پرویز خزایی: سخن هفته، سوزن گیرکرده در گرامافون هیمه آوران تنور ولایت- جعل مطلق در پرونده اشرف و لیبرتی!

بدنبال قتل عام جدید عده ای از بهترین فرزندان مردم ایران در حصار لیبرتی، بسان حصاری که بریگاردهای مبارز اسپانیا در محله ای در مادرید شبانه روز در زیر توپ و موشک و تبلیغات فرانکو (بخوانید مالکی و بقایایش) با دستور مستقیم آدولف هیتلر (علی خامنه‌ای)- در آن میزیستند، سیلی از محکومیت سازمانهای بین المللی، چون سازمان ملل و دبیر کل آن و عفو بین الملل و احزاب و شخصیت های جهان ازیک‌طرف و ده ها محکومیت توسط شخصیت های ادبی و سیاسی ایران و هزاران ایرانی آزاده در سراسر جهان و در ایران... حتی از زندانهای مخوف داخل کشور سرازیر شده است....

حتی یک نفر از این سازمان های بین المللی و حتی یک شخصیت جهانی و ایرانی، در کنار محکومیت رژیم جنایتکار مطلقه، گناه را به گردن سازمان متبوع این شهدا و زخمی ها یعنی سازمان مجاهدین خلق و رهبران آن نمی اندازد، غیر از ساکنان مینی بوس سرگردان سرکار قندعلی که مستقیم یا غیر مستقیم در خط حاج گشتاپو، یک خط، در بیانیه ها و نوشته های ردیه نشان خود، با پوشال کردن حمله ای خفیف و مخملی به مرتکب این جنایات علیه بشریت، این را دوباره لولا کرده تا مطالب تکراری و صدای سوزن گیر کرده روی گرامافونشان را بشنویم:
 چرا هیچ اقدامی! برای نجات و باز اسکان اشرفیان و لیبرتی نکرده ایم همه اش میگیم حفاظت! چون گناه مان این است که نمیخواهیم قبل از اقدام جدی- نه بسیار کند و قطره ای- کمیساریای پناهندگی، جسد آنها را به اروپا بازاسکان کنیم!
اما در حقیقت حرف آنها در مورد انتقال به کشور ثالث تعارف است و خودشان مهمترین مانع در این مسیر هستند، حرف اصلی آنها- درست کپی صحبت های این روزهای وزارت اطلاعات- این است که چرا دنبال حفاظت ساکنان لیبرتی هستید بگذارید بیشتر کشته شوند. آنها درست در خط تبلیغاتی ملاهای خونخوار تهران؛ از این بسیار ناراحت هستند که چرا مجاهدین با آمادگی و هشیاری همه شان شهید نشده اند تا اینها در بوق کنند که نگفتیم سازمان نابود شد! این اصل دعواست و لا غیر و الا هیچکس باندازه همین مجاهدین و مقاومت دلش برای سلامت و حفاظت تک تک اعضای این مقاومت از پایین ترین و جوان ترین تا قدیمی ترین و پیر ترین شان نمی سوزد. اشک تمساح را کنار بگذارید و یک بار و فقط یک بار جعل واقعیتها در مراجع بین المللی، حقد و کینه های خود را کنار بگذارید. قبول کنید که جعل و دروغ گویی در این پرونده روی میز سازمان ملل و جهان- که ذیلاً روند کارها در سازمان ملل و کشورهای غربی را توضیح میدهم- دیگر دارد تهوع آور میشود. قبول کنید که این مکر و تقلب در خبر رسانی، صددرصد در خط دشمن شماره یک تاریخ ایران و الان نیز بشریت است. حالا چه مستقیم چه غیر مستقیم، چه با جیره و چه بدون جیره. اینکه مهم نیست. شما به بلند گوی خارج کشوری گشتاپوی خامنه‌ای تبدیل شده اید. وقتی در ذیل چکیده ای از کل این پرونده چند ساله را با ذکر دلایل و شواهد شنیدید، اگر سرموئی شرف انسانی هنوز مانده است- باید آب شوید و به زیر زمین بروید؛ اما اگر پس از گزارش مختصر این پرونده چند ساله در جهان که آن را برای یادآوری بیشتر به هموطنانم میدهم- (چون شما و دیگر مأموران و ایادی آخوندها و اطلاعات آنها نه هموطن ایران عزیز من هستید و نه حتی همنوع من)- و باز سوزن گرامافون کهنه تان روی این مقوله جعل این پرونده گیر کرد، دیگر مردم ایران به ریش شما میخندند و ما برایتان جوک خواهیم ساخت.
بلی هم میهنان عزیز من تا آنجا که به امر انتقال مجاهدان لیبرتی به کشور ثالث بر میگردد حقایق بسیار روشن است سازمان ملل و ایالات متحده امریکا و جهان همه سوابق را دارد.
نگارنده که خود از ابتدای این کارزار حقوق بین المللی و سیاسی و جهانی، در این پرونده کشاف و هزارلا، عضوی از تیم مقاومت بوده است، تیمی که هزاران روز و میلیونها ساعت کار اصلی اش، در کنار مبارزه با لیست اپیزمنت، روی این پرونده بعد از اشغال عراق متمرکز بود ه است، بارها در نوشته هایم به هموطنان گزارش دادم که:
- مقاومت، از همان اوایل اشغال مخرب عراق و منطقه، چند گزینه را توسط نامه ها و اعلامیه های رسمی و در ملاقات‌های سطوح بالا بین خانم مریم رجوی و شخصیتهای طراز اول سازمان ملل و ایالات متحده آمریکا به یو ان و بویژه به امریکا و جامعه اروپا و کل منطقه پیشنهاد قاطع کرد (اسناد آن موجود است)، مبنی بر اینکه یا امریکا همه را موقتا به آن کشور ببرد تا بعدا از آنجا به کشور ثالث بروند- یا جایی در خاک اردن موقتاً گرفته شود که از آنجا به سرنوشت فرزندان در گیر سونامی و گاف بزرگ تاریخی آمریکا- انگلیس افتاده سروسامان دهد. (راستی هفته پیش تونی بلر در سی ان ان از این گاف بزرگ اشغال نظامی در عراق عذرخواهی کرد! و ایضاً دیروز هیزم بیار ملعون، آن جاسوس هفت خط هشت جانبه، احمد چلبی، هم بسوی امامش جیم فنگ شد!) - یا به عربستان سعودی موقتاً بروند- یا به ترکیه و یا به منطقه کردستان عراق که هیچکدام پذیرفته نشد- بناچار ما تأکید به حفاظت انها کردیم و در قرارداد تغییر مکان به لیبرتی هم- که بنا بر موقت بودن و انتقال سریع بود، هم گفته و میگوییم که تا به سرانجام رسیدن باز اسکان بسیار کندتان و اصلاً هنوز هنوز نتیجه چشم گیری و عینی نداده تان، حفاظت کنید! (اسناد این نوشته و گفته ها همگی ثبت است) حتی بعد از اولین حمله به لیبرتی گفتیم که لااقل محیط و تاسیسات گسترده شهر اشرف، اجازه پناهنگاه و پنهان شدن از حمله نظامی و موشکی میداد. اگر این " اقامت موقت " تان طول میکشد، آنها را تا خروج نهایی از عراق به اشرف برگردانید؛ و ایضاً حالا که اصلا حفاظت نمیکنید بگذارید، طبق اصل حقوقی شناخته شده دفاع مشروع، با وسایلی که ممکن است تا باز اسکان شما، از خودشان دفاع کنند. (این اسناد هم موجود است). مثل اینکه این حرفها برای فهم اینها بسیار پیچیده است. این یک جواب به سوزن گیرکرده دشمن دشمن سازمان یافته در برابر رژیم خونخوار خمینیسم که شاه دلیلش برای نارواگویی علیه مقاومت همین جمله ماست خطاب به یو ان، یو اس، عراق وجامعه جهانی! " تا تعیین تکلیف نهایی حفاظت حفاظت!" و آقای مسعود رجوی هم میگوید که حالا که کسی از شما تا تعیین تکلیف نهایی " حفاظت نمیکند، بیشتر برای دفاع از خودتان و حفظ جانتان آمادگی داشته باشید. او یک فرمانده است که باید آرایش جدید صحنه را تا میتواند تنظیم کند. در حمله ارتش نازی به یکی از مقرهای ارتش آزادیبخش گرفتار آمده در زیر زمین های ورشو در لهستان، هم فرمانده ارتش آزادیبخش که به فرانسه رفته بود، از مقر مخفی خود دستورات لازم را صادر میکند؛ و دوگل از مخفیگاه خود در انگلستان، کریستان هوگه از مخفی گاه خود در جایی در کوههای نروژ و شاید هم در سوئد که کسی هنوز هم نمیداند در کجا بود همه همه رهبران مقاومت های سازمان یافته دیگر.
- بدلیل سالهای متمادی- از 1997 - در لیست تروریستی آمریکا و بعدا سالها در لیست اروپا بودن- چگونه میشد که یو اس آ و یک کشور اروپایی بیاید و چند هزار " تروریست " (که عنوانی شایسته، بقول کردها، "نوه تر " یعنی جد و آباد خودشان بود) را، با هوا پیما به اروپا ببرد. بله تنها انگشت شماری که از طریق ایران و بعد از بریدن و مامور خارج کشور رژیم شدن، توسط گشتاپوی حاج آقا اعزام شدند. باری این مقاومت با تلاشی مافوق تصور در این سالهای متمادی، سرانجام با شکستی مفتضحانه به نواده های نویل چمبرلن، سازمان را از لیست خارج کرد. این کارزار بسیار صعب و سنگین را تنها خودمان کردیم و به همت انسانهای خوب و قوه قضائیه شرافتمند و هنوز دستخوش قانون "شریعت اسلامی خمینی، ابوبکر بغدادی نشده. وقتی این سنگ تاریخی بر سر راه فرزندان ستار و مصدق را برداشتیم تازه گیر مقوله دیگری شدیم:
- سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگان سالها در چارچوب یک سیاست آخوند پسند اعلام میکرد که چون این افراد اعضای یک سازمان رزمنده یعنی مجاهدین هستند نمی توان به آنان استاتوی پناهندگی و عنوان افراد رسمی تحت نگرانی سازمان ملل (persons of concern) داد. برای این کارزار هم سالها در سازمان ملل متحد و توسط مجربترین حقوقدانان جهان کار کردیم تا این عنوان را بعد یک مصاف نفس گیر و بسیار پرهزینه از نظر مالی و کاری و انرژی انسانی، گرفتیم، یعنی قبول افراد بعنوان تحت حفاظت کمیسیاریای عالی پناهندگی و پناهجو. یادم نمیرود که یکی از بحثهای خود نگارنده با نماینده کمیساریای عالی در شورای حقوق بشر سازمان ملل مثال آوردنم از موزامبیک بود که در آنجا به یک گروه مسلح این استاتو را داده بودند و این خود یک رویه حقوقی قضایی و انسانی است. سرانجام این تلاش های پیگیر مقاومت و پشتیبانان با شرف جهانی اش به ثمر رسید و کمیساریای عالی پناهندگان، بخلاف سیاست گذشته اش، رسما در سپتامبر 2011 اعلام کرد عضویت در سازمان مجاهدین نقض کسب استاتوی پناهندگی نیست. ننگ اینان باد که اکنون در کیچن های نرم و گرم دمکراسی های غربی چنین جعلیاتی را بیان میکنند!
 و البته قبلش هم لغو لیست تروریستی اروپا را پشتوانه آن کرده بودیم. در آن زمان نگارنده که تنها یک عضوی از تیم دیپلماسی و حقوقی مقاومت در نزد سازمانهای بین المللی و در نزد کشورهای غربی بود- تقویم تنها آن یکسال من دقیقا 118 سفر هوایی و بیش از هشتاد سفر دریایی و قطار و اتومبیل به کشورهای مختلف را نشان میدهد. حالا ببینید که خود مجاهدین، با کار نفس گیر شبانه روزی و همه چیز سر دست گرفته و ایرانیان عضو خانواده مقاومت، چه اندازه تلاش مستمر و بدون وقفه کرده اند که من فکر نمیکنم از شمار اعداد و ارقام بشود محاسبه ای عددی در آورد.
بلی، بعد از این تحول سرفصلی، یعنی اعلام رسمی سازمان ملل متحد و کمیساریای عالی پناهندگی آن، مبنی بر رسمیت پناهجو شناختن ساکنان اشرف- و سپس در توافقنامه چهار جانبه انتقال به لیبرتی- تازه مصاحبه های حقوقی برای باز اسکان شروع شد. وتا کنون نیز همگی مصاحبه شده اند؛ اما آقای سازمان ملل بازاسکانت چی شد؟!
 از آن زمان به بعد سازمان ملل بصورت بسیار قطره ای تعداد بسیار کمی را توانسته است بیرون ببرد. اگر این روند سازمان ملل ادامه می یافت وخودمان دست بکار نمی شدیم و الان هم بلاانقطاع نشویم، این ماشین کند ملل متحد بعد از گذشت 150 سال! آخرین نفر را بیرون خواهد برد! این را دقیقا خودمان به جمع و ضرب و تقسیم تعدادی کل ساکنان و تعداد قطره ای که کمیساریا به خارج فرستاده محاسبه کرده ایم. فکر نکنید یک بیان تابلویدی و حسابی سرسری است.
بلی و بلی و بلی! خود این مقاومت با تلاش همه جانبه و کارزار بین المللی خودمان و هزینه کمر شکنی که مجاهدین، با تلاش شبانه روزی تأمین کرده اند، این کارها را و این بازاسکانهایی هم که تاکنون انجام شده را تا به اینجا رسانده است. تمام هزینه های مالی و پزشکی و خدماتی را درکشور ثالث خودمان بعهده داریم. حتی بسیاری از هزینه هایی که بطور معمول و در کیسهای دیگر سازمان ملل میپردازد ما در عراق و آلبانی هزینه بخشی از کارمندان ملل متحد مستقر به این خاطر در عراق را نیز خودمان می پردازیم. باز ننگ شان باد! هموطنان همه اسناد پرونده نزد ما و سازمان ملل و نماینده آمریکا در وزارتخارجه این کشور موجود است. الان طریقه حل تا به اینجای این بحران و فرستادن بسیاری توسط خودمان و تاکتیک های خودمان را- بدلیل امنیت اطلاعات آن برای دور ماندن کانالهای اصلی همیار ما در جهان و مکانیسم های پیچیده اینکار، بکوری چشم رژیم و عواملش منجمله مینی بوس نشینان سرکار قندعلی، اعلام نمیکنیم. خیلی وقتها قندعلی و قندعلی ها- که وقتی یک رسانه فکسنی دو زاری با آنها مصاحبه ای در باره هر موضوعی مانند اتمی و یا حتی پاکستان! میکنند، بلافاصلا میزنند به صحرای سازمان و مقاومت و با عصبیتی کریه، باز همان صدای گرامافون گریپاژ کرده را در می آورند. بخشی از صدای گرامافون سوزن گیر کرده را بشنوید: خودش کجاست؟ چرا خودش را آشکار نمیکند¬؟ و چرا دستور آمادگی برای حمله دیگر و اقدام به حفاظت شخصی خودشان میکند!
رهبر ارتش آزادیبخش نروژ (بعنوان تنها یک مثال، بقیه هم همینطور بودند در اروپا)، یعنی کریستان هوگه وکیل دادگستری- تا روز آزادی نروژ، کسی نه اسم کامل او را میدانست و نه محل اقامت او را...... آهای سوزن های گیرکرده! لااقل تاریخ مقاومت های کشورهایی که در دمکراسی آنها علیه تنها مقاومت سازمان یافته مردم ایران هیزم بیار آتش تبلیغات دشمن یعنی دشمن دشمن رژیم ایران سوز شده اید - را بخوانید که برای رفع جهالت تاریخی و "هیزه " (به لری فشار معده از پرخوری) و ایضا بلغم زدایی سیاسی خوب و کارساز است! آهای ژنرال دوگل چرا در انگلیس در یک پایگاه مخفی قایم شده ای؟! چرا فرارکردی از فرانسه؟! چرا نمیای در هاید پارک لندن با ما قرار اجرا کنی و پاسخ سولات ما رو بدی. استراتژیست شکست خورده برای همینه که رفتی قایم شدی! مخصوصا بعد از شکست عملیات مقاومت در ناحیه النسون و ایضا بعد از قتل عام اعضای مقاومت و هوادرانشان در شهر وردون! آهای شارل دوگل! رهبر ترسو چرا خودتو بما نشون نمیدی؟ آهای رهبر مقاومت هلند و بلژیک و دانمارک و کونگ اولاف رهبر مقاومت نروژ، به اجازه کی رفتی به انگلیس؟ و آهای کریستیان هوگه فرمانده ارتش آزادیبخش یعنی میلورگ نروژ، چرا قایم شدی و نمی آیی توضیح بدی بما- حضوری!_ بعد از لو رفتن یک قرار و قتل عام بخشی از مقاومت در رستورانی در اسلو! آهای فراری! ترسیدی؟
هموطنان آگاه عزیزم! توصیه مخلصانه دارم که بهمراه دوز جانانه ای از لعنت، با ریشخندی به بلندای مکر و دروغ و جعل واقعیت این قوم از ایران سوا و از دمکراسی جدا، بخندید. خنده چیز خوبی است! آن مقامات اصلی سازمان ملل و کنگره امریکا و هزاران نماینده مردم کشورها که میدانند ما در دفاتر آنان هزاران بار برای نجات و باز اسکان فوری از همان ابتدا و تا نجات کامل حفاظت آنها چه کرده واکنون هرروز میکنیم هم اگر بدانند خواهد خندید، خود بهترین اسناد زنده هستند. من به یکی شان که دوست من است و یک مقام قضایی بین المللی و عضو هیئت قضایی کمیته ای مهم در سازمان ملل است- و دوبار این کمیته برای نجات اشرفیان و لیبرتی رای داده است- در باره این بدگویان هرزه زبان و دروغ بافان و جاعلین، در حین دیداری کاری، اشاره ای به این دروغ ها کردم. او هم خندید!
-    باری خودمان، تاکنون با تلاش و رنج و تشکیل یک جبهه سیاسی –حقوقی گسترده جهانی، توانسته ایم بخش قابل توجهی از آنان بخصوص بیماران را به خارج منتقل کنیم. این اساسا نه محصول کار آمریکا و سازمان ملل بلکه محصول کار خود مقاومت است. شواهد و اسناد همه در خود این دفاتر و در نزد این مقامات سازمان ملل و سابقه امر ثبت و ضبط است.
-     اینرا هم باز از نظر مقایسه تاریخی و برای ثبوت شرافت انسانی رهبران و مسولین این مقاومت بگذار آویزه گوش تاریخ کنیم که برخلاف سازمانهای چریکی دیگر در جهان و مقاومت های دیگر از جمله کمپ اشرف- لیبرتی نشان مادرید اسپانیا که بریدگان و کسانیکه خسته و رنجور شده بودند را با تف و لعنت یا مجازات میکردند و یا میگذاشتند همانجا بپوسند-، دریک سند تاریخی حتی یک سرهنگ فرمانده بریگاردی در مادرید که خود اهل مجارستان بود، یک بریده را که میخواست از پایگاه خارج شود بعد از سه اخطار با طپانچه اش جلوی چشم و برای زهرچشم، بقتل رساند- این مقاومت سرفراز وخود فرمانده ارتش آزادیخش ملی ایران، هرکه را که دست از ارتش کشیده بود، به هزینه گزاف و دادن خرجی سفر به خارج میفرستاد. شاهدان زنده و با شرف در همین غرب بسیارند. حتی در این دور اخیر هم با اینکه هیچکس انتظار نداشت، مجاهدین در همان امکانات انتقال به خارج را که با تلاش و رنج خودشان و با هزینه گزاف که تماما توسط سازمان پرداخت شده بود، اولویت را به کسانی دادند که توان ادامه مبارزه نداشتند. امیدوارم مجاهدین هر زمان که محذور امنیتی نداشته باشند همه این اسناد رسمی را رو و کل این داستان را برای حقدار اصلی، یعنی ملت عزیز ایرانمان، بازگو کنند تا روشن شود که تا چه اندازه به ارزشهای اخلاقی و انسانی پای بند بودند که از حق خودشان و رزمندگان و اعضای جان برکفشان گذشتند و به کسانی پرداختند که به مبارزه پشت کرده بودند. این یک نمونه بی نظیر در تاریخ جنبشهای مقاومت است. مهمتر از این دیدیم که در آن روزهای نبرد نظامی، نفوذی ها و ماموران و تیر از پشت زنان به مجاهدین در ارتش را خود فرمانده ارتش آزادیبخش می بخشید و تحویل صلیب سرخ میداد که بعضی منقلب شدند و خود به مجاهدین و ارتش پیوستند و شهید هم شدند. حالا هم بسیاری از ساکنان لیبرتی را خود وتنها خود این مقاومت به خارج اورده است و هنوز هم شبانه روزدر حال چانه زنی چندین ساله با یو ان و آمریکا و جامعه جهانی هستیم. از جمله خود نگارنده.
البته این هیمه آوران به تنور فاشیسم خونریز، غرق در عناد حقد کینه شبه آخوندی هستند که به این پروسه و تاریخ رفته بر این ماجرا سرمویی نمی پردازند بلکه که همه را مثل خودشان کنار گودنشین می پندارند و فدا کاری، شجاعت، کمک اول به حلقه های ضعیف و از خود گذشتگی مدتهاست که در قاموس اینان تخطئه شده است. آنها نمی فهمند که چگونه رزم آوران ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق در فداکاری و پرداخت قیمت از یکدیگر سبقت میگیرند، این مفهوم خود را جلو آتش انداختن و سپر دیگران شدن و گفتن اینکه من آخرین نفری هستم که میروم تا همه قبل از من به ساحل نجات برسند، در داستانها و کتابها و فیلم ها و اشعار حماسی تاریخ بشریت انباشته است. حتی وقتی در یک معدن ذغال در همین چند سال پیش عده ای کارگر معدن در آمریکای لاتین گرفتار آمدند- پس از نجات بسیار سخت و مخاطره آمیزشان، همگی از یک قهرمان در بین خود گفتند و گریستند که او از طناب و دلو نجات بالا نمیرفته ومیگفته است که من آخرین نفر خواهم شد. در حالیکه اکسیژن آن حفره زیر زمینی رو به پایان بوده و هر آن خطر ریزش دیگر. در یک داستان تاریخی داریم که در یک رزم بزرگ، کسی که تنها یک مشک آب داشت که میخواست در دهان مجروحان بچکاند، به بالای سر یکی از مجروحان که رسید آن مجروح گفت نه "اول به حشام ده که از من تشنه تراست". حال ای گرامافون سوزن گیر کرده که هی مرتب میگویی چرا مسئولین این مقاومت اینها را نجات نمیدهند و یا در حرفهایشان نمیگویند! من با ذکر بخش کوچک و مختصر و گزارش کوتاهی که الان در بندهای بالا دادم- اینها را برای اگاهی بیشتر هموطنان نوشتم و حاضرم خودم – که حقوقدان هم هستم- با اسناد ومدارک و به شهادت گرفتن تمامی صدها مقام سازمان ملل و نمایندگان پارلمانها و وکلا و حقوقدانمان، در هر جمع و مجمع جهانی و در فردای بازگشت پر افتخار به سرزمین و دیار دلبندم، در مقابل ملت ایران گواهی دهم.
 و شما ای کسانیکه با وجود سکولار! بودن قسم حضرت عباس خورده اید که با هیاهو در خط مستقیم تبلیغاتی رژیم اینهمه جنگ روانی علیه این بهترین سازمان مقاومت تاریخ کشور و این فداکارترین و بی چشمداشت ترین فرزندان ستار و میرزا و مصدق و حنیف، براه انداخته اید- اگر شرافتمدانه این همه بیان دروغ و نشر اکاذیب و جعل داستان را مقر نمی آئید، بدانید که سینه تاریخ میهن خود بهترین مرکز اسناد است. اگر اینهمه دروغ و دغلکاری و هیمه رسانی به تنور ایران سوز خامنه‌ای و شرکا با جعلیاتی که از شما خواسته (تاکید میکنم خواسته!) پخش میکنید شرکت مستقیم در کارزار و در طرف دشمن اصلی ملت ایران نیست پس چی است؟ تاریخ این اروپای مقاوم و مقاومت داشته پر از داستان همسانان شماست. با اسم و رسم. همین امسال بمناسبت هفتادمین سالگرد آزادی اروپا، بسیاری از این اسامی با ذکر نام و مقام و منصب و فعالیت درهمه روزنامه ها و رسانه ها از یونان تا فنلاند منتشر شد. چرا نمیگویید که این استراتژی حاج آقا گشتاپو پسند شماست که به گل نشسته و شکست خورده است و مقاومت با فعالان و اعضا و پشتیبانان ایرانی و جهانی اش همچنان تنها پرچمدار است و تنها زن و مرد میدان. این شما هستید که به خدمت رژیم و گشتاپوی آن رفته اید و در استراتژی تان یعنی شکست روحیه و توان و انگیزه مقاومت، شکست خورده اید. این کشتی شما و وزارت متبوعتان است که به گل نشسته است. مجاهدین و مقاومت ایران قدرتمندتر از همیشه به رزمشان علیه اربابان شما یعنی دشمن ضد بشری ادامه می دهند، وقتی میگویند هزار اشرف میسازیم باز شما معنی این حرف را جعل میکنید و نمیخواهید چنین معنی کنید: مقاومت اگر از نقطه جغرافیایی اشرف و فردا هم لیبرتی خارج شد در هرکجای دنیا و در ایران اشرف یعنی کانون مقاومت و مبازره میسازد.... ای کودن ها و یا خود به کودنی زنان، این معنای این شعار محوری این برهه از زمان ماست. باری سخت درمانده با مقاله بهم قرض دادتان دارید به پایان این کارزار دشمن شاد کن تان میرسید. بهمین خاطر است که وارد عصبیت و فاز مشاجره لفظی و فحشهای ناموسی شده اید. تمامی سیستم اعصابتان همچنان بهم ریخته باد!
 هموطنان! میدانم که شما وقت سرزدن به این سایتهای مداربسته و درون مینی بوسی را ندارید؛ اما اگر با جعل واقعیت و دروغ هایی از این دست در این پرونده بین المللی باز اسکان برخوردید- به تاریخ باز توصیه کنید که آب دهان خود را برای تفهای آینده در خیابانهای میهن_ همانند خیابانها اروپای 1945، خوب ذخیره کند. عکسهای کارزار تف در تمامی موزه های مقاومت های سازمان یافته اروپا موجود است. اینها دیگر کم کم ورقهای دست خود را که پر از ژوکرهای گشتاپو است روکرده اند و همه شان شب و روز مینویسند که ای شورایی ها همه تان استعفا کنید! ای هواداران اینها را ول کنید! به به! بیچاره مادران محترمتان که اگر زنده باشند با وجود چنین فرزندانی، دل عزیزشان خون خواهدشد که چه بچه هایی بزرگ کردیم! اینان، بهمت خون های ریخته مجاهدین و مبارزین سراسر ایران و بهمت این همه قتل عام و خون آشامی زنجیره ای، اعدام و شکنجه روزانه و جنایات در زندانهای مخوف کشور- در دمکراسیهایی- که میلیونها فرزندانشان خود را برای آن فدا کردند، پناهنده شده اند اما نود در صد فعالیتهای ته کیچن نشسته شان صرف هیمه رسانی برای آتش تبلیغاتی رژیم ایران میشود و بس. نه خودشان و نه تشکیلات قلابی و جعلی که با سروصداهایی مثلا برای "نجات اشرف و لیبرتی " در بوق های خفیف سر میدهند تا کنون نه تنها حتی یک نفر را نجات نداده اند، بلکه به عکس از هیچ کار شکنی خودداری نکرده اند. لابد اینهم شعبه ای از " انجمن نجات " رژیم است. حتی یکی شان که خود را مسئول یکی از این انجمن های باصطلاح نجات میداند – پارسال که دولت آلمان میخواست گروهی را قبول کند، به دولت مرکل نامه و پیام داد که مواظب باشید مجاهدین پایشان به آلمان برسد یک اشرف و یک مرکز سازمان مجاهدین خلق در آلمان مستقر میکنند! آری معنی پز نجات مجاهدین گرفتن و نماینده خانواده های اشرفیان شدن- در مقابل دوربین بی بی سی را دیدیم. واقعا ننگ تان باد! مجاهدین باید کی را ببنند تا از شما بخواهند که بروید دنبال کارتان و دست از "نجات " ما بردارید. قندعلی لو دهنده در جیب های گشت پاسداران (به اعتراف نوشتاری متعدد خودش) و بهمین دلیل باعث و بانی قتل عده ای از مجاهدین در ایران، حالا مأمور نجات شده است! سند داریم که درخشان ترین کارش تشویق به فرار به تیف بود و پیغام و پس خوان که اگر پایتان به اروپا برسد و بوضوح در مقابل مجاهدین و مقاوت بایستید و ”سمپاشی“ کنید، من سایت و رسانه در اختیارتان میگذارم. این را بطور رسمی مدیری که مسئول قسمت پناهندگی صلیب سرخ سوئد بود- بمن با تعجب میگفت. او بارها بمن میگفت فلانی، این طرف مقصودش از این کار چیست و چرا اینقدر اصرار دارد که هرکس می آید از سازمان ببرد و علیه سازمان بد و بیراه بگوید... نگارنده که در دادن پاسخ به این قبیل سؤالات فوت آب است! و دیدیم که " تیف " آمریکایی شان حتی یک نفر را به ینگه دنیا نفرستاد و بعد تیف را بست و با تیپا انها را بیرون و آواره کرد. عده ای شکار رژیم شدند، عده ای برگشتند به اشرف، عده ای به کردستان رفتند و ویلان شدند و عده ای هم در دریای اژه غرق.
با ذکر این تراژدی خارج کشوری- من، طبق روش معمول خود، یک کمدی هم برای کمی تفریح و از یاد بردن موقت اینهمه جعل و مکر نا مردمی در حق تنها مقاومت سازمان یافته را می آورم. بخوانید و بخندید:
یک وکیل سابق و حقوقدان سابق! و عضو سابق شورای ملی مقاومت نه سابق بل حی و حاضر! در یک مطلب تکراری و گرامافونی در مورد یک بریده و تبلیغاتچی حاج آقا نشان- که سالها پیش به تیف رفته و بریده و از مجاهدین اخراج شده، نوشته است او کماکان عضو شورای ملی مقاومت است! معلوم است که این پسوندهای سه گانه "سابق سابق سابق" واقعا با مسما و جدی است؛ و الا کسی که به عنوان عضو سازمان مجاهدین و در لیست یک سازمان به عضویت شورا در آمده است- چگونه میتواند بعد از به تیف یعنی بریده گاه "مید این یو اس آ" و چراگاه وزارت اطلاعات رفتن و اکنون به تبعیت از بازجویان و شکنجه گران وزارت اطلاعات به فحش های فرا لمپنی که بوی تعفن کلامش حتی on line! قابل استشمام است، روی آورده است، هنوز در لیست مجاهدین و به تبع آن در لیست اعضای شورای ملی مقاومت باشد. این حقوقدان سابق! یا خود را به فراموشی زده است و یا حافظه هم به سابق ها پیوسته است. طبق ماده 10 آیین نامه داخلی شورا اگر کسی بخاطر عضویت در حزب یا سازمانی عضو شورا شده باشد با لغو عضویتش در حزب و سازمان مربوطه عضویتش در شورا هم اتوماتیک لغو میشود... این آقای سابق! و پارکابی لاحق حاج آقا یادش رفته است وقتی حزب متبوع خودش در سال 1377 از شورا اخراج شد، خودش اعلام کرد که چون این امر پیش آمده و هم اینکه سازمانش عضویتش را در این حزب لغو کرده است، طبق اساسنامه دیگر عضو شورا محسوب نمیشود و حق شرکت در جلسات شورا را ندارد. آنگاه به عنوان یک فرد مجددا تقاضای عضویت در شورا کرد و برای عضویت مجدد او رای گیری شد. همه اینها در نشریه مجاهد شماره 398 درج شده است شما که گویا میخواهید وکالت این چنین افراد پشت به همه چیز کرده و مطرود را بعهده بگیرید. یکبار "مقررات" را بخوانید. ببخشید شما نه تنها اساسنامه و قانون اساسی سراسر سکولار و لائیک شورای ملی مقاومت را با وجود عضویت چندین ساله سابق! نمیدانید و با سر هم بندی یکسری صحبت های استاتیک و بی نخ نبات- حتی اجازه نمیدهید که یک سازمان مستقل و یک حزب سیاسی با ایدئولوژی (بخوانید عقیده. خود شما از این کلمه عقیده خیلی به بدی یاد میکنید) یک "شف ایدئولوگ" برای حزب خودش داشته باشد. شما اگر جدایی دین از دولت با جدایی دینداران در تشکیل حزب و شرکت در یک انتخابات سکولار و لائیک (مانندحزب دمکرات مسیحی آلمان و خلق مسیحی نروژ ووووو) در چهار چوب جدایی دین از دولت یعنی نظام سکولار را هم در هم میکنید- پس معلوم است که ببخشید معلومات سکولاریسم و معنی و هدف آن نیز سابق! شده است. شما یک ترجیع بند را مانند روزنامه های تیتر درشت زن جنجالی (درست معروف به تابلوید) در آغاز هر نوشته خود می آورید و مرا بیاد صحبت های سید جزایری آخوند شهر ما می اندازید که گوستاولوبون و اتم و کروموزن کروموزن گفتنش سر آغاز هر بحث بی محتوایی بود... باید میدانستید که هر حزب و تشکل سیاسی، یک ایدئولوژی (عقیده) دارد و هر عقیده ای هم یک یا چند ایدئولوگ یا یک شف ایدئولوگ " و این از اساس آزادی عقیده و بیان و آزادی تشکیلات و اجتماعات و احزاب در جهان متمدن امروز است.
اینرا گفتم که شاید در نوشته های آینده تان خود را بیشتر زحمت ندهید و هی به ایدئولوژی و ایدئولوگ یک تشکیلات منجسم تاریخی و مهمترین و قوی ترینشان در تاریخ معاصر ایران- اشاره به خود زحمت افزا نکنید. اگر چه میدانم اگر چنین اهرم های تابلویدیک و تاکتیک های نا لازم اما جنجالی را از دشمن دشمن رژیم فاشیستی خمینی بگیرند دیگر چیزی برای گفتن نمیماند. اگر سید جزایری هی نمیگفت اتم ها و کروموزن ها! و گوستاولوبون، کسی گوشش تیز نمیشد! ((طوفان خنده ها!))
 با درود به احمد شاملو و با سلامی- به بلندای شرف انسانهای مقاوم تاریخ- به آزادی.
پرویز خزایی هفته اول نوامبر 2015 و قبل از حرکت به سمت فرودگاه و شروع سفرهای متعدد این هفته برای کمک رسانی بین المللی به فرزندان ایران زمین در لیبرتی و دنبال کردن این پرونده که سالهاست ابعاد جهانی به خود گرفته است. تا سخن بعدی هفته تحت عنوان: اگر استراتژی نوعی سبزی خشک برای قورمه سبزی نیست پس این است. فعلا روز و شب هموطنان بخیر