منوچهر هزارخانی: گرفتاری های ”ابرقدرت“ بودن

چند سال پیش تر، وقتی آقای اوباما تازه به ریاست جمهوری آمریکا رسیده بود ولی هنوز قاطعانه تصمیم نگرفته بود که با ”اونا“ باشد یا با ”ما“، مردم تهران، در راه پیماییهای خود، لزوم این تصمیم گیری مهم و تعیین کننده را با صدای بلند به اطلاعش می رساندند. حالا، اما، که او در عمل نشان داده است که سنخیت بیشتری با دستگاه ولایت احساس می کند تا با ”ما“ به معنای عام کلمه(یعنی ضد ولایت فقیه) تکلیف همه را روشن تر کرده است، چون همه از جریان تجربة این چهار پنج سال اخیر کم و بیش به این نتیجه رسیده اند که آن حضرت، حتی هنگامی که یک قولنامه رسمی را به امضای خود موشح می کند، به سادگی و سهولت می تواند آن را زیر پا بگذارد یا به روی خودش نیاورد که چنین قولنامه یی را امضاء کرده است. خلاصه از کسانی است که قدیمی ترها درباره شان اعتقاد داشتند که ”بولشان با قولشان یکی است“. افراد صاحب نامی از دنیای سیاست که از قضا از هم میهنان خودش هستند، شاهد این گونه نقض عهدهای او با ساکنان اشرف بوده و تا کنون بارها در این گونه موارد افشاگری کرده اند، اما هنوز نتوانسته اند سر کلانتر دهکدة جهانی را از خواب مصلحتیش بیدار کنند.

انسان ممکن است در عین پایبند نبودن به مسئولیتها و تعهداتش، مقام و مرتبة اجتماعی بالایی داشته باشد و از همین رو، در شرایط خاص، مورد رجوع افراد یا گروههایی قرار بگیرد که خواهان مداخلة انسان دوستانة او برای باز کردن یک گره کور اجتماعی باشند. در این صورت البته خواب مصلحتی او را آشفته می کنند و به این وسوسه اش می کشانند که حاصل خیالی آن خواب مصلحتی را با مزایای نقد این مداخله ـ البته با معیار سود و زیان شخصی ـ مقایسه و عندالزوم مورد تجدید نظر فرصت طلبانه قرار دهد. ابر کلانتر دهکدة جهانی را هم در معرض این وسوسه قرار داده اند که فواید احتمالی مداخله برای آزادی گروگانهای اشرف ـ و در نتیجه خاتمه دادن به اعتصاب غذای هواداران مقاومت در سراسر جهان را، که اینک به مراحل خطرناک بازگشت ناپذیری رسیده است ـ که با امتیازهای فرضی همبستگی نشان دادن با جنایت علیه بشریت مقایسه کند و بعد تصمیم بگیرد. اما ترس از بیدار شدن چنان سرکلانتر را فلج کرده که به کلی از یاد برده است که هر چند ”همة راه حلها را روی میز گذاشته“، ولی باید، طبق عادت سیاست بازان امروزی لااقل با یکی از آنها بازی کند تا به بی شهامتی و بی غیرتی متهمش نکنند؛ منتها او، حتی در خواب مصلحتی، یک خرناسه هم نکشیده تا هوادارانش بتوانند آن را رسید دریافت پیشنهاد مداخله جلوه دهند، و وارد جریان چانه زدنهای روزمره اش کنند؛ تنها یک بار که از خواب پریده توانسته است با صدایی ترس خورده این کلمات را به طور نامفهوم ادا کند: «آخر ”دولت عراق“ منکر در اختیار داشتن گروگانهاست»!
این سکوت و بی عملی فرصت طلبانه، ما را یک راست به دورانی بر میگرداند که راهپیمایان تهرانی فریاد می زدند ”اوباما، او باما ـ یا با اونا یا با ما“. پیشنهاد من این است: از این پس وقتی مدافعان آمریکایی مقاومت ایران خواستند به حقانیت این مقاومت و منطقی بودن خواستهای انسانی حداقلش شهادت بدهند، بهتر است به جای ”خودزنی“هایی که خیلی زود عادی و رایج می شوند (مثلا ”شرم بر ما که تعهداتمان را زیر پا گذاشتیم و امکان ارتکاب جنایت علیه بشریت را در اشرف فراهم آوردیم“ و الخ ...) رک و راست درجة درگیر بودن سیاست رسمی دولتشان را تعیین کننند و بگویند که آیا در این مورد هم سیاست گذاران کشورشان با ”اونا“ بوده اند (یا هستند) یا نه؟ و اگر جوابشان منفی است. پشتوانة این قضاوتشان چیست؟ یا، طبق ترجیع بندی که خودشان در بکار بردنش استادند، ”چگونه اطمینان حاصل کرده اند“ که دولتشان به تمامی الزامهای حقوقی و اخلاقی یک ابرقدرت بی رقیب، وفادار مانده است؟ ـ البته در صورتی که ابرقدرت نامبرده نخواهد که، طبق اصطلاح رایج در رسانه ها و محافل دیپلماتیک، فقط ”همتا“ی آمریکایی نوری مالکی باشد!