جمشید پیمان: موافق یا مُخالف؟

 

نکته ی نخست:
وقتی رژیم جمهوری اسلامی مهسا(ژینا) امینی را کشت، خون او جرقه ای شد در جنگل آرزوهای مردم ایران.
بسیاری از آزادی خواهان که به نقطه ی انفجار رسید بودند، با این جرقه شعله ور شدند!
جنبش اعتراض به حجاب اجباری با شتابی شگفتانه به صورت قیام علیه تمامیت نظام جمهوری اسلامی درآمد!
از « نه روسری، نه تو سری» و برداشتن روسری ها و بریدن گیسوها تا « مرگ بر اصل ولایت فقیه» و « اصل نظام نشانه ست»، انگار فاصله ای کمتر از میلی‌متر بود!
مردم ایران، این بار و در این اوضاع و احوال، روی خواست سرنگونی تمامیت نظام متمرکز شدند و قیام با این خواست روز به روز گسترده تر می شد!
فضای حیاتی سردم‌داران نظام و کارگزاران و ماموران و دژخیمانش، لحظه به لحظه تنگ تر می‌شد و امید مردم برای براندازی رژیم، افزون‌تر.
در این میان ناگهان سه اتفاق همزمان رخ داد. سه رویدادی که به نظر من یک سرمنشاء داشت: اتاق فکر وزارت اطلاعات رژیم!
رویداد نخست: ورود دوباره ی عناصر اصلاح طلب و مخالف خوانان داخل نظام به صحنه (مانند خاتمی، تاج زاده، میرحسین موسوی) برای تغییر هدف انقلاب مردم از سرنگونی به جا بجایی مهره های حاکم بر نظام ، از پایین ترین سطح تا خود خامنه ای!
رویداد دوم : وارد کردن شاهزائده پهلوی به صحنه برای ایجاد شکاف و چند پارگی در قیام و انحراف از هدف سرنگونی به دعوای سطلنت یا جمهوری
رویداد سوم: داغ کردن بحث «تمامیت ارضی و تجزیه طلبی» و فوبیای جنگ داخلی!
هر سه رویداد همزمان و موازی را رژیم، هم در داخل ایران و هم در بیرون از کشور، هدایت می کرد(و می کند)
این ترفند رژیم متاسفانه با توفیق همراه شد و توانست شعله ی قیام و انقلاب مردم را دست کم برای مدتی فرو بکشاند. 

نکته‌ی دوم: 
آیا در این میان فاتحه ی انقلاب خوانده شد؟ 
کم حوصله ها، ترسوها، محافظه کاران و مخالفان فصلی و موسمی نظام، دل سرد شدند و آرام و تند پا پس کشیدند! بویژه دامنه ی تظاهرات اعتراضی خارج از کشور، جمع و کوچک شد!
امّا نیروهای کارکشته و مخالفان جدی نظام که برای سرنگونی آن حاضر به پرداخت بهای بسیار و تحمل هر هزینه ای هستند، با همه ی نیرو در برابر سه موجی که نظام براه انداخت، مانند سد سکندر ایستادند و هیبت و هیمنه ی آنرا شکستند!
شعارهای مردم در این مرحله از « زن، زندگی، آزادی» به شعارهای رادیکالی تغییر یافت که هدف و مقصود اصلی انقلاب بوده اند و پیشینه ای چهل و چهار ساله دارند. شعارهایی که در تمام مدت سلطه ی نظام به وجوه گوناگون طرح و درجریان پیکار مردم علیه نظام هم چراغ و هم پرچم بوده اند:
ــ «نه سلطنت، نه رهبری ــ دموکراسی برابری»
ــ « مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر»
ــ « مرگ بر اصل ولایت فقیه»
ــ « اصلاح طلب، اصول گرا ــ دیگه تمومه ماجرا»
و شعار های مانند اینها که از بیش از چهل سال پیش بر زبان و پرچم شورای ملی مقاومت، سازمان مجاهدین خلق و ارتش آزادی بخش ملی ایران جاری است! شعار هایی که خواست بسیاری از نیروهای آزادیخواه است که بی وسوسه و انحراف، با هدف سرنگونی نظام در عرصه‌ی پیکار هستند! 

نکته‌ی سوم :
ــ به قول مائوتسه‌تُنگ: انقلاب مجلس مهمانی نیست!
 ــ به قول مسعود رجوی: (در هر حال و با هر توش و توان) : 
سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی
ــ به قول موسا خیابانی: نیروهای میرا از صحنه حذف می شوند!

نکته ی آخر:
پیروزی مردم ایران در برابر نظام آخوندی حتمی و اجتناب ناپذیر است!
دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد!
مقام عظمای ولایت فقیه وقیح، پشتیبانان پیدا و پنهان رژیم و مماشاتگران بین‌المللی و شاهزائده‌ی وامانده، همگی در این میدان ول معطل‌اند و محکوم به شکست!