محمود رویایی: ایرج مصداقی؛ بازی کردن کارت خامنه‌ای


نقش و کارکرد ابوالفضل قدیانی و گروه فاشیستی «مجاهدین انقلاب اسلامی» در سرکوب مردم و شکنجهٔ زندانیان سیاسی برکسی ـ به‌خصوص زندانیان دههٔ شصت ـ پوشیده نیست. کسی که روزگاری عصای دست خمینی بود و بعد از شکستن طلسم ولایت در سال ۸۸ از خامنه‌ای فاصله گرفت، مدتی در زندان بود، چندین بار علیه او نوشت و حالا زیر ضرب قیام همه تعارفات را کنار گذاشته و به‌صراحت می‌گوید:
«مصداق اتَمّ و اَکمل و تامّ و تمام مفسد فی‌الارض و محارب خود علی خامنه‌ای و اعوان‌وانصار سرکوبگرش هستند. خوشحالم که مردم این مسئله را فهمیده‌اند که منشاء تمام این مصیبت‌ها شخص علی خامنه‌ای است... می‌خواهند به طرفداران خودشان که در حال ریزش هستند روحیه بدهند و هم می‌خواهند مردم را بترسانند اما نتیجه معکوس است. مردم اتفاقاً در سرنگون کردن این نظام و سرنگون کردن علی خامنه‌ای مصمم‌تر خواهند شد.» (ابوالفضل قدیانی ـ ۵ دی ۱۴۰۱)
اولین پیام شلاق کش کردن خامنه‌ای توسط یکی از بازوهای اجرایی خمینی در سرکوب و شکنجه این است که ولایت خون‌خوار فقیه زیر ضرب قیام از درون متلاشی‌شده و خالی است. جانور نیمه‌جانی که خودی‌ها و نخودی‌های نظامش هم پس از صد روز فریاد بلند مرگ بر خامنه‌ای از او فاصله می‌گیرند و به‌شدت تنهاست. برپایی نمایش میثاق با ولایت و همایش ۹ دی و سلسله‌ای از زوزه‌های مرگ بر منافق و روضه‌های حمایت از رهبری هم تلاشی مضحک برای پوشاندن همین واقعیت و توقف ریزش و لغزش خودی‌ها و «خواص» نظام است.
اما مصداقی تلاش می‌کند شعله‌ور شدن تضاد در درون رژیم را مینی‌میزه کند و می‌گوید: «ابوالفضل قدیانی خطری برای خامنه‌ای ندارد چون یک فرد است و تا زمانی که کسی را گرد نیاورده و نگاه‌ها سمتش نرفته خامنه‌ای می‌گذارد حرف بزند» (۷ دی ۱۴۰۱).
آیا به‌واقع با همان کلماتی که یک‌بار رئیسی گفت، این همان «آستانهٔ تحمل» مقام ولایت است که بالا رفته و می‌گذارد که حرف بزنند یا ضعف «مقام معظم» است و یا سبک‌کار مصداقی است که از فرمول دیگری تبعیت می‌کند؟ بخصوص که برخلاف ادعای مصداقی ازقضا این حرف‌های قدیانی بازتاب قابل‌توجهی بعد از صدور احکام محاربه داشت.
من در این‌که نفوذی زهوار دررفتهٔ وزارت اطلاعات هیچ حرفی را محض رضای خدا نمی‌زند شکی نداشتم. پروسه زندان و پرونده نفوذ و مسیری که تا اینجا طی کرد هم خوب می‌دانم (۱) اما با شنیدن حرف مصداقی که پیام سیاسی آن همان «آستانه تحمل» است، خزعبلات او در مورد جشن مردم ایران پس از باخت تیم خامنه‌ای در قطر، برایم تداعی شد.

قطر گیت خامنه‌ای و ملی‌گرایی آخوندی
در جریان مسابقات جام جهانی در قطر، دوست و دشمن اعتراف کردند که خامنه‌ای تلاش می‌کرد با مصادرهٔ نمادهای ملی و استفاده از فرصت فوتبال در «قطر» فضای جامعه را منحرف و قیام را مهار کند. از سنخ و جنس کاری که خمینی در جنگ ضد میهنی با دمیدن در تنور جنگ با بهانة دفاع از خاک میهن و مقابله با اشغالگر، میلیون‌ها تن را به خاک و خون کشید و دهها هزار نفر را به‌حکم «محارب» اعدام کرد. اما این بار نسلی که با پشتوانهٔ ۴ دهه مقاومت، تجربه و فداکاری پا به میدان گذاشته است، در منتهای نفرت از افیون ولایت و هشیاری سیاسی، فریب نخورد و باخت تیم ملا را پیروزی ملی دانست و به جشن و پای‌کوبی پرداخت.
معادله آن‌قدر ساده و روشن بود که سیلی از ورزشکاران، هنرمندان، فرهنگیان و ... در داخل و خارج ایران بی‌گفتگو شکست بازیگران ضد ملی را پیروزی مردم و شکست خامنه‌ای توصیف کردند. حتی برخی رسانه‌های معلوم‌الحال هم ناگزیر به دفاع از جمعیتی برخاستند که بازیکنان تیم را با شعارهای «بی‌شرف» بدرقه کردند.
رسانه‌های حکومتی در مطلبی با عنوان «دعای ویژه رهبر انقلاب برای بازیکنان تیم ملی ایران» نوشتند: «رهبر انقلاب در دیدار با بسیجیان در واکنش به پیروزی تیم ملی کشورمان در برابر ولز گفتند: دیروز بچه‌های تیم ملی چشم ما رو روشن کردند. انشاءالله خدا چشمشان را روشن کند» (۵ آذر ۱۴۰۱).
سپس علی لاریجانی و امیرعبداللهیان پیروزی بر ولز را تبریک گفتند و از جماعت خارجه نشین نظام هم عطاءالله مهاجرانی تبریک گفت اما میلیون‌ها ایرانی طایفه و تبار خامنه‌ای و تیمی را که در خدمت او بود، لعنت کردند.
چهارشنبه ۹ آذر یک روز پس از باخت خامنه‌ای در قطر و جشن پیروزی در کف خیابان‌ها در شهرهای سراسر ایران و هم‌زمان با انتشار خبر قتل مهران سماک جوان ۲۷ ساله بندرانزلی به جرم شادی باخت خامنه‌ای در قطر، مزدور نفوذی طبق روال هر هفته مشتی روان‌گردان بالا انداخت و دیوانه‌وار به دفاع از تیم خامنه‌ای پرداخت. توجه کنید:
«من هیچ موقع شکست ورزشکاران ایرانی رو براش خوشحال نمیشم. هیچ‌گاه، تحت هیچ شرایطی، نه من هیچ‌گاه من ندیدم بهترین جوانان میهنمان، من در سال ۶۰ تا ۷۰ که در زندان بودم هم جام جهانی ۸۲ رو دیدم، هم ۸۶ رو دیدم، هم ۹۰ رو دیدم تو زندان، و هم برخورد بچه‌ها رو دیدم تو زندان، هم جام ملت‌های اروپا را در پیش از کشتار ۶۷ در زندان بودم و دیدم واکنشهاشون... خیلی از فوتبالیست‌ها یا کسانیکه عشق فوتبال رو داشتند، عادل نوری [از تیم] جوانان راه‌آهن بود. خب و خیلی هم آینده روشنی می تونست داشته باشه. عادل خب دستگیرشده بود، بغل من بود، سال‌ها انفرادی بود، درکشتان ۶۷ تا آخرین لحظه باهم بودیم، روز ۲۵ مرداد کشتنش خب، من می‌فهمم این‌رو.
 ولی بحثمون برای آینه که نگاه کنید که اینجا دلیل نمیشه که شما بیایید عرق ملی را زیر پا بگذارید یا برین مثلاً شادی کنید یا برین فوتبالیست تیم ملی رو، میتونه دوتاش هم حزب اللهی باشه، توجامعه ایران برید ببینید چقده هست...»
می‌بینید! می‌گوید چون در زندان بچه‌ها علاقه‌مند به فوتبال بودند مردم هم باید هم‌صدا با خامنه‌ای بگویند «بچه‌های تیم ملی چشم ما رو روشن کردند. انشاءالله خدا چشمشان را روشن کند».
آیا مزدور نفوذی نمی‌داند با این حرف‌ها خودی‌های نظام هم به ریشش می‌خندند؟ نمی‌داند زندانیانی که او و عادل نوری را می‌شناسند می‌گویند آخر عادل نوری به تو چه؟! عادل پس از چند ماه فشار و شکنجهٔ مستمر به خاطر تشکیلات بند ۳، (تشکیلاتی که روح مصداقی هم از آن خبردار نبود)، در مرداد ۶۷ با دفاع از نام و مرام رجوی جاودانه شد... به تو چه ربطی دارد؟
آخر شارلاتانیزم و وقاحت تا کجا؟ به فرض که تابستان سال ۶۱ زندانیان در «بهشت» قزل‌حصار همراه با حاج داوود رحمانی و محمد خاموشی و سایر فرشتگان درگاه لاجوردی درگیر جام جهانی در اسپانیا بودند؛ این موضوع چه ربطی به نمایشی دارد که با هدف شلیک به میلیون‌ها جوان شورشی انجام شد و بوی گند رسوایی‌اش در «قطر گیت» همهٔ جهان را پر کرد؟
آن‌قدر که رسانه‌های «فوتبال دوست» که همیشه سر بزنگاه‌ها به امداد خامنه‌ای می‌آمدند حاضر نشدند کلامی در دفاع از تیم ملا بگویند و جشن ملی ایرانیان در ۹ آذر را حاشا کنند!
به نظر من او با همهٔ حماقتش خوب می‌داند طرح این موضوع خصوصاً پس از قتل مهران سماک به جرم خوشحالی از باخت خامنه‌ای، اصلاً به نفعش نیست اما می‌گوید. چرا؟ چون مأمور است و معذور! به همین خاطر به همان یک‌بار بسنده نکرد و بارها همین خزعبلات خامنه‌ای پسند و پاسدار دوست را تکرار کرد.
هم‌نوایان مزدور نفوذی در این بزنگاه شکست و رسوایی برای ملی‌گرایی خامنه‌ای، فقط آخوندهای ارتجاعی و ضد ایرانی بودند که از جشن ملی و سراسری در ایران به خاطر شکست تیم خامنه‌ای مثل سگ سوزن خورده به خود می‌پیچیدند و جیغ بنفش می‌کشیدند. یک نمونه‌اش آخوند نصیر حسینی که در نمایش جمعه یاسوج گفت: «من شنیدم اون کسانی که اونجا حاضر بودند  در بحث همین پیروزی تیم ملی آمریکا بر ایران چقدر رقصیدند... می‌گفت شهر را ترکاندند تعبیری که نماینده ولی فقیه اون منطقه به من گفت، گفت شهر را ترکاندند یعنی حتی  غیرت ملی ندارند»(۹ دی ۱۴۰۱).

نگاهی به پروژه ۹ دی خامنه‌ای
خامنه‌ای پس از شکست خفت‌بار از مردم، تمام دستگاه نظامی و سیاسی و تبلیغاتی‌اش را برای ۹ دی (سالروز ضد تظاهرات سال ۸۸) با همان الگو، بسیج کرد تا ضمن رجزخوانی و جوسازی با تابوت گردانی در شهرها روضهٔ پیروزی بخواند.
به گواه زوزه‌ها و روضه‌های سخنرانان، در این پروژه پرخرج و پرانرژی ۲ هدف را در دستور کار داشت:
نخست: میثاق با رهبری. یعنی تلاش برای پوشاندن تنهایی خامنه‌ای و تنفس مصنوعی به خودی‌هایی که زیر ضرب قیام از «آقا» فاصله گرفتند.
دوم: جهاد تبیین. جهاد تبیین یعنی جوسازی، فریبکاری، دروغ و شیطان سازی برای احیای خودی‌ها ـ نه مردم ـ از طرح پرونده ۱۷ هزار کشته و ستون پنجم عراق و فرقهٔ آدم‌خوار تا کنفرانس واشنگتن
پاسدار رمضان شریف سخنگوی سپاه پاسداران در وسط معرکهٔ ۹ دی گفت: «مسلمانان به داشتن رهبری مثل رهبر فرزانه انقلاب افتخار می‌کنند... از عجایب تاریخ بشریت است که این گروهک‌های ظالم مثل منافقین که دستشان به خون ۱۷ هزار شهید آغشته هست با پمپئو می‌نشینند و او (او) را به‌عنوان رئیس‌جمهور ایران معرفی می‌کند این نشانهٔ قدرت دشمن نیست...»
راستی! چرا نفوذی زهوار دررفته فراتر از هزار پاسدار و شکنجه‌گر و بسیجی به شیطان سازی از مجاهدین نشسته است؟
-چرا ـ و در خدمت چه کسی ـ عملیات‌های اختناق شکن کانون‌های شورشی را بی‌فایده و بی‌ثمر و فریبکاری می‌داند؟ ا
-چرا با تحلیل‌های احمقانه و تقبیح شعار ملی «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» مجیز بچهٔ شاه را می‌گوید؟
-چرا به شورشگران در داخل و میهن‌پرستان و اشرف نشانان در خارج کشور و به سیلی از هنرمندان، شاعران، ورزشکاران، رسانه‌ها و خلاصه هر کس که ممکن است تلنگری یا نیشی به افعی ولایت بزند فحاشی می‌کند اما به سران رژیم و حتی خامنه‌ای که می‌رسد طبق فرمول ۸۰-۲۰ عمل می‌کند. البته در واقعیت امر مصداقی ۹۹.۹ درصد علیه مجاهدین حرکت می‌کند.
-چرا از ابتدای قیام در همان تریبون وزارتی میهن مستمر آیهٔ یأس و ناامیدی می‌خواند و برای ایجاد بدبینی و رعب، حدیث جعل می‌کرد؟
-چرا گفت حدیث نجفی وجود خارجی ندارد و حتی پس از سند زندهٔ گواهی مادر و خواهرش گفت باور نکنید می‌خواهند کشته سازی کنند؟
-چرا و در خدمت کدام ارگان و برای رضایت چه کسی مارکسیست‌های ضد رژیم را تخطئه می‌کند؟
-ترم‌ها و کدهایی مانند «فرقه»، «چپ وارفته»، «کشته سازی»، «شاهزاده!»... در کدام کارخانه ساخته می‌شود؟
-چرا سیلی قدیانی مهره شناخته‌شده خمینی بر بناگوش خامنه‌ای را این‌قدر بی‌ارزش جلوه می‌دهد؟
در جریان قیام بیش‌ازپیش روشن می‌شود که ایرج مصداقی در طرف کیست و کارت چه کسی را بازی می‌کند.

پانویس:
(۱) در این نوشتار قصد پرداختن به گذشته و سابقهٔ زندان و دسیسه‌های بعد از زندانش را ندارم. در جریان دادگاه نوری به اسنادی رسیدم که به سادگی پرده از چند دهه سیاهبازی، نفوذ، فریبکاری و دغل‌کاریهایش برمی‌دارد. انتشار این مجموعه را به فرصتی دیگر موکول می‌کنم.