گیسو شاکری: جان‌های شیفته!

یادداشت‌هایتان را می‌خواندم در رابطه با مقالهٔ سراپا کذب و جهت‌دار لوئیزا هومریش در مجلهٔ دیسایت که دربارهٔ کودکان مجاهدین و انتقالشان به اروپا و سرانجام اجبارشان برای پیوستن به ارتش آزادیبخش است.

اما یادداشت‌های مشروح شما!

در این یادداشت‌ها اشاره کرده بودید به دوران کودکی و سفرهای پرمخاطره‌تان از اشرف به اروپا و مجدداً از اروپا به اشرف.

یادداشت‌های شما دربارهٔ تصمیم و انتخابتان برای رفتن به اشرف و بودن در کنار ارتش آزادیبخش و مبارزه برای آزادی مردم بجای انتخاب زندگی راحت و آسوده در اروپا، تحسین هر خوانندهٔ صاحب دل و بی‌غرضی را برمی‌انگیزد و به ستایش وا‌می‌دارد، چه رسد به من که یک‌یک شمارا از نزدیک می‌شناسم باآن‌همه صدق و فدا. برای انتخابتان از صمیم قلب احترام قائلم. احترامی انقلابی.

شما که انتخاب کرده‌اید و مصممید تا آینده‌ای آزاد را برای جوانان فردای ایران رقم بزنید. شما که افتخارآفرینان نسل آینده‌اید. شما که ماندگارانید در تاریخ مبارزه و مقاومت ایران.

از شما می‌گویم و از انتخاب والایتان. نه از رژیم و نه از مزدوران رنگ‌ و وارنگش در لباس‌های گوناگون و رنگارنگ که کارزارهای شیطان سازی‌اش به بهانه‌های مختلف و در همه‌جا و به اشکال گوناگون علیه مجاهدین نخ‌نما شده است. مجاهدینی که پرچم ایستادگی و مبارزه و مقاومت را سال‌های سال است که همچنان باافتخار و شجاعت و پرداخت بها افراشته نگه داشته‌اند آن‌هم در برابر رژیم جنایتکار و پلید و فاشیست مذهبی ولایت‌فقیه.

در آستانه سالگرد قیام آبان 98 هستیم. همان آبانِ خونین که این رژیم جنایتکار کودکان و نوجوانانمان را به گلوله بست.

و یادمان نرفته است و نخواهد رفت که در دههٔ شصت چگونه کودکان و نوجوانان- دختر و پسر 12-15 ساله مجاهد را بدون شناسایی به رگبار گلوله بستند و بدار کشیدند و در روزنامه‌ها با چاپ عکس‌هایشان از خانواده‌ها خواستند که برای شناسایی پیکر بیجان فرزندانشان مراجعه کنند.

شما پرچم‌داران آزادی و دادخواه خون آن عزیزان هستید.

شما قصد نجات آن مردم ستمدیده و دربند را دارید و قصد کرده‌اید تا به آخر بایستید و بهایش را بپردازید.

سخت است تلاش برای کشف و شکوفا کردن گوهر انسانی در درون خود.

و چه ارزشمند است کسی ترا برای کشف و شکوفا کردن گوهر انسانیت راهبری کند و تو بتوانی آن را پذیرا شوی. جانی می‌خواهد شیفته و عاشق که هرکسی را قابلیتش نیست.

رها شدن و پرداختن بها آن‌هم به بهای گذشتن از زندگی خود برای رها کردن مردمی در بند کاری‌ست بس سترگ که در توان هرکسی نیست. شما آن جان شیفته هستید.

از صحبت‌های خودتان وام می‌گیرم که شما خود این راه پرپیچ‌وخم و لذت‌بخش مبارزه را طی کرده‌اید و چه شیوا و پرافتخار بیانش می‌کنید.

بله احسان عزیز درست  می‌گویی که:

"تک‌تک ما انتخابمان را برای یک آرمان کردیم که همانا آزاد کردن مردممان از چنگال رژیم آخوندی است. یعنی همان موقع می‌دانستیم که این راه را با همه مخاطراتش انتخاب می‌کنیم؛ بدون پیش‌شرط

چون اشرف زمین مبارزه بوده و هست؛ سرزمین قیمت دادن و ازخودگذشتگی و پرداخت برای دیگری. من هم آگاهانه تصمیم گرفته بودم که از زندگی شخصی خودم و تشکیل خانواده بگذرم و همه منافع فردی‌ام را کنار بگذارم تا مردمم را آزاد کنم"

و صالح عزیز که میگویی:

"وظیفه من به‌عنوان یک جوان ایرانی نمی‌تواند این باشد که درس و تحصیلات خودم را بخوانم و در آلمان شغلی برای خودم دست‌وپا کنم، در حالیکه میلیون‌ها جوان ایرانی دیگر باید زیر ستم و ظلم حکومت آخوندی در نداشتن آزادی زجر بکشند و استعدادهایشان پرپر شود و کشور من به قهقرا برود. 
وظیفه من به‌عنوان یک جوان ایرانی باید تلاش و مبارزه برای سرنگونی منشأ این ظلم یعنی حکومت آخوندی باشد."

و طاهر عزیز که با کلماتی چنین گهربار به جرمت اعتراف می‌کنی.

"جرم من این است که آزادی را نه در پرسه‌زدن در خیابان‌های شهر کلن، بلکه در نبرد با دشمنان آزادی جستجو کردم.

 وقتی این رژیم هست و نیست ملتم را بر باد داده برای من چه‌کاری واجب‌تر از مبارزه است؟‌

هدف مجاهدین یک‌چیز است – سرنگونی تام و تمام رژیم آخوندی. هدف مزدوران وزارت اطلاعات هم یک‌چیز است – از هم پاشاندن تنها نیروی آلترناتیو سرنگون کننده آن‌هم با پز منتقد"

به وجودتان افتخار می‌کنم و سربلندم که جوانانی غیرتمند و آرمان‌خواه برای آزادی یک ملت تحت ستم بی‌دریغ و بدون پیش‌شرط می‌کوشند. ناگفته نماند که این راه پرمخاطره جز باوجود راهبری چون مسعود که ترا برای کشف و شکوفا کردن گوهر انسانی‌ات هدایت می‌کند ممکن نیست.