پرویز خزایی: ”مرگ طبیعی“ یک ستوندار

رفسنجانی در سال ۶۰: ”چهارحکم براینها، [مجاهدین]، لازم الاجرا است:
یک. کشته شوند،
دو. به دار کشیده شوند،
سه. دست و پایشان قطع شود،
چهار. از جامعه جدا شوند.“
رفسنجانی در سال ۹۵: ” روحیه من این گونه است که اصلا از کشتار و زندان خوشم نمی آید، هرچه میخواهد باشد.“
و بدینسان حجت الآایت الله! هاشمی رفسنجانی، بعد ازشرکت تعیین کننده در برنامه انهدام مجاهدین، سالها قبل از فروغ جاویدان، تسهیل دستور قتل عام ۶۷، جنگ طلبی و بروی مین فرستادن محصلین دبیرسانی با آویختن کلید پلاستیکی درب ورودی بهشت ( ساخت چین) به گردنهای نازنینشان، کشتار رهبران اپوزیسیون در خارج و داخل، قتل حدود سیصد سرباز امریکایی در بیروت که بقول محسن رفیق دوست وزیر وقت سپاه پاسداران، هم، ایدئولوژی اش و هم مواد منفجره اش از تهران رفت، انفجار هم سفارت و هم مرکز یهودیان آرژانتین، قتل های زنجیره ای وکشتاربسیاری از مردم کرد و عرب و آذری و بلوچ و فارس، این گرگ خاکستری، در تضاد با عظما، رهبر گرگ های هردو رنگ، این اواخر، و چندی قبل ازآخرین شنا دراستخر کاخ سعد آباد- البته بعنوان مقام حکومت مستضعفین آلونک و کارتن و گورنشین! - به مبارکی، گرگی بغایت گیاهخوار و وجیتارین میشود!!، به اندازه ای که اگرآواز او- نه صدایش را، از دور بشنوی- بیانات طرف، پاک میمانه به صحبتهای مهاتما گاندی در ناحیه "لعل قلاع" دهلی کهنه در ۱۹۴۷.

خامنه ای روضه خوان بیست تومنی، گرگی در جمع گرگان بود که رفسنجانی او را در مسند رهبر گله گرگان قرارداد. بعد از بروز اختلافات و تضاد قدرت و جنگ نفوذ دو باند و دو ستون اصلی، خامنه ای گرگهای سیاه را - چون که در پایان، آنها بودند که با نیروی نظامی سرکوبگر، حفظش می کردند، در اولویت قرارداد. داستان قیام عاشورای ۱۳۸۸ به او درس بزرگی داد.
این تضاد دو ستون، بخش عمده اش بر سر چپاول سرمایه ها و دارو ندار کشور بود. پاسداران که بیش از هشتاد درصد فعالیت اقتصادی و کلان برنامه ها را ازآن خود کرده بودند، این حجت الآیت الله را، و باند بازاری و اطرا فیانش را نگران می کرد. آنها می خواستند که ”بخش خصوصی”، بخوانید باندهای تاجرو بانکی و مقاطعه کار خودشان، هم سهم بسزایی داشته باشند. البته یک دعوای سیاسی هم برای قبضه کردن پست های بالای نظام نیز موازی آن جریان داشت. این دعوای سیاسی شان هم با این مستمسک بود "حفظ نظام"، و مسابقه ومناظره بر سر اینکه آیا کی بهتر میتواند نظام را حفظ و از فروریزی نجات دهد. هرکدام دم دستگاه خود را حول کسان و فرزندان و باند خود ساماندهی کردند. خامنه ای گرگ عظما، در آنزمان در اوج انقباض ـ خمینی که نیست که با یک چشم غره و خفه گویان، گرگها وبچه گرگها و کفتاران را تارومار کند - محمود منحوس را جلو انداخت و در ” اطاق تجمیع آرا” مهندس مجتبی او را رئیس جمهور حلقه بگوش خلیفه دوم کرد.
اما دیری نگذشت که با بروز قانونمند تضاد دیگر درجنگ گرگها، باندچه احمدی نژاد با دیگر برادران قاچاقچی و با گرگ عظما ببار نشست. محمود منحوس یابو برش داشت ودر فکرتشکیل یک پایه سوم افتاد. با استعانت از ورد های رحیم مشایی (یک بیمار روانی ازنوع شیزوفرن و هالوسیناسیون)، بشقاب نهار امام زمان را در کناربشقاب خود در کاخ رئیس جمهوری قرار دادن ونیمه شبان حرکت، با بنزهای ریاستی، ساخت ”اسکتبارجهانی!”، بر سر چاه جمکران و انداختن گزارش کارها ی روزانه در آن چاه و گرفتن پاسخ هایی از ته چاه که مامور کشف رمزش مشائی بود!. یادتان هست که می گفت که قرار است که او و هیئت دولتش، به پیشباز ” امام زمان” برود.” امام زمان” مشایی ساخته، قرار بود، درهنگام ورود به روی زمین، چاوزرئیس جمهور رحلت کرده ونزوئلا همراهی اش کند. احمدی نژاد چندبار رسما گفت که سازمان سیا در کار ظهور ”امام زمان او” سابوتاژ وعملیات تخریبی و تاخیرانداز انجام میدهد! هموطن این چیزها را در قرن بیست و یکم و هزاره سوم است، میشنوید ها! نه مال دوران پیش بینی پایان جهان نوسترا داموس!
باری، وقتی این یکی تضاد هم بالا گرفت، گرگ عظما، بعد از سرکوب خونین قیام عاشورا به بهانه آن انتخابات بین وبا و حصبه، در دور دیگر تن به باند گرگهای خاکستری داد. او برای جلوگیری از انفجار دیگر در خیابانهای کشور، آخوند روحانی، یکی از خاکستری ها را، برای رفع فشارتحریم های کمرشکن و بعد انداختن پروژه جام زهر نشان ”برجام” بر دوش او و سپر بلا و انتقاد و درماندگی کردنش- در این پست اداری و کارپردازی یعنی” ریاست جمهوری” تقبل کرد.
حالا که بقول جوکهای میلیونی ضد رژیم - ساخت ملت شوخ وخوش طبع و ذوق و سلیقه ایران- : ”قرار شد که برای تحکیم رکن نظام، رفسنجانی به مرگ طبیعی کشته شود!!” این ستون اصلی بجد تخریب شده، باید با زور اعدام و سرکوب و بگیر ببند و جنگ خارجی هفتگانه در یمن و بحرین و لبنان و فلسطین وعراق و سوریه، و حالا هم طبق شکایت رسمی دولت افغانستان، به پشتیبانی مالی و موشکی و تسلیحاتی از طالبان، منجربه ریزش تمامی بنای خلافت مطلقه و داعش خمینیستی نشود، که کورخوانده است. بناهای آباد فراونی خراب گردید در تاریخ، ز باران و طوفان قیام ها و تابش آفتاب آزادی، این یکی که قابل مقایسه با آن دانه درشتها نیست.
اما وقتی ما میگویم یک پایه فروریخته، مثل بنای ساختمان و ملا نقطی حرف نمیزیم. بل میگویم که گرگ عظما، باکمک آن سرکوبها و اعدام های خیابانی و قتل و کشتار و ان هفت جنگها و کارزارهستی مردم برباد ده و ایرانسوز خارجی، شانه بر زیر بخش صدمه دیده زیر سقف بنا زده اند و مشغول ستونهای موقت (بقول انگلیسی ها ”میک شیفت”) هستند. در جایی سرسری چشمم افتاد به متن حرف یک یارویی که میگوید نامه ۲۳ نفر مقامات بلند پایه در راس آمریکا، به آقای ترامپ، برای دیالوگ با تنها اپوزیسیون جدی و سازمانیافته ( حالا دیگه دارند خیلی ها مقر میشوند)، ” نامه جنگ طلبان است.”! بدون اینکه این پرت الدوله، اشاره ای به جبهه جنگ هفت گانه منطقه منفجر شده خاورمیانه، توسط خامنه ای و شرکاء بنمایند، که ملت و سرزمین و دار و ندار این کشور را به بدبختی و تلاشی و ورشکستگی کشانده است ویک ائتلاف منطقه ای را علیه خود باعث گردیده است. آره این ۲۳ نفر، جنگجو هستند پس ای ایرانیها زیر بال پاسداران را بگیرید تا رژیمشان سقوط نکند!!. یارو، اینکه شد عین جملات تریتا پارسی و نایاک!! و رهبران لابی گر اکثریت و حسین موسویان سفیر مخفی رژیم در کاخ سفید برادر اوباما! که فقط یکی شان سی وسه بار در این کاخ جلسات و ملاقات داشته اند.
در اینجا جای پیامهای چندین رهبر کشور و یا جنبش ها، به رهبر جبهه متقابل، خالی است. در این پیامها این رهبر به آن رهبر جبهه جانی مقابل، هشدار میدهد که آهای یارو! فشل و درب داغونی و آچمزی! این جنگ را نمی بری و بزودی شکست میخوری اما، برای کم کردن خونریزی و کشت و کشتار اینکار و یا اینکار را بکن تا، در بن بستی که گیر افتاده ای، تنها خودت سقط شوی و خون ذخیره شود.
من در مطالعه بخش بزرگی از تاریخ این جنبش ها و جنگ های داخلی و یا آزادیبخش به چندین وچند از این پیامها برخورده ام که در فرصتی، پاره ای از آنانرا ترجمه و منتشر می کنم. از جمله پیام جورج واشنگتن فرمانده ارتش آزادیبخش آمریکا به فرمانده کل ارتش در گل نشسته اعلیحظرت ژرژ سوم بریتانیای کبیر، پیام مشابه آبراهام لینکلن فقید به جفرسون داویس رهبر سپاه نژاد پرست جنوب آمریکا، پیامهای متعدد مهاتما گاندی به لرد موهان باتان فرماندارهندوستان و نماینده پادشاه انگلیس در اوج مبارزه علیه استعمار، پیام های مسقیم و غیرمستقیم ژنرال دوگل به آدولف هیتلر، چرچیل فرمانده مقاومت انگلیس به همین آدولف، پیام های ماکس مانوس رهبری از مقاومت نروژ به ژنرال تربافون فرمانده نازیست اشغالگر در این کشور، و ژنرال مانرهایم، ستارخان فنلاند، به فرمانده ارتش اشغالگرمقابل...
 سرانجام پیام پر از نهیب و لعنت و عزم سرنگونی و بشارت سقوط محتوم حکومت فاشسیم مذهبی در تمامیت اش، به خامنه ای و رفسنجانی توسط مسعود رجوی. و این جمله های پر از کنایه و (الگوریک بقول فرنگی ها) که، ذی المقدمه و موخره آن همان نهیبی را میزند که آن رهبران تاریخی فوق الذکر به رهبران و فرمانده نظام و ارتش دشمن مقابل می زدند.
این پیام مسعود رجوی هنوز هم بروز است و پیامی است دائم به خامنه ای و گرگان سیاه و خاکستری و کفتاران معمم و مکلای ولایت و بس بموقع و بجا و کوتاه و روشن است باهم عین این پیام را بخوانیم تا بدانید چطور به خال سیاه رژیم سیاهکار زده است. هر چه در پرانتز آمده است از آن نویسنده است و در اصل پیام نیست. جملات پر رنگ شده هم جهت تاکید از نویسنده است و در اصل پیام پر رنگ نیست:
این پیام با سلامی کنایه و نیشخند وار( الگوریک) که از صدها لعنت بدتر است شروع میشود که میمانه توسری!:
پیام به خامنه ای و رفسنجانی- مسعود رجوی ۱۸اردیبهشت ۹۲
«السلام علی من اتبع الهدی».
(رجوی مسلمان، که خامنه ای و رفسنجانی را جاعل دین میداند، مانند مارتین لوترخطاب به پاپ غاصب دین به نقل از آیه ۴۷ سوره طه از قران می گوید سلام برکسی یا درود بر آنکس که از هُدی، راه راست – که در اینجا کنایه ای است به دیانت اسلام- پیروی نماید. و درود بر آنکه پیرو هدایت شود. و درود بر هر آنکه از حق تبعیّت نماید. یعنی اینکه شما دو نفر جزو آنان نیستید و برای همین است که به آن کسان و نه شما، سلام میدهم...)
«آقایان بخوبی میدانند که رآی حقیر مانند اکثریت قاطع و عظیم مردم ایران، همانا سرنگونی نظام جور و جهل و جنایت در تمامیت آن است...
بین خلق و مقاومت خلق و مجاهد خلق از یک طرف و رژیم ضد انسانی و ضد ایرانی و ضد اسلامی ولایت، هفت دریای خون موج می زند هیچ چشم انداز دیگری جز امحای تمام عیار روباه و کفتار، در تاریخ سیاسی این میهن متصور و در تقدیر نیست. لیکن وضعیت ناگوار هردو راس را در این ایام، تا حدودی درک می کنم
یکی احمدی نژاد برایش کم بود که رفسنجانی هم افزوده شد و کوه بحران اینبار بجای موش گاومیش زایید.
دیگری درعین اینکه طناب دار دو سره شدن نظام را برگردن آن یکی می اندازد، منتظر بفرما زدن آن یک برای شرکت در انتخابات است.
یکی ( خامنه ای) از ”حماسه اقتصادی ” دم می زند و دیگری (رفسنجانی) بی محابا فاش می کند که هم اکنون دولت به مردم و بانکهای داخلی و ینگاهها و پیمانکاران ۹۵۰ هزار میلیون تومان بدهکار است.
چه کسی جز رفسنجانی در داخل رژیم می توانست این عدد نجومی و سرسام آور را برسر ولی فقیه بکوبد.
راستی که طرفین در حماسه سازی آخوندی بر یکدیگر سبقت گرفته اند. یکی باد میکند و دیگری می ترکاند!
اکنون به زور آزمانی در گود ” حماسه سیاسی” روی آورده اند.
ولی فقیه، صراحتا ” حماسه سیاسی” خود را در برگزاری آرام و بی دردسر همین انتخابات خلاصه می کند.
بنظر میرسد اتاقهای تقطیر و تمجید و ” تجمیع آرا ” در کارگاه ولایت، از هم اکنون به کار پرداخته اند
رییس مصلحت اما می گوید که رژیم در مرحله خطر است و من آنرا پیش بینی کرده بودم و نوار ضبط شده دارم.
ولی فقیه می گوید به ” مرقانون” عمل می کند و یک رآی خفیه بیشتر ندارد،
رییس مصلحت می گوید کشور در خطراست ومنم چاره وکلید مشکلات. او پا را از این هم فراترنهاده و می گوید خامنه آخوندی بود در خراسان منش کرده ام یک شبه این چنان، هرچند که بسیاری از دوستان با سابقه از اینکار من گله کردند.
از آنسو آخوند مفسدی وزیر اطلاعات بوکالت از خامنه ای رقیب را به سیلی خوردن انذار می دهد و بی هیچ ملاحظه می گوید که رفسنجانی مارش فتنه می نوازد وخط ونشان می کشد تمام جریاناتی که می خواهند در انتخابات حاضر شوند باید مرزشان را با فتنه و فتنه گران بوضوح مشخص کنند و ولایتمداری خود را نیز به اثبات عملی برسانند.
عجبا که هم باید با فتنه و فتنه گران مرز بندی کنند وهم باید ولایت مداری خود را آن هم در عمل به اثبات برسانند.
هرچندهم که رفسنجانی ازجمله در روز دوازده اردیبهشت بر روی ” منافقین تروریست” تیغ می کشد افاقه نمیکند.
اقایان بس کنید این چه وضع است این چه استخوان جویدن است که روح خمینی را در جهنم عذاب مضاغف می دهید،
هردو نفر بیاد دارید که روزی هوادار مجاهدین بودید و به آن فخر می کردید و بدین خاطراز خلایق پول ها می گرفتید. آیا رفسنجانی نبود که می گفت تنها نمازی را که خدا ازاو قبول می کند همانست که در(زندان) قزل قلعه پشت سر مجاهدین خوانده است؟ آیا خامنه ای نبود که در تعریف و تمجید از مجاهدین و کتابهایشان و دیدارهایش با حنیف شهید داد سخن می داد؟
روزگاری بود که در سالهای ۵۰ تا ۵۴، قبل از آنکه اپورتونیستهای چپ نما مجاهدین را متلاشی کنند، هر چه می گفتیم به گوش می گرفتید،
رفسنجانی میگفت که خمینی بدون مجاهدین آب هم نمی تواند بخورد.
اما بعدا تعادل چرخید و زبانهای تیز و شرزه شما در پی تقریب به خمینی و حطام دنیا بر ما به کار افتاد و بعد هم چماق و گلوله که تا همین امروز ادامه دارد.
بخوبی میدانید که اغلب آخوندهای حاکم، شما، همانها هستند که در زمان شاه به قول قران از ترس و بیم چشمانشان درحدقه مانند کسی که مرگ او را فراگرفته باشد می چرخید و به مجاهدین می نگریستند اما وقتی که ترس از آن رژیم به سر رسید به گفته قرآن با زبانهای تیز به تاخت و تاز و آزار ما پرداختند:
فَإذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَیتَهُمْ ینظُرُونَ إلَیک تَدُورُ أَعْینُهُمْ کالَّذی یغْشَی عَلَیه منَ الْمَوْت فَإذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکم بأَلْسنَةٍ حدَادٍ (سوره احزاب)
اما خدا کردارتان را درحق این مردم و فرزندان رشیدشان تباه کرد و به این روز نشاند: فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ.... و اکنون یکدیگر را می درید و می جوید( آفرین بر این نهیب و توسری برسر دشمنی که هیچ داعی جز سرنگونی ندارد...)
چهل سال پیش هردو، از شیفتگان مجاهدین بودید اما همانطور که در قران آمده است در شمار کسانی بودید که هرگز ارمان و اعتقاد و دین و ایمانی ندارند، اولئک لم یومنوا، آری دین سرمایه دنیا و اسباب کسب و کار شما بود و خمینی آن را بارز نمود.
بگذریم، اکنون مجاهدین ودیگر فرزندان رشید ملت به کنار، دستکم خود را و رژیم خود را دریابید. هرچند که کار از کار گذشته و کمترین احتمال نیست که این شیفتگان و هواداران نگون بخت چهل سال پیش مجاهدین(!!!)، به گوش بگیرند.
هرچند که از ۳۲ سال پیش گفته ایم و تکرار می کنیم که هیچ امیدی به اصلاح و استحاله رژیم ولایت فقیه نباید بست و در عمل به اثبات رسیده و اکنون با بن بست و بحران سرنگونی دست و پنجه نرم می کنید (بیاد می آورم جملاتی از نامه ها و پیامهای رهبران تاریخی بالا را به دشمنان قسم خورده شان...)
اما من باز هم از جانب نسلی که در این دهه ها، در مصاف با طاغوت های زمانه یک دم نیاسود آن چه شرط بلاغ است با شما می گویم، خواه پند گیرید و خواه ملال. هدف هرچه کمترشدن خون و خونریزی است.( تقریبا عین جمله هایی که آن رهبران تاریخی نامبرده در بالا به سران سپاه جرار مقابل می گفتند)
اینهم واضح است که هم کیشان و هم خطان و متحدان عینی شما و استمالت گران یکصد بار رژیم شما را بر مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران ترجیح می دهند و همین پیام را هم بگونه ای که می خواهند درچهارچوب اوهام خود علیه تنها جایگزین دمکراتیک تعبیر و تفسیر می کنند. ( درود بر این رهبر واقع بین که خودش همین اراجیف مضحک در مورد این پیام را همان زمان پیش بینی کرده بود)
علاوه بر این شما حق دارید که بگویید، برانداز راه نشین یک لا قبا وخارج از نظام را که از هرسو زیر تیغ و هدف رگبارهاست چه به این حرفها! و اصلا انتخابات ریاست جمهوری ما به تو چه ربط دارد؟ هرچند که خودتان و اذناب، حتی در برابر انتخاب مسئول اول ” گروهک” بیکار نمی نشینید و هرچه در توان دارید نثار می کنید.
حق دارید که بگویید دوباره زیرسر” گروهک” بلند شده و کوتاه باید گردد! این را هم می دانم که ” ابوالفضل زهره وند” کارشناس امورات تروریستی شما ازجانب شورای عالی امنیت شما در راه عراق است تا دیرنشده فکری به حال اشرف و لیبرتی بکند،
زمینه سازیها را قبل از او، کوبلر و چماقداران و پاسداران سیاسی نظام انجام داده اند. هرچند که هجمه ۱۲ دولت تاکنون کفایت نکرد.
همچنین حق دارید، مانند قیام ۸۸ هیچ اعتنایی به اندرزها و پیشنهادات ما به خبرگان که رئیس آن رفسنجانی بود نکنید. لیکن من بر خلاف او، نمی گویم که ما ” پیش بینی” کرده بودیم! فقط یاد آوری می کنم که: خود کرده را تدبیرنیست.
اگر رفسنجانی، که به قول خودش خامنه ای را به اینجا رسانده، آن روز دست بکار می شد، و منتظری را به جای خامنه ای می نشاند دچار مصیبت های بعدی نمی شد...
الغرض، اگر شما هم نمی شنوید لااقل بگذارید اهل ” بصیرت” (درگیومه و ناشی ازمسخره عنوانی که به خودشان میدهند)، در داخل نظام شنیده باشند.
برای روشن شدن موضوع، ابتدا قسمتی از وصیت نامه خامنه ای را که توسط خود او در ۱۶ مهر۱۳۸۸ منتشر شد، برایش باز خوانی می کنم:
وصیتنامه سید علی خامنه ای مرقومه لیله یکشنبه ۲۷ شوال ۱۳۸۲ یعنی فردای شب حادثه مدرسه فیضیه
( در اینجا مسئول شورای ملی مقاومت متن وصیتنامه نیم قرن پیش خامنه ای را می خواند که برای جلوگیری از طولانی شدن در اینجا نمی آوریم)
خودش نیم قرن پیش در پرانتزمی گوید که از آغاز بیشترین مبلغ را به رفسنجانی مقروض بوده است. همه می دانند که، در روزگارخمینی، خامنه ای به لحاظ سیاسی نیز سراپا مدیون رفسنجانی بوده است بنابراین باید اعاده کند، در غیر این صورت بیرون کشیدن و دورانداختن ” استوانه نظام” بر خودش آوارمی شود.( همان بلایی که امروز سراپای نظام را فراگرفته و خامنه ای برای کنترل و رفع خطرو ریزش نهایی بنای خلافت مطلقه، تلاشی شبانه روزی می کند)
از همان زمان که خاتمی و اطرافیانش، رفسنجانی را به ” آقاسی” تبدیل کردند ونگذاشتند رئیس مجلس رژیم بشود، گفته بودیم که وضعیت رفسنجانی، میزان الحراره و انعکاس وضعیت رژیم در تمامیت آن است. زیرا در زمان خمینی، از ابتدا تا انتها نفر بعد از او بود.
( ازاینجا دیگر مستقیم میرود سرتشریح میز و تابلوهای خامنه ای و اینکه چه راه حلی برایش متصور است. عینهو تشریح نقشه های ناشی از درماندگی فرمانده نیرهای دشمن روبرو، برای بازکردن مشتش و افشای بازی و ورقهای توی دستش):
یک. خامنه ای باید راه ریاست جمهوری رفسنجانی را هموارکند و به تقسیم قدرت با او تن بدهد.
دو. رفسنجانی باید پیرانه سر، ترس را کمی کنار بگذارد و بلادرنگ برای انتخابات ریاست جمهوری رژیم ثبت نام کند. این تعارف که ” من بدون موافقت ایشان وارد عرصه نخواهم شد” درمحذورگذاشتن مضاعف خامنه ای است و باید از آن دست بکشد. ( دارد تشویق به رویارویی و تشدید شقه و تضاد می کند)
سه. خامنه ای، هم چنان که در ۸ سال گذشته با احمدی نژاد بساط رفسنجانی را جمع کرد، حالا باید به شیوه مرسوم دیو و دد، باند احمدی نژاد و رحیم مشایی را با رفسنجانی از دورخارج کند.
چهار. خامنه ای باید هرطور شده رفسنجانی را در” اطاق تجمیع آراء ” از صندوقها بیرون بکشد و در قدم های بعد به شیوه خمینی، با او ” جام زهر ” بنوشد. این تنها راه برای خامنه ای است. اگر خامنه ای این ظرفیت و توان را ندارد به خودش و ساختار رژیم ولایت فقیه مربوط می شود که جز در انقباض دائمی برسرپا نیست. این علامت سقوط محتوم است.( کالبد شکافی ماهرانه نظام خمینی)
در ورای همه این حرفها، حرف آخر را خلق اسیر و پیشتازان در زنجیرش می زنند.
مرگ بر اصل ولایت فقیه
برقرار باد ارتش آزادیبخش ملی
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهرتابان مقاومت و آزادی مردم ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ماست"
مسعود رجوی ۱۸ اردیبهشت ۹۲
حالا ای هم میهن آگاه و مبارز و کمر بسته به سرنگونی و پیروزی نهایی - که مسعود رجوی فصل خطاب و جمع کل این حساب و کارزار قرار داده است، آیا هیچ آدمی، که در کلاس سوم ابتدایی سیاست و مبازره است، می تواند اینرا با پیام بنی صدر که به خمینی می گوید بیا و بزرگی از سرگیر، بیا شغل سابق ریاست جمهوری منو پس بده. یا اینکه بله ما از شورا می رویم و مبارزه برای سرنگونی شما را رها می کنیم و می آییم پشت میز مذاکره با سپاه پاسداران.... را با این پیام قاطع و روشن که عین متون و مفهوم اش از روز روشن تراست، یکی دانست. کیست که نداند پیام دهنده چه می گوید و چه می خواهد. پیامی که جان کلام و جمعبندی و نتیجه اش این است که: حرف آخر را خلق اسیر و پیشتازان در زنجیرش می زنند. هر انکس که مانند نشان دادن شکل مار آن ملای ده، این را با آن ها یکی دانست بدانید که پالانش کج است یا حداقل از دنیای مبارزه، استراتژی و تاکتیک های فوق العاده پیچیده صحنه و سنگر مبارزه – " وبولفه" ( به ابوالفضل قسم ما لرها) هیچ ندانست!! و بقول کردها ولک ها ” وعلی وقدر منال بوچکی نزانی” یعنی به علی قسم به اندازه بچه کوچکی نمی داند. اگر ادعا کند که نه من بزرگ و بالغ و مسن شده ام که دیگر بدتر و بقول ما لرها ” جفتم ودارسیت” یعنی دیگه وای بحالت.
حالا که با هم این پیام باز و عمومی را که توی خال زده است خواندیم، دیدیم پیش بینی و میزطرف خوانی مسعود رجوی درست ازآب درآمد. گرگ عظما، البته نه خود رفسنجانی، اما بدل و هم کیش و قدم او، آخوند حسن فریدون روحانی را به ریاست جمهوری و کارپردازی ولایت قبول کرد.
آری این پیام آقای رجوی به این زودیها دست از سر عمامه پیچ گرگان سیاه و خاکستری برنمی دارد و، با درودی به بلندا و عظمت دماوند و زاگرس به او، این پیام تاریخی همچنان معتبراست. مجددا این دوجمله را به عاریت گرفته، آفرین گویان به مسعود رجوی، تکرار می کنیم:
"آقایان بخوبی میدانند که رأی حقیرمانند اکثریت قاطع و عظیم مردم ایران، همانا سرنگونی نظام جور و جهل و جنایت در تمامیت آن است..."
" بین خلق و مقاومت خلق و مجاهد خلق ازیک طرف و رژیم ضد انسانی و ضد ایرانی و ضد اسلامی ولایت، هفت دریای خون موج می زند هیچ چشم انداز دیگری جز امحای تمام عیار روباه و کفتار، در تاریخ سیاسی این میهن متصور و در تقدیر نیست"
درود بر عنصر چهارم آن پنج فرمان مقاومت - یعنی گرای درست-، یک مقاومت و رهبران آن باد!
تبصره ای برای مزاح:
 یک کسی همیشه دریک جا، این پیام علنی و نهیب تاریخی را، بهانه ای، بی ربط و ناچسب، برای بریدن و رفتن به همخوانی با کر تبلیغاتی گشتاپوی ولایی کرده است. بهمان ”ابولفه” این بیانه با صد من چسب معروف به ”اوهو” به شیشه آن مغازه ترکه زیر دهل فروشی واقع درپس کوچه وادادگی و بیهودگی، که تنها یک کالای تاریخ در رفته درآن مانده است (که ”واما پاکستان” باشد)، نمی چسبد که نمی چسبد! بدون اینکه ذره ای گناه بگردن چسب زبان بسته باشد!!
پرویز خزایی هفته اول مارس 2017- اسکاندیناوی