مهرداد هرسینی:‌ جنبش دادخواهی کابوسی برای ولایت

به یقین ابعاد اجتماعی جنبش دادخواهی که اکنون در میان توده‌های به جان آمده از جور و ظلم حکومت به یکی از اهرم‌های مهم برای به چالش کشیدن دیکتاتوری خامنه‌ای تبدیل شده، در روند شتابان خود به مهم‌ترین و امنیتی‌ترین دغدغه‌های نظام آخوندی راه برده است.

سخن از جنبش عظیمی است که بر پایه حریت بشری، حقوق بشر و خون‌های به‌ناحق ریخته شده تمامی زندانیان سیاسی در این رژیم سرکوبگر، به‌ویژه قتل‌عام بیش از 30 هزار زندانی بی‌دفاع و بی‌گناه در سال ۶۷ استوار گردیده و برآمده از خواسته‌های به‌حق مردم، قربانیان و خانواده‌های تمامی شهدا و اسرا می‌باشد.
جنبشی که به گفته پایه‌گذار آن مریم رجوی: «اکنون زمان آن است که بر سر قتل‌عام زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز، یک جنبش دادخواهی را در هر جا و به‌هر‌شیوه ممکن گسترش دهیم. جنبش دادخواهی قبل از هر چیز، اعلام مجرمیت قطعی خامنه‌ای، ولی‌فقیه ارتجاع است». (سایت مجاهدین خلق ۳۰ مرداد ۱۳۹۵)

بر این منطق و تنها با گذشت کمتر از ۹ ماه از پدیدار شدن این جنبش ملی اکنون شاهدیم که چگونه این خواسته به‌حق مردمی و میهنی در میان اقشار مختلف جامعه، به‌ویژه نسل جوان که زیر ضربات پی‌درپی تبلیغاتی رژیم آخوندی قرار دارند، با استقبال گسترده روبرو گردیده، بطوریکه کمتر روزی نیست تا شاهد بازتاب‌های بین‌المللی، داخلی و یا اجتماعی آن در اقصی نقاط میهن نباشیم.
جملات آن دانشجوی شجاع در دانشگاه تبریز به عباسی، پاسدار خون‌ریز و قاتل زندانیان سیاسی به یقین بازتاب همین استقبال مردمی از جنبش دادخواهی است، زمانی که می‌گوید: «ما از احمدی‌نژاد می‌گذریم، اما کسانی مثل شما وابستگان نظامی و میلیشیایی و اربابانتان که ۸ سال او را تقدیس کردید و نظرتان به او نزدیکتر بود و امروز این‌سوی میدان ایستاده و حاشا می‌کنید، باید جوابگوی خون‌های ریخته شده شهدای سالهای ۸۸، کهریزک‌ها، سالها زندانی و شکنجه و شلاق باشید. آری تئوری و گفتمان شما، دفاع از قتل‌عام‌های فجیع، غیرانسانی، غیرقانونی و غیرشرعی سال ۶۷ است». (سایت بهار ایران ۲ اردیبهشت ۱۳۹۶)
اما واقعیت در فرای این جملات چیست؟ واقعیت آن است که دیکتاتوری ولی‌فقیه با تمامی هزینه‌های نجومی و با تمامی بگیروببندها، ستاره‌دار نمودن مردم و جوانان و گسیل «هیئت‌های تبلیغاتی» از حوزه به کودکستان‌ها، مدارس و مراکز علوم عالی و با خرج بودجه‌های نجومی برای راه انداختن صنعتی بنام «فیلم، نمایشگاه، سریال» علیه مجاهدین و مبارزین، اکنون به عیان می‌بیند که چگونه این حرف و این خواسته ملی در میان مردم جای خود را باز نموده و چگونه جامعه تشنه به آزادی در هر فرصتی، موضوع «قتل‌عام زندانیان سیاسی» را به موضوعی برای به چالش کشیدن حاکمیت تبدیل می‌نمایند.
به یقین نمونه‌هایی همچون تبریز، مشهد و یا تهران، تک نمونه نیستند، آتشی هستند زیر خاکستر که ابعاد روبه رشد آن را در وهله نخست ولی‌فقیه طلسم شکسته به‌خوبی فهمیده است. خامنه‌ای به‌خوبی می‌داند که نه می‌تواند جلوی این موج برآمده از حقوق بشرنوین را بگیرد و نه توان چشم‌پوشی بر ادامه روند آن را دارد. بر این منظر است که ولی‌فقیه در بن‌بستی مرگبار میان دو چرخ آسیاب گیر افتاده است. مضافاً اینکه تبعات این جنایات که عطف به عرف بین‌المللی هرگز شامل مرور زمان نمی‌شود، اکنون به نمایش انتخابات در درون رژیم نیز کشیده شده است.

ورود آخوند جنایتکار رئیسی به این دور از مهندسی انتخابات که نقش مهمی در قتل‌عام ۶۷ ایفا کرده است، خود بهترین بینه بر این وضعیت بغرنج برای خامنه‌ای است؛ زیرا رئیسی همان فردی است که در گفتگو با آقای منتظری، بر تمام کش کردن باقی مانده زندانیان تأکید داشت. در نوار صوتی که چندی پیش از سوی دفتر منتظری انتشار یافت، سخنان آخوند جنایتکار به‌خوبی قابل شنود است. وی می‌گوید: «۲۰۰ نفر از محکوم شدگان به اعدام در سلول‌های انفرادی باقی مانده است شما اجازه بدهید آن‌ها را اعدام کنیم تا کار تمام شود.»

بر این منطق است دلهره و ترس خامنه‌ای را ما طی این هفته‌های اخیر در موضع‌گیری به‌غایت هراسناک او به‌خوبی تجربه کرده‌ایم تا جائیکه «شورای عالی امنیت رژیم به دستور خامنه‌ای همه کاندیداهای نمایش انتخابات ریاست‌جمهوری را موظف کرده است از هر گونه اشاره به قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ در مناظره‌ها و تبلیغات انتخاباتی خودداری کنند. شورای عالی امنیت تأکید کرده است این اعدامها با فتوای خمینی صورت گرفته و اشاره به آن‌ها به نظام ولایت‌فقیه ضربه می‌زند و افکار عمومی جامعه را با مشکل مواجه می‌کند» (اطلاعیه شورای ملی مقاومت ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۶)

خامنه‌ای تلاش می‌کند تا با این جملات دستان خون‌آلود خود را از جنایت بشوید، در حالیکه وی در آن دوران اولا رئیس جمهور رژیم بود و بر این منطق از تمامی کشتار و قتل‌عام ها در داخل زندان‌ها باخبر. در ثانی اکنون وی با جلو انداختن آخوند جنایتکار رئیسی و یا مشارکت فردی قاتل مانند آخوند پورمحمدی در وزارت دادگستری رژیم و بسیاری دیگر از آمران و عاملان کشتار مردم برای پست‌های حکومتی، عملا چه بخواهد یا نخواهد در کنار متولی اصلی کشتار یعنی خمینی ملعون قرارگرفته است.
در این راستا است که اکنون شاهد بستن گارد از سوی دیکتاتوری ولی‌فقیه می‌باشیم؛ زیرا در حالیکه در هفته‌های نخست پس از اعلام جنبش دادخواهی از سوی خانم رجوی، تلاش رژیم بر آن بود تا با سیاست خرید وقت، این موج را از سر بگذراند، اما از آنجائیکه سنبه مردم و مقاومت ایران پرزور بود، سرانجام در قدم بعدی دیکتاتوری ناچار شد تا به‌طور قطره‌ای به این موضع بپردازد، امری که در ادامه و برای تنها یکبار به انتشار متن فتوای خمینی برای قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال 67 انجامید. بر این سیاق شاهد بودیم که همین «ناپرهیزی»! چگونه بساط رژیم را برهم زد و به خشم و لعنت اجتماعی علیه تمامیت نظام راه برد تا جائیکه در آخرین قدم، خامنه‌ای ناچار گردید، با دستور سازی و دادن هشدار پشت هشدار، کارگزاران باندهای مافیایی خود را از هرگونه صحبت و یا موضع کیری نسبت به این جنایت ممنوع نماید. برهمین سیاق نیز شاهدیم که تا به امروز از انتشار متن فتوای خمینی جنایتکار در رادیو و تلویزیون‌های دولتی خودداری کرده است. به این می‌گویند مشارکت در جنایت علیه بشریت.

همچنین در اینجا باید اضافه نمود که آری این منطق خون‌های به‌ناحق ریخته شده و این همان کابوس مرگباری است که هرگز کلیت رژیم آخوندی را از آن گریزی نیست. نه آخوند شیاد روحانی با پورمحمدی وزیر دادگستری قاتل و از آمران جنایت علیه بشریت در سال ۶۷ و نه آخوند رئیسی از اعضاء هئیت مرگ و یا پاسدار سرکوبگر قالیباف، قاتل دانشجویان در سال 77, به یقین هیچ‌کدام از لعنت و عذاب و خشم مردم در امان نیستند.
تمامی این‌ها همان پادوان دون‌پایه و مزدبگیران ولایت برای جنایت علیه مردم ایران هستند که اکنون برای حفظ نظام یکبار دیگر پا به صحنه گذاشته‌اند. دستان آنان در جنایت علیه بشریت به‌قدری خون‌آلود است که هردو باند رژیم در هراس از تنفر مردمی، تلاش دارند تا توپ تمامی سبعیت و دنائت علیه فرزندان میهن امان را به زمین باند مقابل بی اندازند.
برای نمونه یک سایت حکومتی ضمن اعتراف به این واقعیت می‌نویسد: «کانال تلگرامی وابسته به خبرگزاری فارس (فارس پلاس) در خبری که در این کانال منتشر شده، همه مناصب قضایی در سال ٦٧ را مورد اشاره قرار داده و تلویحاً قصد داشته این نکته را به خواننده القا کند که باند مغلوب نظام در ماجرای حوادث سال ٦٧ دست داشته‌اند».

بهرحال آنچه که به ما ایرانیان بر می‌گردد، باید با صدای بلند بگوئیم، کلام آخر اینکه، ما خیانتها و جنایتهای شما را نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم؛ و داغ دل سرزمینمان را، مردم از شما خواهند گرفت.