مهدی رضوی: زبان سرخ برگ !!!

برگ بی برگی چو ما را برگ شد             جان باقی یافتی و مرگ شد. (مولانا)

صدای گفتگوی قطره ها با شاخه ها

در متن آهنگی ز ساز باد بی هنگام می آمد:

کجایی یار دیرینم

ترا این لحظه می بینم

میان چک چک افکار و پندارم.

بگو آیا مرا در "برگ بی برگی"

میان قطره های جاری باران نمی بینی؟

 

به زیر پای خود

بر ناله های برگ خشک بی درخت

آیا

بلوغ سبزی دیروز را

در "مرگ بی مرگی" نمی بینی ؟

و دلهای خزان خفته

یا ناخوانده مهمان نزول اشک های ابر جاری را

درون لحظه های امتزاج فصل ها

آیا نمی خوانی؟؟؟

 

آذر نود و سه