حسین اخوان: تروریسم دولتی مزدوران ولایت

سپاه پاسداران  اعلام کرد هفتاد نفر از مجاهدین خلق در «اشرف» کشته شدند.

روز یکشنبه (10شهریور) کماندوهای مالکی ـ خامنه ای وارد کمپ شدند و دستهای پناهندگان سیاسی را بستند و آنها را به گلوله بستند و تیر خلاص زدند. گناه آنها تسلیم نشدن در برابر آخوندهای خونریز بود. آنها طبق ماده چهارم کنوانسیون ژنو مورد حفاظت بودند که جهان آن را به رسمیت شناخته است.
دو هفته قبل از کشتار آب و برق اشرف را قطع کرده بودند و جنایت از همین نقطه شروع شد. آخوندها می خواستند زمینه  کشتار را آزمایش کنند.
چند ماهیست که «نوکران ارتجاع»، بی جیره یا با جیره، هر روز برای مجاهدین اشک تمساح می ریزند و خبرهای دسته اول را به روی اینترنت می فرستند. یکی به سراغ همسر سابقش می رود و او را زنده به گور می خواند تا خوش رقصی اش مستجاب شود. البته قبلاٌ هم برادرش، که عضو وزارت اطلاعات است، او را برای بازگشت به ایران ترغیب نموده بود.   
  به ترتیب وارد می شوند. «همنشین» مصداقی، خودش را به موش مردگی می زند تا دروغهای شاخدارش را به تنور بچسباند و با همدستی او مجاهدین خلق را از عرش به فرش بکشاند و البته که مصداقی با زمینه سازیهای این کشتار وحشیانه، مجاهدین دست بسته را این گونه به فرش خون کشید... پیش از این، مزدوران ارتجاع مجاهدین خلق را وابسته به صهیونیستها و نئوکانها می خواندند و سیمون هرش نفتی می گفت مجاهدین خلق را در «نوادا» مشغول تعلیم نظامی دیده بود. منبع خبر او مسعود خدابنده در وزارت بدنام بوده است. طبق «فرموده»، این بار از جبهه دیگری وارد شدند و ایرج مصداقی مزدور نیز لقب استالینیست به آنها داد.

در سی و چهارسال  تلاش برای نابودی مجاهدین از سر اتّفاق و بی علت نبوده است و بدون تردید، دست خونین باندهای مخوف در راه نابودی فیزیکی مجاهدین خلق در دست آخوندها بوده است. در نبرد نابرابر مجاهدین با رژیم خونریز، تیغ کشهای تحت فرمان ارتجاع هار بدانند هرگز نمی توانند خون قربانیانرا  پایمال کنند و برای رژیم محتضر خامنه ای نوشداروی ماندگاری و بقا فراهم کنند. دنیا آن چنان که آنها گمان می کنند بی حساب و کتاب نیست و اشک تمساح ریختنهای آنها راه به جایی نخواهد برد.
  هنوز کشتار نه نفر از مجاهدین و فدائیان در سی فروردین 1354 توسط ساواک و به دستور شاه بر روی تپه های اوین فراموش نشده است و دست اندر کار این جنایت ـ پرویز ثابتی، نفر 2 ساواک، از ترس خودش را نشان نمی دهد. همه وجدانهای بیدار درباره چنین فجایعی داوری خواهندکرد.
ملاهای جنایتکار، بدون وقفه، در کار کشتار و چپاول و قلع و قمع مردم هستند. شرارت پشت شرارت. فقر را عمومی کرده اند. دست و پا می برند و هر روز در شکنجه گاههای قرون وسطایی جسد قربانی شکنجه شده یی را به خانواده های داغدارشان تحویل می دهند. پیشتازان جنبش برای رهایی مردم دست از جان شسته و در نبردی نابرابر با آدمکشان چنگ در چنگ شده اند و در این راه هر سختی و رنج و مرارتی را به جان خریده اند و دست از آرمان رهایی مردم برنمی دارند و در راه آزادی مردمشان پایداری می کنند و به خون می غلتند، اما در این میان مشتی خودفروش مشغول تعزیر قربانیان هستند و مذبوحانه تلاش می کنند که راه نفس پیشتازان آزادی را ببندند. این رمّالان سیاسی، خوب می دانند که برای کدام تنور جهنّمی هیمه فراهم می کنند. از روی ردیف عکسهایشان بر سایتهای وزارت بدنام اطلاعات آخوندی هم به خوبی می توان به نقششان در سوخت رسانی به تنور سرکوب و کشتار و چپاول و تلاششان برای نابودی پیشتازان آزادی مردم ایران پی برد.
     مصداقی مزدور قبل از کشتار مجاهدین خلق با انتشار جزوه 230 صفحه یی اتّهامات بی اساسی را به مجاهدین خلق نسبت داده بود که اینها استالینیست هستند و همدیگر را سرکوب می کنند و هفتاد درصد از اعضای مجاهدین ناراضی اند، اما راه خروج از تشکیلات سازمان بر آنها بسته است. تمام ارگانهای اطلاعاتی رژیم هم همین خط را دنبال می کردند. دشمنان شناخته شده مجاهدین به صف شده بودند تا زمینه سر کوب آنها را آماده کنند. قتل عام بیرحمانه یی را با همین زمینه سازیها تدارک دیده بودند. اگر جز این بود چرا این مزدور شناخته شده بعد از کشتار مجاهدین سر از پا نمی شناسد؟  خود را کارشناس همه امور مربوط به مجاهدین معرفی می کند و برای نعل وارونه زدن در سایتها آماده است. سه روز بعد از قتل عام وحشیانه در اشرف در نقش کارشناس امور آمریکا و سازمان ملل متّحد می گوید: «در خواست مریم رجوی از دولت آمریکا و ملل متّحد برای استقرار نیروهای کلاه آبی ملل متّحد در اشرف و لیبرتی، به منظور جلوگیری از استمرار این قتل عام ها، نه واقعی است و نه شدنی و نه توجیه حقوقی و سیاسی مناسب و منطقی پشت آن است... نیروهای کلاه آبی نه در عراق حضور دارند، نه دولت این کشور اجازه ورود به آنها را می دهد و نه شورای امنیت چنین اراده یی دارد و نه موضوع یک کمپ پناهندگی در عراق صلح جهانی یا منطقه یی را به خطر می اندازد که موجب دغدغه بین المللی شود. جدا از رادیو تلویزیون های فارسی زبان، هیج یک از تلویزیونهای بین المللی، اعمّ از بی. بی. سی، سی. ان. ان، الجزیره، یورو نیوز و تلویزیونهای اروپایی و آمریکایی، حتی خبر این کشتار فجیع را انتشار نداده اند. حساسیت بین المللی در این رابطه وجودندارد». یکی نیست به این آقای همه چیزدان بگوید «ابولی، خرت به چند؟»، تو را چه به حقوق بین الملل؟ در کجا درس حقوق  خوانده ای؟ مجاهدین خودشان به این گونه مسائل حقوقی آشنا هستند و نیازی به راهنماییهای پادوهای نظام ولایت ندارند.
    مصداقی چون خودش در صف مهاجمان به اشرف قراردارد، مثل آنها سعی دارد که بگوید که احدی به این کشتار اهمیتی نداده و تلویزیونهای خارجی هم، حتی خبرش را پخش نکرده اند. معلوم نیست از کجا به این اشراف دست پیداکرده است. مگر خبر تلویزیونهای خارجی را مانیتور کرده است که با این قاطعیت فتوا صادر می کند؟ با این حساب که گوش سازمان ملل و آمریکا برای شنیدن درخواستهای مسئولین مجاهدین و اجابت آنها، ازجمله در مورد استقرار کلاه آبیها، کاملاٌ بسته و ناشنواست و هیچ رسانه بین المللی هم اخبار قتل عام اشرف را پخش نمی کند، پس چه مانعی وجود دارد برای ادامه این کشتارهای وحشیانه یی، که مصداقی راه آن را تا به این حد بی مانع و گشاده می بیند؟    
   می گوید قتل عام آوارگان فلسطینی در صبرا و شتیلا دربرابر چشم ناظران سازمان ملل اتفاق افتاد و آب از آب تکان نخورد. در صبرا و شتیلا در فاجعه قتل عام آنها ناظران ملل متحد حضور نداشتند که شاهد این کشتار باشند. این یک پیام روشن برای دم تیغ دادن مجاهدین از طرف کسی است که طبق نوشته خودش در زندان با بازجویان برای شکار مجاهدین خلق به گشت می رفته و نامزدش فاطمه کزازی و برادر او را به زیر تیغ جلاد فرستاده که هر دو اعدام شدند. باز هم درمورد بی اعتنایی دنیا به کشتار مجاهدین چنین دُرافشانی می کند؟ «در سالهای گذشته دولت آمریکا با وجود داشتن بیش از 120 هزار نیروی نظامی در عراق قادر به تأمین امنیت نیروهای خود نبود، چگونه امروز از این دولت می توان انتظار داشت که از راه دور تأمین امنیت مجاهدین ذر عراق را به عهده بگیرد؟».
   این مزدور در اینجا سخنگوی دولت آمریکا شده و می گوید آنها نمی توانند از مجاهدین خلق حفاظت کنند آن هم در سطح یک کمپ پناهندگی، یادش می رود که آمریکا مالکی را بر مسند حکومت نشاند. اینجا می خواهد پنبه قرارداد جمع آوری سلاح ها در برابر حفاظت از مجاهدین خلق را بزند و به طرف مربوطه، یعنی رژیم، بگوید دست برای هر اقدامی در این خصوص باز است.
   می گوید: «پافشاری روی ماندن در عراق نه عاقلانه است و نه عملی. برای نجات جان ساکنان اشرف و لیبرتی بایستی اقدامی عاجل به عمل آورد ودر این را ه شعار ها و خواسته هایی را مطرح کرد که امکان تحقّق داشته باشد».
        آیا ما با یک مهجور و خودشیفته طرف هستیم یا با یک مأمور کودن ملاها؟  مجاهدین خلق برای انتقال به کشور ثالث از اشرف به لیبرتی رفته اند، پس ادّعای این که آنها بر ماندن در لیبرتی اصرار می ورزند، فقط از مغز ملاحسنی خارج از کشور ممکن است بیرون بیاید. مجاهدین خلق چندسالی است که پذیرفته اند از عراق خارج شوند، حتی با استقرار در مرز اردن نیز موافقت کرده اند، اما عراقی ها موافقت نمی کنند و حتی  اجازه نمی دهند خبرنگاران یا وکیلان مجاهدین از لیبرتی دیدارکنند. من از یکی از مقامات بلندپایه آمریکایی در یکی از کنفرانسهای مربوط به اشرف شنیدم که می گفت وقتی به مالکی گفتیم ما آمده ایم که از لیبرتی دیدن کنیم برآشفته شد و گفت نمی شود. مسأله این است که خامنه ای و دولت سرسپره مالکی به هیچ راه حلی جز نابودی کامل مجاهدین تن نمی دهند. اما کشتارهای دسته جمعی وحشیانه در اشرف و لیبرتی و فشارها و آزار و اذیتهای هر روزه نتوانست ضربه یی کاری بر سازمان مجاهدین وارد کند و سیاست شیطان سازی مجاهدین هم، که تازه ترینش همین نامه انباشته از دروغ و مهمل بافی مصداقی مزدور است، پیش از آن که مجاهدین را در نگاه مردم بی اعتبار کند، مشت عاملان رسوای آن را بازتر کرد.
    اگر ادّعاهای مصداقی می توانست فضای هواداری از مجاهدین را مسموم کند، این همه اعلام همبستگی با مجاهدین، از ایران و حتی از داخل سلولهای اوین و سایر زندانها بیرون نمی آمد. وجدانهای آگاه به روشنی پی می برند که  پشت این شیطان سازی ها و اتّهامات دروغین امثال مصداقی چه دستهای اهریمنی در کارند و آبشخور همه این یاوه گوییها کجاست. هزارها اعلام همدردی با مجاهدین خلق نشان می دهد که مجاهدین در دل مردم داغدیده ایران ریشه های عمیق دارند و نه با کشتن و نه با تبلیغات زهرآگین نمی توان آنها را به زانو درآورد. منتظری هم در اوج کشتارهای تابستان 67 به خمینی نوشته بود که مجاهدین یک سنخ فکر هستند و با کشتن نابود نمی شوند، ترویج میشوند.
   ما با یک رژیم وحشی سر و کار داریم که مرگش را در چشم انداز نزدیک می بیند و به همین دلیل می خواهد برای بقای حیات ننگینش دست به جنایتهای بیشتری بزند. این یک روی سکه است. نفرات آنها در این روزها فعال هستند. وظیفه ما قربانیان چیست؟   
   باید هر کسی را که با دروغ و خبرسازیهای مجعول و تحلیلهای آبکی همانند مزدور پیشانی سیاه  تیغ جلاد را بر گلوی مجاهدین خلق تیز می کند افشا کنیم.
 در سال 1355 فالانژها تَل زَعتر را به خاک و خون کشیدند. اسرائیل از آنها پشتیبانی می کرد. حالا مالکی به دستور خامنه ای و فرماندهی قاسم سلیمانی در تاریکی دست به قتل عام می زند. بعد از انقلاب فیلم تل زعتر را به ایران بردم و از تلویزیون پخش شد. جنایت هولناکی بود.
  آمریکاییها در ازای گردآوری سلاحهای ساکنان اشرف با تک تک آنها قراردادی را امضاکردند که از آنها حفاظت کنند ولی حفاظت شهر اشرف را در ژانویه 2009 به مالکی جنایتکار سپردند و دستش را برای هر جنایتی بازگذاشتند. آنها با نوید برقراری دموکراسی و حقوق بشر به عراق حمله کردند، اما با زیرپانهادن قول و قرارهایشان به امثال مالکی میدان دادند که برای حفظ قدرت بادآورده شان به هر جنایتی دست بزنند و هر صدایی را در گلو خفه کنند و حقوق بشر را به شدیدترین وضع نقض کنند. در این میان رمّال مزدوری هم سر و کله اش پیداشده که از دفاع از حقوق بشر مجاهدین دم می زند و با شیطان سازی و سر هم بندی لاطائلاتی درباره اختناق در درون تشکیلات مجاهدین و جلوگیری از خروج مخالفان داخلی از مناسبات و قتلهای مشکوک در درون مجاهدین می کوشد تا زمینه را برای کشتار هرچه بیشتر آنها هموارکند. از یک سو، در تکاپوی واردکردن ضربه یی کاری به سازمان است و از سوی دیگر، خود را حامی حقوق «بدنه» تشکیلات و ناجی آنها قلمداد می کند که در زیر بار تحمیلات کمرشکن سران نیمه جان شده اند. رژیم آخوندی هم به کمتر از کشتار مجاهدین رضا نمی دهد و بارها تهدید کرده است که هر کشوری که مجاهدین را بپذیرد با آن کشور چنین و چنان می کند. مجاهدین در انتخاب دو راه مخیر شده اند: یا تسلیم و تن دادن به ذلّت و ننگ ابدی، یا ایستادگی و پافشاری بر آرمان آزادی ایران با تقبّل هر بهایی که طی کردن چنین راه پر مخاطره یی می طلبد. در دنیایی که گردانندگانش راه سازش و مماشات با رژیم جنایت پیشه را سیاست مختار خود قرار داده اند، مسلم است که مبارزه با این رژیم چقدر سخت و جانفرساست. البته از برکت چنین مبارزه  است که خمینی و بازماندگان مفلوکش تا به حال نتوانسته اند به مقاصدی که از ابتدا به دنبالش بودند، دست پیداکنند.
خمینی در روز 26مرداد58 در یک سخنرانی که در قم گفته بود: «اگر ما از اول... میدانهای بزرگ برپا کرده بودم... این زحمتها پیش نمی آمد» و دو روز بعد از آن هم دستور یورش وحشیانه به کردستان را صادر کرد و مردم محروم و زحمتکش آن سامان را به خاک و خون کشید. برپاکردن چوبه های دار در میدانها در سراسر ایران، اندیشه حاکمانی است که مردم را برده خود می دانند و درصورت سر پیچی از فرمانشان، آنها را سزاوار شدیدترین سرکوبها می دانند.
    همه دیکتاتورها و همدستانشان می خواهند هر آنچه بر سر قربانیان می آورند نتیجه و محصول عملکرد خود آنها قلمداد کنند که اگر این حرف را نمی زدی و این راه را در پیش نمی گرفتی دچار چنین سرنوشتی نمی شدی، پس استغفار کن و راه توبه باز است.
مصداقی نیز در نامه سرگشاده 230صفحه یی بارها مسعود رجوی و شورای رهبری مجاهدین را مسبّب اصلی همه فجایعی می شمارد که در  این ده سال گریبانگیر سازمان مجاهدین شده است. آنها هستند که خفقان را بر سازمان مجاهدین جاری کرده اند و راه خروج از سازمان را بر روی اعضای مخالف بسته اند؛ آنها هستند که دسترسی به هر نوع اطلاعاتی را که باعث بیداری اعضای سازمان شود منع کرده اند؛ آنها هستند که برای ارضای جاه طلبیهایشان حتی کسانی را که بر سر راهشان مانع تراشی می کنند به انحای مختلف از سر راه برمی دارند و خزعبلاتی نظیر «مرگهای مشکوک» در درون سازمان مجاهدین را در راستای همین توهّم پراکنی مطرح می کند و با این مستمسک آخوندساخته هم رهبری مجاهدین را به چالش می طلبد. با سرجمع کردن همه دروغ و دغلهایی که طی این چنددهه مأموران شناخته شده وزارت بدنام اطلاعات آخوندی علیه مجاهدین پراکنده اند، می خواهد فضا را آنچنان غبارآلود کند و بزعم مخبط خود اعتبار و حیثیت سازمان مجاهدین  را یکجا بسوزاند و با آرزوی بگور برده جلاد شقاوت پیشه لاجوردی گونه، مسعود رجوی را از عرش به فرش بکشاند و جاده حذف فیزیکی را هموار کند و برای رژیم محتضر آخوندک فاسد و جنایتکار ـ خامنه ای ـ تضمین امنیت و بقا و ماندگاری فراهم کند. اما زهی خیال باطل. اگر مجاهدین به این نفسهای زهرآگین این جرثومه های جور و جهل و جنایت ازمیان رفتنی بودند، خمینی که سر همه جنایت پیشگان بود می توانست این آرزو را به گور نبرد.
    ایرج مصداقی زمینه ساز چنین طرح جنایتکارانه آدمکشان دستگاه ولایت و آمران و عاملان آن بود و هست. این زمینه سازی را از همان زمانی که در راستای طرح وزارت بدنام آخوندی برای حذف فیزیکی رهبری مجاهدین و مسئولان بالا و نابودی تشکیلات و بی اعتبارکردن سازمان، از زندان پای به بیرون نهاد، آغاز کرد. نامه سرگشاده 230صفحه یی نه یک روز و دو روز بلکه خودش در این نامه با اشاره به شعر فردوسی می گوید، در طی «بیست» سال، فراهم شد، آن هم در راستای اجرای «مأموریت» بازجویش «محمد توانا». به نظر من، این «مأموریت» برای آماده کردن زمینه کشتار مسعود رجوی و افراد شاخص سازمان و از هم پاشاندن سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت و بی اعتبارکردن سازمان طرّاحی و اجرا شد. نقطه اوج اجرای این طرح عمیقاٌ ضدانقلابی و شوم یورش مغول وار به اسطوره پایداری و مقاومت دربرابر رژیم خونریز ولایت فقیه جنایتکاران ـ اشرف ـ بود با هدف ازمیان بردن مسعود رجوی که هم خمینی و لاجوردی و خامنه ای و هم جنایتکاران دربار ولایت و هم عوامل و مزدورانشان و پادو های حقیری از قبیل ایرج مصداقی و همدستانش تشنه به خونش بودند.  در موضعگیریهای سران رژیم و مزدوران گندیده دهان آن پس از قتل عام جنایتکارانه مجاهدان بی دفاع اشرف به خوبی این مأموریت از پیش طراحی شده مصداقی و بازجوی شقاوت پیشه اش خود را نشان می دهد. یکی از مهمترین این موضعگیریها موضعگیری «سردار سلامی»، جانشین فرمانده سپاه پاسداران بود که نکات برجسته این طرح ولی فقیه فرموده در آن به چشم می خورد. سلامی در روز 16شهریور در «گفتگوی ویژه خبری شبکه 2 سیما»ی رژیم، ازجمله، می گوید: «یکی از اتفاقاتی که در هفته گذشته افتاد و دارای اهمیت راهبردی وسیعی در تحولات منطقه خواهد بود، حمله جوانان عراقی به اردوگاه اشرف و کشته شدن تعداد زیادی از کادرهای اصلی و اعضای شورای رهبری منافقین بود... عملیاتی که از لحاظ مقیاس تأثیر از بسیاری از عملیات‌های گذشته بزرگ‌تر و تأثیر آن بر حیات گروهک منافقین بسیار بیشتر از عملیات "مرصاد" بود... در این زمان حماقت و اشتباه بزرگ رهبر این گروهک این بود که دست به یک تفکیک زد و 100 نفر از اصلی‌ترین و مؤثرترین کادرهای اصلی منافقین را در اشرف نگه داشت و فکر می‌کرد با تغییر دولت در عراق و حفظ بخشی از اردوگاه اشرف می‌تواند نیروهای خود را از لیبرتی به این اردوگاه منتقل کند». «در این حمله» « گیتی گیوه‌چیان فرمانده کل نیروهای نظامی اشرف و عنصر رده سوم و مسئول اطلاعات کل اشرف به همراه تمام افرادش و همچنین کادرهای اصلی شورای رهبری در این اردوگاه مستقر بودند» «به هلاکت رسیدند». «52 نفر از کادرهای اصلی و مؤثر منافقین به هلاکت رسیدند و این یعنی 50 درصد از کادر رهبری اصلی منافقین نابود شد». « فرمانده کل سپاه با اشاره به اینکه بعد از گذشت چند روز مسعود رجوی هنوز واکنشی نشان نداده است، گفت:‌ این یعنی اینکه یا مسعود رجوی کشته شده و اعلام نمی‌کنند یا اینکه آنقدر تصمیم آنها در تفکیک قوا احمقانه بوده که قادر نیستند پاسخگوی آن باشند و به سکوت روی آورده‌اند و این نشان‌دهنده یک فروپاشی روحی عمیق است...» « جانشین فرمانده کل سپاه با اشاره به وضعیت داخلی گروهک منافقین اظهار داشت: در این گروهک تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک همه همسران و شوهران را مجبور به طلاق اجباری کردند و همه چیز را به پای مسعود رجوی ریختند که این یک فروپاشی اخلاقی بود.
سردار سلامی ادامه داد: در جابه‌جایی به لیبرتی 200 نفر از آنها فرار کردند که هیچ‌یک حتی روش کار با موبایل را هم بلد نبودند و اینترنت را نمی‌شناختند؛ آنها در یک اسارت ذهنی و خفقان فکری بودند و در گذشته زندگی می‌کردند. آنها فقط باید تلویزیون سیمای نفاق را می‌دیدند.
وی در بخش دیگری از سخنانش اعلام کرد: در عملیات مرصاد فقط سه کادر اصلی در میان کشته شدگان منافقین بودند اما در عملیات اخیر 52 نفر از کادرهای اصلی و مؤثر کشته شده‌اند...».



 
 
.