جمشید پیمان: شاعر شورشی شهر به ظلمت درگیر





آی شاعر
که دلت باغ پُر از زیبایی‌ست 
آی شاعر
که به شعرت گل فردا رویَد 
بوسه‌گاه لبِ من
چشم حقیقت‌ بین‌ات.
خاطرت
پاک وُ پُر از روشنیِ خورشید است 
من به این خاطره ها می‌نازم!


آی شاعر
که نگاهت، 
سخن‌ات، 
آزادی ست
شاعر شورشی شهر به ظلمت درگیر
شاعر هم‌نَفَس کوچه ی 
بیدار پُراز خشم و خروش
با‌ تو اکنون گذرم از شب تلخ
جان شوریده و مشتاق من اینک،
با تو،
تهی از وسوسه‌ی تردید است
من به این خاطره ها می‌نازم!