نامه اهل خراسان

                            

(از بناهای کهن سمرقند)

 

بر سمرقند اگر بگذری ای باد سحر/

                           نامه اهل خراسان به بَر خاقان بر

نامه‌ یی مَطلع آن رنج تن و آفت جان/

                     نامه‌ یی مقطع آن درد دل و سوز جگر

خبرت هست که از هرچه در او خیری بود/

                           در همه ایران امروز نمانده‌ ست اثر؟

خبرت هست کزین زیر و زبر شوم غُزان/

                       شاد الّا به در مرگ نبینی مردم ؟

 

نیست یک پی ز خراسان که نشد زیر و زبر/

                     بکر جز در شکم مام نیابی دختر

رحم کن رحم بر آن قوم که نبود شب و روز/

                         در مصیبتشان جز نوحه‌ گری کار دگر

    

   این شعر،‌ رنجنامه ‌مردم خراسان پس از حمله ویرانگر غزها به سال548 هجری قمری به آن سرزمین است.‌

   سراینده این نامه منظوم، انوری ابیوردی،‌شاعر نامدار ایران در نیمه دوم قرن ششم هجری، و مخاطب آن نامه، ‌پسرخوانده سنجر سلجوقی، حاکم سمرقند است.

   غزها در اواخر حکومت سنجر در جستجوی چراگاه از ترکستان به بلخ رفتند و در پیرامون آن شهر سکونت گزیدند.‌ مأموران دولتی آنها را برای پرداخت مالیات در تنگنا گذاشتند و چون نپذیرفتند، از آنها خواستند که از اطراف شهر بیرون بروند و به سرزمین خود برگردند. ‌جدال بالا گرفت و غزها به بلخ حمله کردند و شهر را به تصرف درآوردند و غارت کردند. خبر به سنجر رسید. ‌با صدهزار سپاهی روانه بلخ شد. غزان از بیم جان از در پوزش­خواهی درآمدند و در حالی‌که «زنان و اطفال خود را در پیش داشتند تضرّع‌ کنان پیش آمدند و زنهار خواستند و از هر خانه هفت من نقره قبول کردند که بدهند». سنجر نپذیرفت و جنگی درگرفت که حکومت 37ساله او را از میان برد:‌

   «چون غزان از رحمت شاه نومید شدند جان را و حفظ خان و مان را بکوشیدند و یک لحظه روزگار نشد تا لشکر سلطان شکسته شد و هزیمت بر آن افتاد».

     سپاهیان سنجر پراکنده شدند و خود او به اسارت غزها درآمد.‌ او را در قفسی افکندند و تا هنگام مرگ (552هجری)‌به مدت چهار سال در قفس زندانی بود (راحةالصدور،‌ راوندی، ص180).

   حکومت سلجوقیان از میان رفت و خراسان و کرمان و سیستان «خوان یغما»ی طایفه وحشی غز شد.

   غزها پس از شکست سنجر و تسخیر بلخ به شهر طوس حمله کردند.‌ پس از تصرف آن شهر مردان را کشتند و زنان و دختران را به بردگی گرفتند. سپس به نیشابور یورش بردند و «نیشابور را قتل عام کردند به مرتبه‌­یی که در دو محله نیشابور پانزده هزار مرد ـ بیرون از زنان و کودکان ـ قتل عام کرده بودند» (مجمل فصیحی ،‌فصیحی خوافی،‌ ج2، ص246).

   شهر میهنه، زادگاه ابوسعید ابوالخیر، برجسته ‌ترین عارف دوران غزنوی را با خاک یکسان کردند. محمد منوّر، نوه ابوسعید،‌در کتاب «اسرارالتوحید» درباره کشتار بازماندگان ابوسعید می ‌نویسد:‌ «در فتنه غز بیشتر از فرزندان شیخ شهید گشتند،‌ چندان ‌که در میهنه از صُلب (=نسل)‌ شیخ ما صد و پانزده کس از شکنجه و زخم تیغ کشته شدند».‌

   غزها در سال575 کرمان را غارت کردند و کشتاری عظیم در آن شهر به راه انداختند. سال بعد از این حمله و غارتگری و کشتار (بهار 576) قحطی وحشتناکی در کرمان روی داد، به‌ طوری‌که «دانه‌ یی در هیچ خانه‌ یی نماند.‌ گرسنگان نَطعها (=سفره‌ های چرمی)ی ‌کهنه و دَلو (=سطل چرمین که از چاه آب می کشیدند)های پوسیده می ‌سوختند و می ‌خوردند.‌ هر روز چند کودک در شهر گم می ‌شد که گرسنگان ایشان را به مَذبَح (=کشتارگاه) هلاک می‌ بردند و چند کس فرزند خویش طعمه ساخت و بخورد و در شهر و حومه یک گربه نماند» (سلجوقیان و غز در کرمان، تصحیح باستانی پاریزی،‌ص131).

   غزها در جیرفت نیز نزدیک به صدهزارتن را به انواع آزار و شکنجه کشتند.‌

غزها در ایران جز ایلغار و چپاول و کشتار کاری نکردند، حکومتی از آنها پدید نیامد.‌ کشتند و سوختند و بردند. با روی کار آمدن خوارزمشاهیان در خراسان بساط آنها به ‌کلّی برچیده شد.