رضا شمس: آیا شعار مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر تفرقه انگیز است؟


کسانی که استدلال می‌کنند آری باید به چند سؤال جواب بدهند
تفرقه بین کی و بر سر چی؟
اگر قرار باشد در ایران انقلابی انجام شود، هدف چیست؟
در مقابل تلاش‌هایی که توسط خامنه‌ای و برخی رسانه‌ها برای سوار کردن طرفداران دیکتاتوری پهلوی بر موج انقلاب انجام می‌شود چه باید کرد؟
اگر قرار باشد به آزادی و دمکراسی برسیم، آیا می‌توانیم با کسانی که در کارنامه‌شان سابقه ضدیت با دموکراسی و آزادی دارند و برای مدت‌های طولانی در قدرت بوده‌اند و امتحان پس داده‌اند و اساس حکومتشان بر پایه دیکتاتوری و سرکوب بوده متحد شد و بازهم به دموکراسی و آزادی رسید؟
آیا حساب پهلوی‌طلبان امروز از سلطنت پهلوی جداست؟
چرا باید حساب سلطنت‌طلبان امروزی را از سابقه دیکتاتوری و سرکوبگری آن‌ها جدا کنیم؟
 آیا آن‌ها باور دارند که این خاندان کودتاچی و دیکتاتور بوده و از آن فاصله گرفته‌اند؟
 آیا رضا پهلوی باور دارد که پدرش یک کودتاچی بوده که از سال ۱۳۳۲2 تا ۵۷ در ایران حکومت‌نظامی بر پا کرده؟ آیا دادگاه‌های نظامی، ساواک و سرکوبی که شاه اعمال می‌کرد داستان‌سرایی مخالفان است؟

سلطنت‌طلبان شعبان بی‌مخی که هیج، آیا تابه‌حال جایی دیده‌اید که رضا پهلوی صریحاً کارهای پدرش را محکوم کرده باشد؟ نه. او می‌گوید پدرش می‌خواسته دموکراسی بیاورد ولی مردم ایران آماده نبوده‌اند. علاوه بر اینکه این‌یک توهین به ملت ایران است یک دروغ‌گویی سخیف هم هست. مگر از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ در ایران سیستم نیم‌بند مشروطه پس از دیکتاتوری رضاخانی احیا نشده بود؟ تاریخ می‌گوید که شده بود پس در ایران دمکراسی و مشروطه نیم‌بند وجود داشت و ایرانیان نشان داده بودند که قادرند در چارچوب مشروطه دموکراسی را اجرا کنند. بنابراین، اینکه ایرانیان آماده دموکراسی نبودند و لیاقت دموکراسی نداشتند یک دروغ سخیف است. واقعیت عکس این است. این پدر رضا پهلوی بود که ضد دموکراسی بود و دنبال حکومت مطلقه. به همین دلیل دموکراسی موجود در ایران را با کودتا از بین برد آن‌هم با همدستی بیگانگان. شاه حتی در سال‌های پایانی حکومتش که قاعدتاً می‌بایست کمی اهلی و بافرهنگ شده باشد صراحتاً و با زبانی مشمئزکننده دموکراسی را رد و مسخره می‌کرد. آیا کسی که امروز هنوز حکومت مطلقه محمدرضا پهلوی را توجیه می‌کند اگر به قدرت برسد دوباره آن را تکرار نخواهد کرد؟
مگر نه این است که همین امروز هم این باند فاشیستی فرشگرد که دور رضا پهلوی جمع شده‌اند علناً با دموکراسی ضدیت دارند و یک حکومت رضاخانی مطلقه را تجویز می‌کنند؟ امروز هم آن‌ها همین حرف رضا پهلوی را می‌زنند و تبلیغ می‌کنند که مردم ایران فعلاً آماده دمکراسی نیستند و باید یک حکومت رضاخانی بر پا کرد. آن‌ها می‌گویند برای ایران دیکتاتوری لازم است نه دموکراسی!
آیا اینکه کسی فکر کند با اتحاد با چنین کسانی می‌تواند به دموکراسی برسد ابلهانه و یا در بهترین حالت خودفریبی نیست؟

از این‌ها گذشته، مخالفت با این شعار تناقض منطقی دارد. کسانی که با شعار مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر به بهانه پرهیز از تفرقه مخالفت می‌کنند از دو حالت خارج نیست یا شاه را ستمگر می‌دانند یا نمی‌دانند. بالاخره شاه یا ستمگر بوده یا نبوده؟ منطقاً حالت سومی نمی‌تواند وجود داشته باشد یعنی کسی ادعا کند و بگوید که هم بوده هم نبوده. در رابطه با خامنه‌ای هم همین است. یا خامنه‌ای دیکتاتور و ستمگر هست یا نیست. نمی‌تواند هر دو باشد.
 ۱- بوده و آن‌ها قبول دارند که شاه ستمگر و دیکتاتور بوده ولی بازهم با او مشکلی ندارند و مشکلشان این است که چرا دیگران او را ستمگر می‌نامند. خوب این بدین معنی است که آن‌ها با ستمگری و دیکتاتوری مخالفتی ندارند و مخالفتشان با مخالفان ستمگری و دیکتاتوری است نه با ستمگر. خوب در چنین صورتی منطقاً آن‌ها نمی‌توانند به دموکراسی و آزادی برای ایران آینده باور داشته باشند و اساساً امکان وحدت آن‌ها با کسانی که دنبال آزادی و دموکراسی برای ایران هستند وجود ندارد. آن‌ها و دموکراسی خواهان دو گروه ضد یکدیگرند پس وحدتی بین آن‌ها نمی‌تواند وجود داشته باشد مگر اینکه کسی باور داشته باشد که جمع ضدین امکان‌پذیر است! بنابراین در اینجا اساساً وحدتی نیست که نفاق ایجاد شود. کسی که با دیکتاتوری مخالفتی ندارد چگونه می‌تواند متحد کسی باشد که جان و مال و هم چیزش را گذاشته و با دیکتاتور و ستمگر جنگیده تا آزادی و دموکراسی در کشورش برقرار شود؟ مگر اینکه کسی باور داشته باشد که ابلهانی هم پیدا می‌شوند که زندان و شکنجه و اعدام و گلوله را به جان می‌خرند تا یک دیکتاتور را با دیگری عوض کنند. شیخ را بردارند و شاه را جایش بگذارند. من در ایران چنین ابلهانی را نمی‌شناسم! آیا شما می‌شناسید؟

۲- باور دارند که شاه ستمگر بوده ولی بازهم از اینکه کسی شعار مرگ بر ستمگر بدهد آشفته می‌شوند و سعی می‌کنند این شعار را به حاشیه برانند یا سانسورش کنند. کسی که چنین می‌کند و درعین‌حال ادعا دارد که خواهان آزادی و عدالت و از این‌جور چیزهاست باز اینجا کارش دارای اشکال منطقی است. کسی که ادعا می‌کند طرفدار ستمگری نیست و شاه را هم ستمگر می‌داند نمی‌تواند منطقاً بااینکه مردم کشورش شاه را ستمگر بنامند مخالف باشد. چون نمی‌شود در یک آن‌هم موافق چیزی بود و هم مخالف! خوب حالا اگر باشد تناقض به وجود می‌آید. یا اینکه ادعا می‌کند طرفدار عدالت و ضد ستمگری است دروغ است و یا اینکه باور دارد شاه ستمگر است دروغ است. پس اگر کسی ادعای عدالت‌خواهی و آزادیخواهی کند و باور داشته باشد که شاه هم ستمگر بوده نمی‌تواند مخالف شعارهایی که شاه را ستمگر می‌داند باشد مگر اینکه ما بپذیریم که جمع ضدین ممکن است! یک فرد که نمی‌تواند در یک آن‌هم راست بگوید و هم دروغ! در بهترین حالت چنین فردی نمی‌تواند یک انسان صادقی باشد و حتماً منافعی دارد که دارد یک چنین عمل غیرمنطقی‌ای را مرتکب می‌شود. چگونه کسی که باور دارد یک فرد مثل شاه ستمگر بوده می‌تواند درعین‌حال بااینکه کسی او را ستمگر بنامد مشکل داشته باشد؟ این تناقض است. یا این فرد باور ندارد که شاه ستمگر بوده که در چنین صورتی وقتی ادعا می‌کند که قبول دارد که شاه ستمگر بوده دارد دروغ می‌گوید. این هم تناقض است. ممکن نیست هردو این گزاره درست باشند! خوب اگر باور داری که شاه ستمگر بوده پس مشکلت با این شعار چیست؟ او یا واقعاً باور ندارد که شاه ستمگر بوده و یا دنبال منافعی است که او را مجبور می‌کنند در چشم مردم خاک بپاشد. در هر دو حالت چنین فردی به لحاظ سیاسی آدم سالمی نیست و نمی‌تواند متحد کسی که دنبال آزادی مردمش است و دارد هزینه می‌دهد باشد. اتفاقاً اگر این شعار باعث شود که ما از چنین کسانی فاصله بگیریم این به نفع رسیدن به دمکراسی و آزادی است چون صفوف ما را از عناصر منفعت‌طلب پاک می‌کند. پس اگر این شعار باعث نفاق با چنین جماعاتی بشود نه‌تنها بد نیست بلکه بسیار هم خوب است.

از همه مهم‌تر با توجه به اینکه امروز جریاناتی سعی می‌کنند دیکتاتوری پهلوی را تطهیر و بما قالب کنند، ضرورت مرزبندی سیاسی با آن برای حفاظت انقلاب از این آفتی که می‌خواهند به جان انقلاب پیش رو بیندازند و آن را به ناکامی بکشانند یک مسئولیت سیاسی است. مسئله اصلاً جناحی یا فردی نیست، مسئله مسئله سرنوشت یک انقلاب و ملت محرومی است که در صدسال اخیر بارها انقلاب کرده و هزینه‌اش را هم داده ولی دست‌های پشت پرده انقلابش را ربوده‌اند و آن را دچار این گرفتاری‌ها و بدبختی‌ها کرده‌اند. آیا باید بازهم شاهد این باشیم که کسانی روز روشن انقلابمان را بدزدند و بجای اینکه این انقلاب موجب سعادت مردم ما بشود این چرخه نکبت و استبداد شاهی- شیخی دوباره تکرار شود؟ هرگز! از اینجاست که مرزبندی قاطع با دیکتاتوری پهلوی یعنی شاه یک ضرورت فوری برای انقلاب پیش رو است.

کسی که چهل سال جان و مال و زندگی داده تا ریشه این اهریمن را بکند و جوان یا دانشجویی که با یک هیولای وحشی درگیر شده و دارد گلوله و باتوم می‌خورد ولی دارد می‌رود تا این هیولا را به زمین بزند وقتی می‌بیند کسانی می‌خواهند از بالای سرش یک هیولای دیگر را بر او سوار کنند ناچارا باید مرز و چارچوب خودش را با آن مشخص کند. باید هم‌زمان بااینکه در خیابان برای به زیر کشیدن هیولای خامنه‌ای تلاش می‌کند برای ناکام گذاشتن هیولای در انتظار هم تلاش کند. او دنبال شعاری است که به‌عنوان پرچم به دستش گیرد و هر دو را زمین بزند و برای همیشه از شر دو هیولای نهاد روحانیت و نهاد دربار که ستون‌های استبداد تاریخی در این سرزمین بوده‌اند خلاص شود. شعار مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر یعنی تعیین تکلیف با هر دو نهاد استبدادی در ایران. یعنی نه به جبهه استبداد و آری به جبهه دمکراسی. یعنی ما اگر دنبال انقلابیم و صدها هزار کشته و زندانی برایش داده‌ایم و هنوز داریم می‌دهیم برای رسیدن به پیشرفت و آسایش مردم محروم و زحمتکشمان بوده که آن‌هم فقط و فقط در سایه آزادی و دمکراسی به وجود می‌آید. آزادی و دمکراسی هم با توجه به تاریخ ایران و نهادهای استبدادی آن و با توجه به جبهه‌بندی سیاسی همین امروز تنها در چارچوب یک جمهوری دموکراتیک می‌تواند محقق شود. این شعار همه این مفاهیم سیاسی را بیان می‌کند و بین جبهه آزادی و ضد آزادی، جبهه دمکراسی و ضد دمکراسی و جبهه جمهوری و حاکمیت مردم و استبداد شاهی و شیخی مرز کشی می‌کند.
 بنابراین، این شعار یک شعار استراتژیک که درونمای تحولات آینده در ایران را مشخص می‌کند، است. این شعار اتفاقاً نه‌تنها تفرقه‌انگیز نیست بلکه وحدت دهنده به جبهه مردم و پالایش دهنده صفوف و حفاظت کننده از دستاوردهای دمکراتیک مردم ایران است. ببینید چه کسانی با این شعارمشکل دارند تا به اهمیت آن پی ببرید. در کنار عوامل دیکتاتوری پهلوی و خامنه‌ای این تلویزیون‌های بیگانه و وابسته به قدرت‌های استعماری یا ارتجاعی هستند که این شعار را تخطئه می‌کنند. فکر می‌کنید چرا این شعار به مذاق آن‌ها خوش نمی‌آید و دارند تمام زور رسانه ایشان را می‌زنند که آن را سانسور کنند؟