال حفاظت، یک ماهی نگذشته بود که خامنه ای با فراخواندن رئیس جمهور عراق به تهران از او خواست که دولت دست نشانده ی عراق به قراردادی که برای اخراج مجاهدین با رژیم بسته است عمل کند. خبر این ملاقات از تلویزیون رژیم پخش شد و لذا فصل جدیدی از فشار و تضییقات  وحشتناک برای براندن و انهدام اشرفیان و اشرف شروع شد.

این فشارها در نخستین روزها شامل کلیه کسانی می شد که بهر دلیلی در خارج از اشرف بوده و با اشرفیها در تماس بودند،اعم از کارگران عراقی که هر روز برای کار از هر نوعش به اشرف آمده واغلب در پایان روز راهی منازل خود می شدند و یا بعضا تا پایان کار خویش روزها در اشرف مانده و بعدا اشرف را ترک می کردند. بتدریج دولت مالکی هرگونه معامله عراقیان را با اشرفیان ممنوع کرد و از ورود تجار وهر صاحب کار دیگر به اشرف ممانعت بعمل آورد. خاطیان را دستگیر کرده ویا با تهدید آنان را از نزدیک شدن به اشرف باز می داشت. این امر شامل کادرهای حقوقی، وکلا، نمایندگان مردم عراق،کادرهای درمانی از هر نوعش وحتی مردم عادی و نیازمندان به خدمات پزشکی که قبلا برای مداوای خویش به اشرف می آمدند نیز می شد..

قبل از انتقال حفاظت از سوی آمریکا به دولت دست نشانده مالکی، اشرفیها با ایجاد کارگاههای عظیم صنعتی مبادرت به تولید انواع و اقسام کالاهای صنعتی و نیمه صنعتی کرده و با فروش آنها در بازارهای عراق و حتی کشورهای مجاور، اشرف را بلحاظ مالی خود کفا کرده و نیازی به دریافت کمک از سازمان در خارج از عراق نداشت ولی با ایزوله کردن اشرف توسط دولت مالکی، این منبع درآمد خشکید.

دولت مالکی فشار آوردن به اشرفی ها برای بزانو در آوردن آنان و ا جبار به ترک عراق را به این تمهیدات بسنده نکرد. مالکی جنایتکار به نیابت از خامنه ای ملعون باگسیل مزدورانش به اشرف در 6 و 7 مرداد 88 خون پاک 11 اشرفی را بزمین ریخته و صدها اشرفی را مصدوم ومجروح نموده و 36 مجاهد اشرفی را به گروگان گرفتند. تعجب انگیز نبود و نیست که این حمله جنایتکارانه در زمانی صورت گرفت که وزیر دفاع آمریکا،رابرت گیتز، در عراق بود و به عمد از این حمله جلوگیری نکرد چرا که مسلما در جریان این حمله قرار داشت.، آخر اگر به خواست غرب و آمریکا نگاه کنیم خودش در مارس 2003 همین کار را کرده بود و بی میل نبوده و نیست اگر این حملات لا اقل موجب پاشیده شدن تشکیلات مجاهدین شود، عملی گردد.

پایداری اشرفیان و آن 36 اسیر سرفراز دراعتصاب غذای 72 روزه که 5 روز آن اعتصاب خشک بود وحمایت و اعتصاب غذای اشرفیان و صد ها هوادارمجاهدین درکشورهای مختلف از جمله در تحصن های ژنو درمقابل مقراروپایی سازمان ملل ونیز دربرابر وزارت امور خارجه آمریکا و همچنین حمایتهای بین المللی از آنان، رژیم مالکی را ناچاراز عقب نشینی و آزاد نمودن اسرای مجاهد از زندانهای عراق نمود.

این پایداری و حمایت های جهانی اوج دیگری از توانمند یهای مجاهدین بود که اگراراده کنند در نهایت در مقابل غدارترین و جنایتکارترین نیروی اهریمنی جهان پیروز خواهندشد این توانمندی گرچه مورد استقبال دوستداران مجاهدین بوده و هست ولی یک نکته منفی در نظر اضداد مقاومت که خواهان از هم پاشیده شدن مقاومت و مجاهدین هستند، می باشد.

مالکی جنایتکار با نصب بیش از سیصد دستگاه بلند گوی قوی در اطراف اشرف که در تمامی شبانه روز بمدت بیش از 667 روز در اختیار مزدوران رژیم تحت عنوان خانواده مجاهدین به فحاشی و تهدید مجاهدین اشرف می پرداخت، می خواست اشرفی ها را از مبارزه بر علیه خود و اربابش بر حذر دارد. در این مدت دوربینهای قوی تعبیه شده در بالای دکلهای بلندگوها،جای جای اشرف را برای اقدامات شناسایی و تروریستی مانیتور می کرد ولی این جنایت نیز در کنار اقدامات ذکر شده در بالا برای رژیم و مالکی جنایتکار مفید فایده نبود.

بار دیگر در 19 فروردین 1390 قبل از روشن شدن هوا ارتش تحت امر مالکی که درمیان آن افراد سپاه تروریستی قدس رژیم که به فارسی حرف می زدند فراوان حضور داشتند با نیروهای زرهی به اشرف حمله کرده، ضمن بشهادت رساندن اشرفی های بی سلاح بخشی از اشرف، شامل قطعه مردارید، را اشغال کردند. در این یورش مغول وار، از اشرفی ها 36 شهید و صدها مصدوم و مجروح بجای ماند. موج حمایت از مجاهدین و اشرفیها از سراسر جهان و محکوم نمودن دار و دسته مالکی و رژیم، مالکی را بر آن داشت که به اشرفی ها اولتیماتوم تخلیه اشرف را تا آخر سال 2011 بدهد وچون این بار آمریکایی ها هم حضور نداشتند، تصور می کرد که می تواند آن را اعمال کند. این بار نیز تعجب انگیز نبود که در زمان حمله به اشرف باز هم همان وزیر دفاع آمریکا، رابرت گیتز، در عراق حضور داشت.گویی نوار حمله به اشرف بایستی به دست وزیر دفاع آمریکا با قیچی بریده شود.

در این دوران بود که سر وکله سفیر آمریکا، ریچارد باتلر، پیدا شد. ماموریت وی مجبور کردن اشرفی ها به ترک اشرف، پراکنده کردن افراد وانتقال ساکنین آن به”جاهای کمی دورتر و کمی امن تر”بود. او در تلاش خائنانه اش از جمله گفته بود که مجاهدین بایستی تشکیلات خودشان را منحل کرده به طور انفرادی مورد مطالعه قرارگرفته شوند. مقاومت ایران در یک تلاش چند ماهه توانست از شر باتلر و تئوریهای انهدامی اش در باره مجاهدین خلاصی یابد. تمامی این فشارها و تضعیقات وارد آمده از سوی رژیم، مالکی جنایتکار، دولتهای غربی وبه ویژه دولت آمریکا و فرانسه برای بزانو درآوردن مجاهدین و اشرفی ها موثر واقع نشد و آنان همچنان به خواسته های برحق ساکنان اشرف به طرق مختلف و در صحنه های گوناگون پای فشردند.

با خاتمه یافتن ماموریت”اد ملکرت”نماینده سازمان ملل درعراق (یونامی) در سال 2011، مارتین کوبلر جایگزین وی شد. وی پس از مدتی که از ماموریتش گذشت برخلاف سلفش نشان داد که در رابطه با اشرفیها و مجاهدین در زمین مالکی و رژیم بازی میکند و اغلب در تماس و ملاقات با سفیر جنایتکار رژیم در بغداد بوده و از وی خط و خطوط می گیرد.

کوبلر برای پیاده کردن خطوط رژیم ومالکی از گفتن هیچ دروغی ابا نداشت.در راه انتقال اشرفی ها به زندان لیبرتی از تغییر نقشه های لیبرتی با استفاده از روش”فتو شاپ”و تبدیل ویرانی های این زندان به مکانهای قابل سکونت استفاده جنایتکارانه ای کرد و حاضر نشد حتی با بردن تعدادی از اشرفی ها به لیبرتی قبل از انتقال نخستین گروه به آنجا واقعیت لیبرتی را برملا کند. او با اشراف به آنچه که در تطابق با خواسته های رژیم و مالکی بود در تمام دوران انتقال اشرفی ها از اشرف به لیبرتی همواره ازتهدیدهای مالکی و نیات شوم رژیم و مالکی برای حمله مجدد به اشرفی ها که این باربه قتل عام

بیشتری خواهد انجامید استفاده می کرد.

در این دوران، رهبری مجاهدین از تمامی اهرمها برای جلو گیری از یک کشتار دیگراشرفیها استفاده کرد. یکی ازاقدامات که شاید کمکی در این راه می توانست باشد بیرون آمدن از لیست تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا بود. رهبری بی نظیر خانم رجوی و تیم کاری اش اعم از مجاهدین ویا دوستان بین المللی مجاهدین و وکلای برجسته ای که در مصاف با وزارت امور خارجه آمریکا بکار گرفته شدند باعث شد که دادگاه بررسی کننده این موضوع در آمریکا رای به این دهد که چنانچه تا اول اکتبر2012 وزارت امور خارجه در مورد مجاهدین تصمیم نگیرد، دادگاه خود به این امر مبادرت خواهد کرد. وزیر وقت وزارت امور خارجه آمریکا،هیلاری کلینتون، در راستای سیاست خائنانه آمریکا برای زیر فشار قرار دادن مجاهدین و اشرفی ها و تلاشی آنها، شرط تخلیه اشرف را برای خروج از لیست ضروری دانست.

با خروج اجباری اشرفی ها و انتقال آنان به زندان لیبرتی، با توجه به فقدان کمترین امکان زیست محیطی در آنجا، مجاهدین بایستی نوعی دیگری اززندگی را پس از 26 سال که در اشرف بودند تجربه می کردند کمبود آب، فقدان سیستم فاضلاب (ارتشی های مالکی همه ی سیستم های فاضلاب و بهداشتی را پس از خروج آمریکایی ها از کمپ لیبرتی سابق، غارت کرده بودند)، فقدان برق کافی درشبانه روز (مالکی به مجاهدین اجازه انتقال ژنراتورهای برق از اشرف به لیبرتی را نداد)، کمبود فضای زندگی (یک هشتادم فضای اشرف)، فقدان جشمگیر امکانات پزشکی و......... همه و همه زندگی دراین زندان را حتی بد تر از زندانهای معمولی جلوه گر ساخته است.

کوبلر خائن و مالکی جنایتکار به دنبال تفکر و ذهن القایی از سوی رژیم جنایتکار آخوندی انتظارشان این بود که اشرفیان با انتقال اجباری به لیبرتی و مواجه شدن با شرایط جدید دست از مبارزه شسته قریب به 1600 نفر آنان از لیبرتی خارج و راهی ایران شده و به سوی دیو جماران خواهند رفت. نیمی دیگر، پس از بریدن از لیبرتی فراری شده خواهان رفتن به کشورهای دیگر از طریق سازمان ملل گشته و در نهایت مالکی می تواند با کمک سپاه تروریستی قدس به رهبران در کمپ دسترسی پیدا کرده و آنان را تحویل جنایتکاران سپاه قدس و آخوند مصلحی وزیر وقت اطلاعات آخوندها دهد. در این داستان و خواب پنبه دانه دیدن البته که خواستهای دولت آمریکا نیز برآورده می شد. بی جهت نبود که دولت اوباما برغم فشارهای وحشتناک از سوی مقاومت ایران و حامیانش در سطح بین المللی برای تعویض کوبلر بخاطر جنایتهایش در مورد مجاهدین و همینطور خواسته بر حق مردم عراق برای تعویض کوبلر به علت حمایتهای بی دریغش از جنایتهای مالکی در قبال مردم عراق، مقاوت کرد.گرچه کوبلر مثلا نماینده سازمان ملل بود ولی کیست که نداند درچنین مواردی این آمریکا ست که تصمیم می گیرد نه سازمان ملل و دبیر کل آن.

خواب پنبه دانه کوبلر و شرکا تعبیر نشد. انتظار بریدن اشرفیها در مقیاس توقعات کوبلر و آخوند مصلحی بقول مجاهدین ماده نگشت. این همه انرژی کوبلر روی دست سازمان ملل گذاشت وحد اکثر بودجه یونامی که بایستی خرج پروژه های سازمان ملل برای مردم عراق هزینه می شد در چاه ویل جنایتهای کوبلر ریخته شد. بدتر ازهمه اشرفیان و مجاهدین دراین پیکار بی امان سه سال ونیمه، چند سر و گردن قد کشیدند. اگر تا زمان تحویل حفاظت اشرف به عراقی ها، شناسایی بین المللی اشرفی ها درحد معدودی از پارلمانترها، وکلا و حقوقدانها بود، اگر در گردهمایی مقاومت در سالگرد 30 خرداد تعداد انگشت شماری از شخصیتهای پارلمانی و........شرکت می کردند امروزه در گردهمایی کهکشان در ویلپنت فرانسه 2013 حد اقل 600 تن از شخصیتهای بین المللی اعم از نخست وزیر و وزیران مختلف کشورهای گوناگون، اساتید دانشگاههای مختلف، پارلمانترهای بیشمار از آمریکا، اروپا، آفریقا و آسیا، نویسندگان و.......... حضور پیدا می کنند. اینها همه به یمن پایداری اشرفیان، مجاهدین و اشرف نشانها و در راس همه اینها رهبری بی بدیل مسعود و مریم رجوی است.

بی جهت نیست که لیبرتی که به گفته کوبلر تبهکار می بایستی محل امنی برای ترانزیت و انتقال اشرفی ها به کشورهای ثالث باشد از 21 بهمن 91 تا 25 خرداد 92، ظرف جهار ماه سه بار هدف حمله موشکی مزدوران جنایتکار رژیم و مالکی قرار گرفته و 10 تن شهید وبیش از صدها مجروح داده است. اکنون رژیم پس از سه دهه که نتوانسته با یکصد وبیست هزار شهید که از مقاومت گرفته، با کشتار وقتل عام بیش از 30 هزار سربدار مجاهد ومبارز در 67، با بهره بردن از امکانات جهنمی جنگی آمریکا ویارانش در دو جنگ برعلیه عراق که درهر دو مجاهدین را بی نصیب نگذاشت، با استفاده بی دریغ از سیاست مماشات و گذاشتن مجاهدین در لیستهای جنایتکارانه تروریستی توسط آمریکا، اتحادیه اروپا، بریتانیا، کانادا و استرالیا، حملات و بمباران بیشمار قرارگاههای مجاهدین، اشرف ولیبرتی و ایزولاسیون سه سال و نیمه ا شرف ولیبرتی و..........در انهدام مجاهدین و تشکیلاتشان طرفی به بندد، سیاست دیگری در پیش گرفته است. این سیاست جدید هم با خواست غرب و بخصوص قدرتهایی که فکر می کنند هم چیز در دنیا بایستی مطابق خواسته و منافع آنان باشد و حتی برای کشورهای دیگر آلترناتیو درست می کنند و حکومت طراحی وخراطی کرده و شکل می دهند روی هم افتاده و از آن حمایت کرده و می کنند.

پس از اینکه آخوند دجال، خاتمی جنایتکار، بعنوان جایگزینی مطلوب برای همه ی غرب از سنگر اصلاحات دروغین خویش نتوانست دفاع کند و بقول خودش بیش از یک تدارکاتچی برای خامنه ای نبود، بعد از اینکه خامنه ای توانست با در آوردن گماشته اش، احمدی نژاد، از درون صندوقهای رای به رویای رفرم از درون رژیم پایان دهد

 غرب به سرکردگی آمریکا، در هراس از قیامهای مردمی برغم آمادگی مردم به دنبال”انتخابات 88”نتوانست حمایت خود را از این فرصت به دست آمده ماده کند. دلیلش هم مشخص بود. چرا که در فقدان هرگونه جایگزین مطلوب غرب، برنده هر قیام سراسری مفروض نیرویی است که دارای تشکیلات و پایگاه مردمی وآمادگی رزمی برای کنترل و جنگ با دار ودسته خامنه ای باشد. در مصاف امروزه با رژیم، نیروی دارای این مشخصات، مشخص است ولی این نیرو ی مطلوب غرب نیست غرب و آمریکا در این چند ساله هر اقدامی که می توانستند برای تولید یک جایگزین مطلوب مونتاژ شده از انواع عناصر و افرادی که دم دستشان بود عملی ساختند تا بلکه جایگزینی درست کنند، گویی میخواهند اتومبیل پیکان درست کنند که هر قطعه اش را بایستی از کارخانه ای متفاوت از کارخانه دیگر ی تهیه کنند. به ترکیهای افراد شرکت کننده در کنفرانسهای، استکهلم، بروکسل، پاریس، فرانکفورت، استکهلم 2، واشینگتن و.....که حتی از وجود”سردار مدحی”نیز بهره برده شده بود نگاه کنید ویا به تشکیل شورای ملی دست ساز دار و دسته کروبی و سبزهای هوادار بیت ولی فقیه توجه کنید، به بی جواب ماندن صنعت آلترناتیو سازی و شکست آن پی خواهید برد.

حال که آلترناتیو سازی جواب نگرفته است، پس بایستی به از بین بردن آلترناتیو موجود همت گماشت بخصوص اینکه در این راه از کوششهای رژیم هم در این می توان بهره گرفت. در این راستا یکی از دست پروردگان آخوند مصلحی بنام”بهار ایرانی”در توصیه ای در مورد نحوه برخورد با منتقدین نوشته ی یکی دیگر ازدست پروده های آخوند مصلحی در سایت ”ایران قلم”خط برخورد را بخوبی توضیح می دهد. او در نوشته ای تحت عنوان:”برویم سراغ ملای نصر الدین جدید”می نویسد:
“به گمانم واکنش ها در دفاع از ایرج مصداقی و در پاسخ به مقالات هتاکانه و غیض آلود که این روزها به وفور روانه شبکه های اجتماعی و سایت ها می شود رفته رفته موضوعیت و اهمیت خود را از دست می دهد. بواقع گلایه هایی از جنس آنچه همنشین بهار برای آقای اولیاء می نویسند و یا … دردی دوا نمی کند و نخواهد کرد. خواه اینها از طیف اعضای سازمان باشند، خواه امثال اولیاء مجسمه ساز کمونیست و خواه رحمان کریمی شاعر و خواه منصور قدرخواه فیلمساز و..... به گمانم همنشین بهار و علی ناظر و همه کسانی که برای متقاعد کردن این آقایان خودشان را به آب و آتش می زنند، اشتباه می کنند. نه از باب اینکه دارند از حقی دفاع می کنند، بل از این رو که مشغول بازی در زمین رجوی هستند. از این رو که هنوز به این امامزاده امید بسته اند؛ از این رو که در تصور آنها اگر برخورد با امثال مصداقی تغییر کند یعنی اینکه همه چیز به صراط آمده و مشکل حل شده است....... نمی دانم آقایان چرا از پردازش ریشه ای و تئوریک آن اجتناب می کنند. چرا در حالی که هنوز و کماکان رجوی روی تبیین جهان به عنوان مانیفست و متدلوژی اش تاکید و اصرار دارد، اما کسی پیدا نمی شود ریشه این درد بی درمان را با همان منبعی که رجوی مدام به آن ارجاع و گرا می دهد، جستجو و شناسایی کند. چرا آقایان نمی خواهند به جای زوم کردن روی درد کمی به زخم بپردازند..... باید بداند آب از کجا گل آلود است.باید بدان(بداند) امثال اولیاء و رحمان کریمی و روحانی و قدرخواه و نصیری و..... محصول چه کارخانه ای هستند.. معلوم نیست چرا وقتی رجوی به لیست یکصدوبیست هزار نفر می بالد و آن را دلیل حقانیت ایدئولوژیکی خود می پندارد، چرا از میان ما کسی نمی پرسد آیا مسبب این صف قربانیان یکسره جمهوری اسلامی است. کسی از او نمی پرسد این آمار و ارقام واقعا به چکار تو می آید. آن اندیشه ای که به این آمار و ارقام غیر واقعی موضوعیت و بالاتر قدسیت می دهد و حتی اجازه نمی دهد کسی در آن تردید بدارد، چه نیتی دنبال می کند..من در اولین یادداشتی که درباره گزارش مصداقی نوشتم به مدرن بودن نقد او به سازمان و رجوی اشاره کردم. این حسنی است که البته کسان دیگری هم روی آن تامل و اشاره کرده اند و امیدوارم فرصت بازتبیین این جنبه ها در گزارش مصداقی فراهم شود. اما به گمانم اگر گزارش آقای مصداقی، مصداق عینی نقد مدرن و پسامدرنی به مجاهدین و رجوی باشد، لازم ترین کار بازتبین این نوع نقد به کلیت ایدئولوژی و شناخت مجاهدین است. واقعیت این است بر خلاف آنچه ادعا می شود رجوی و سازمان از خیلی آموزه ها و مولفه های گذشته عبور و تغییر نکرده اند، وقتی رجوی مدام روی تبیین جهان مانور می دهد، معنی اش این است که هیچ تغییری رخ نداده است. معنی اش این است که نقد ما به شیوه برخورد امثال اولیاء و کریمی و … بیهوده و مصداق مشت کوبیدن بر سنداناست.
امروز بیشترین انتقادی که به روشنفکران دهه های سی و چهل و پنجاه می شود این است که چرا کتاب ولایت فقیه و کشف الااسرار آقای خمینی را فهم نکردند و چرا فهم شان را به گفتمان نگذاشتند و چرا نتوانستند فرآیند این قرائت از اسلام را پیش بینی کنند. و همچنین بیشترین نقدی که به رژیم شاه می شود این است که چرا این کتاب را به محاق سانسور برد و حتی چرا خودش از طریق رسانه ها این کتاب را معرفی و تبیین نکرد..... اگر واقع بینانه نگاه کنیم رجوی تا حالا جز التزام به همین تبیین جهان گناهی مرتکب نشده است. هر کجا هم به نظر ما از خطوط آن تخطی کرده با همان منطق و آموزه ها توانسته تئوریزه و اقناع کند....... واقعا چه توقعی از امثال اولیاء و کریمی داریم...هر چه هم ما اصل را فراموش کنیم و برویم دنبال اندرز و نصیحت به اولیاءها در زمین رجوی بازی کرده ایم. این منصفانه نیست با علم به اینکه رجوی این سپرهای انسانی را مقابل ما قرار داده، به اینها اینقدر تاخت و تاز کنیم. درد اصلی آن چهره ای است که در پس این دیوار گوشتی پنهان شده و ما گمان می کنیم مشکل چند روشنفکر مستحیل شده است. درد بی درمان آن تبیینی است که رجوی از جهان و هستی و تکامل و مبارزه و قربانی دادن و قربانی گرفتن و … ارائه می دهد. درد بی درمان آن مغز متوهمی است که خود را مثل ملای نصر الدین رکن عالم مفروض کرده است. به جای اولیاء و کریمی و … برویم سراغ ملای نصر الدین جدید."

(بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس بیست و نهم می ۲۰۱۳)

بنابر این مدتی است خط برخورد با مجاهدین را وزارت بد نام اطلاعات آخوند ها تعیین می کند و هرکس از قدیمی گرفته تا جدید، مهم نیست سابقا عضو بوده یا هوادار، در رابطه با تشکیلات مجاهدین بوده یا شورا، اخراجی است یا مستعفی. اگر تمایل دارد در راه”اعتلای دمکراسی شورایی و برهم زدن تشکیلات و آوردن رهبر مجاهدین از عرش به فرش و قدم زدن با او در کوچه و خیابان و......”اقدام کند، برای اینکه هم وزارت اطلاعات آخوندی از او راضی باشد و هم در گوشه ای از نظام”غیر رادیکال وغیر سوسیالیسم جهانی و خلاصه ضد تشکیلات بودن و جنبشی رفتار کردن”، جایگاه و مقامی پیدا کند راهش همین است.

بایستی یک روز درمیان ویا هر روز ولو با رادیویی در یکی از شهرهای کوچک یا بزرگ دنیا که تو پیدا کردی یا پیدایت کردند و یا با تلویزیونهای اینترنتی مصاحبه کنی تا همان دروغها وچرندیات اولیه را بارها نشخوار کرده تا مورد قبول آخوند مصلحی یا سلف او و یا”ارباب بی مروت دنیا” واقع شود و هرچه دلت خواست نثار مسعود و مریم کنی واصلا یادت برود که دو ماه قبل از واداد نت کتابت راهدیه”مریم”کنی وبرای شهدای لیبرتی اشک........بریزی.

این مستعفی ها نوبرش را نیاورده اند.مراد فعلی و فعلا واسطه شان با وزارت بد نام،مصداقی، از سالها پیش خود، این کاره بود و بنا به نوشته های خودش در کتابهای چهار گانه اش اولین قد مها در این راه را در زمستان 60 در کمک به لاجوردی جلاد برداشت تا حالا بتواند مریدانی هم داشته باشد.

 یکی وفقط یکی ازاین هم خطی وبفرموده نوشتن را می شود یاد آوری کرد. در روز چهارشنبه 10 ژوئیه 2013، ایرج مصداقی تحلیلی ایدئولوژیک از نامه نگاری مسعود رجوی به سران رژیم را نه در سایت خودش بلکه در سایت گویا نیوز ارائه می دهد و قصیم نیز تحلیلی سیاسی از همین نامه نگاری را در سایت آزادی بیان درهمان روز عرضه می کند. عدم عرضه اولیه هر دو در سایت پژواک برای رد گم کردن است

.افراد دیگری هم از سالها پیش در این مسیر قدم گذاشته اند، که از شرح آنها می گذریم اما تکلیف ما و هواداران چیست؟ آیا بایستی به هرلوش ولجنی که همگی اینها از جمله می نویسند و یا مصاحبه می کنند پاسخ داد و یا برایش انرژی گذاشت؟ ویا درفیس بوک مقاله و یا کامنت گذاشت و حتی بین هواداران بحث ودرگیری ناخواسته ایجاد کرد؟ این به نفع کیست؟ دراین وادی چه کسی استفاده اش را می برد؟ هدف وزارت بد نام، مصداقی ومریدانش، قصیم و روحانی و....از این کارها چیست؟ آنها که نشان داده اند وبخوبی هم بیان کرده اند و اگر برای کسی ابهامی مانده، در آینده با سرعت عجیبی در منجلاب متعفن آخوند مصلحی و جانشینش در دولت اعتدال، آخوند علوی، آنها را خواهید یافت. هدف نا مقدس آنها از بین بردن آلترناتیو شورای ملی مقاومت ایران وتداوم توطئه برای از بین بردن فیزیکی رهبری مقاومت و بویژه مسعود رجوی است. به نوشته مصداقی نگاهی دوباره بیاندازید. چندین بار از مسعود و مریم سئوال می کند چرا شما زنده هستید؟ همچنین به مصاحبه آخرین قصیم با صدای آمریکا توجه کنیم. تا میزان کینه جویی نفرت انگیز اش با مقاومت ایران را مشاهده کنیم. قصیم در این مصاحبه که مثلا برای بررسی وضعیت مجاهدین قتل عام شده در اشرف تهیه شده بود فرصت را غنیمت شمرد تا با سر هم کردن مقدار زیادی دروغ کینه چرکین خود را بیرون بریزد. او بدون هیچگونه شرمی از خون هنوز خشک نشده مجاهدین بر خاک اشرف داد از روی پنل نرفتن خود برداشت و به این ترتیب نشان داد که تا چه حد بنده ذلیل قدرت و خودنمایی است. او غافل بود که شنوندگانش انسانهای با شعوری هستند که می توانند فرق امثال او و طاهر بومدرا را  تشخیص دهند و بفهمند که دلسوز واقعی و بدون توقع اشرفیان چه کسانی هستند؟ این نمونه ها نشان می دهد که بحث اصلی ما و موضوع درگیری اصلی مقاومت با وزارت اطلاعات است و این جماعت آگاه یا نا آگاه در خدمت خطی که مرزهای مقاومت را مخدوش می کند و برخون مجاهدین و مبارزان خاک می پاشد هستند.

خط همگی آنها بدون هیچگونه تردیدی، هم خطی با وزارت اطلاعات رژیم و برآورده کردن خواست محافل ارتجاعی استعماری برای هموار کردن اقدامات بعدی جهت تولید آلترناتیو دست ساز و بی ریشه مطلوب بوده که تا کنون با بودن مجاهدین و مقاومت ایران و شورا عملی نشده است. همه این مطلب را بخوبی می دانند با بودن این مقاومت و مجاهدین، چشم انداز هر گونه جایگزین مطلوب تیره و تار است. این خط را بایستی با همه توان کوبید. مصداقی، قصیم و روحانی و.... پادوهای پیشبرد این خط هستند همیاری شانزدهم چهار روزه اخیر در ویژگی غیر مالی اش بخوبی راهکار آینده ما و هواداران را نشان داد. بار دیگر اگر توانستیم به پیامهای هواداران بخصوص هواداران داخل کشور گوش فرا دهیم.

محمد علی شیخی شهریور 92