جلال گنجه ای: دستهای تجاوز خمینی اینک از آستین داعش (3)

تجاوزکاری و جنایت تحت نام جهاد

طی دو نوشتة گذشته، نخست توضیح دادیم که بنیادگرایی وحشی، از جمله گروه داعش، از لحاظ مبانی فکر باصطلاح اسلامی، در پایة دعوت به آنچه ”شریعت“ الزامی می نامند، عین جریان خمینی است و در نوشتة دوم توضیح دادیم که در چارچوب همین شیوة فکری، هم خمینی و هم دیگر بنیادگرایان مورد بحث، با چه توجیهی منتقدان مسلمان خویش را تکفیر می کنند و اینکه مستند این تکفیر چیزی نیست، جز همان ”شریعت“ خودخوانده و خیالی که به عنوان احکام خدا و ”ما انزل الله“ جا می اندازند.
حال و در این بخش نوشته ها، برشمردن و تشریح دیگر عرصه های باصطلاح احکام شریعت را به بعد موکول می کنیم، عرصه هایی که ما را هرچه بیشتر با این حقیقت تلخ آشنا می کند که ”داعش“ چیزی نیست جز تکرار خمینی و بازتولید آن باصطلاح شیعی خمینی در قرائت باصطلاح سنی داعشی که هیچ تفاوت جدی با یکدیگر ندارند، و برای مثال مانند مشترکات خمینیسم و داعشیم در ”زن ستیزی“، در ”مجازاتهای اسلامی“، در چگونگی حاکمیت و نظام سیاسی، در بی حقوقی مردم و مخالفت با اصول شناخته شدة منشور حقوق بشر و در مباحث بسیار دیگر که باید به فرصتهای بعدی وابگذاریم. اما در اینجا بطور مقدم به چرایی ظهور داعش و چشم اندازهای سرانجام این سونامی می پردازیم.
شریعت بی وطن و بدون مرزهای ثابت
اغلب می دانیم که شریعت فقهی هیچ وطنی را به رسمیت نمی شناسد. در این شریعت، کشور اسلامی یا باصطلاح ”دار الایمان“ یا ”دار الاسلام“ عبارت است از سرزمینهایی که نقشه اش را قدرت سلاح آنچه ”جیش الاسلام“ خوانده می شود، تعیین می کند. درست مانند قلمرو کشورهای قدیم که متناسب با قدرت جنگسالاران عهد فئودالی در قلمرو یک پادشاه معنی و زیادتر می شده، به ضرب سرداران جنگسالار خودی افزوده و به دست جنگسالار متخاصم کمتر و نهایتاً به انقراض می کشید. برای سردمدار ”دار الاسلام“، سرزمین دیگران هیچ حرمت و هیچ اصالتی ندارد و تعلق آن به دیگران، تنها بدین معنی است که هنوز قدرت کافی برای حمله و تصرف آن سرزمین برای ”خلیفه“ و یا ”ولی“ حاکم فراهم نیست تا به ضمیمه کردن آنها به ”امپراتوری اسلام“ فراهم شود. در اصطلاح فقه این مسلمانان!، تصرف سرزمینهای دیگران، یکی از فرائض دین است به نام ”جهاد“ که در شرایطی که کشور مسلمانان مورد تهاجم دشمن نباشد. در صورت تهاجم دشمن به مسلمانان، البته جنگ دفاعی واجب است اما عنوان آن جهاد نیست بلکه ”دفاع” نامیده می شود. اما جهاد برای گسترش قلمرو اسلامی!، یک ”فریضة کفایی“ است، بدین معنی که اگر نیروی کافی برخاسته و در میدان عمل کند، از دیگران موقتا ساقط می شود اما با این اهمیت که ”رابع ارکان الایمان“ (چهارمین رکن ایمان) شمرده شده و هرگز تعطیل بردار نیست و ”حداقل بایستی هرساله یک بار برپا شود“.(1)
جهاد ضد بشری
قابل توجه است که این معرفی از جهاد، کاملا برخلاف قرآن است. قرآن و پس از سالها که مسلمانان به جرم برگزیدن دین و عقیدة نوین خود تحت آزار بوده و اجازه نداشتند در مقابل نبرد کنند، چنین اجازه داد: ”همانا خداوند از مؤمنان دفاع می کند و خداوند خائنان کفرپیشه را دوست نمی دارد. رخصت نبرد داده می شود به کسانی که قتال کشانده و کشته می شوند، زیرا که آنان مورد ستم قرار گرفته اند و همانا که خداوند تواناست که نصرتشان کند. کسانی که که به ناحق از وطن و دیارشان رانده شدند به این دستاویز که گفته اند خداوندگارشان الله است...“ ( 2). چنانکه بازهم چارچوب این جهاد را چنین تدقیق کرده است: ”خداوند در مورد کسانی که به جنگ علیه شما برنخاسته و شما را از دیارتان اخراج نکرده اند، نهی نمی کند که به آنان نیکی کنید و به عدالت با آنان رفتار نمایید، همانا خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد. جز این نیست که خداوند در مورد کسانی نهی کرده است که با شما بر سر عقیده به جنگ برخاسته و شما را از دیارتان اخراج کرده و بر این اخراج اصرار و تظاهر به خرج داده اند که مبادا به دوستی و نفوذشان گردن بگذارید و کسانی از شما که به چنین دوستی و نفوذ گردن بگذارد همانا که اینان خودشان ستمکارند“(3 )

اما بعکس قرآن، در جواهر الکلام، می خوانیم: ”جهاد بر علیه سه گروه دشمن واجب است: 1- بر علیه مسلمانهایی که برضد امام و زمامدار مسلمانان برخاسته باشند. 2- برعلیه غیرمسلمین اهل کتاب، یهود، نصارا و مجوس چنانکه شرایط ”ذمه“ را نقض کنند. 3- علیه سایر غیرمسلمین...” و ”واجب است برای جهاد علیه این کسان که اقدام به حرکت هجومی کنند، خواه برای بازداشتن آنها از تجاوز بر مسلمین یا تهاجم به سرزمینهای مسلمانان و... برای وادار کردنشان به دین اسلام و یا پرداخت جزیه...“(4)
حال و نظر به عنوان ”تکفیر“ که بنیادگرایی وحشی هم از نوع خمینی و هم نوع داعشی اعلام داشته و بدان پایبندند و در نوشتة قبلی و دوم همین سلسله نوشته ها بحث کردیم، دشمنان جنگی یادشده در ”فقه جواهری“ را پیدا کنیم، بی تردید ملاحظه خواهیم کرد که اکثریت 7 میلیارد نفوس بنی انسان روزی زمین را شامل می شود که باید کشته شوند مگر که به آنچه تنها بنیادگرایی وحشی به عنوان اسلام قبول دارد، گردن بنهند. یعنی تمامی غیر مسلمین جهان، به علاوهٌ انبوه شیعیان و سنیان و صوفیان و... که ”احکام ما انزل الله“ بنیادگرایی وحشی را قبول نداشته باشند.
استراتژی فعال خمینی در جهاد بنیادگرایی
نمی توان انکار کرد که فکر تکفیری در تاریخ مسلمانان بسی زود ظهور کرد، در همان نیمة نخست قرن اول که خوارج برخی سران زمانه و به خصوص امام علی-ع را کافر خوانده و سپس در رمضان سال40هجری به قتل رسانیدند. اما استمرار واضح این اندیشه را می توان مورد تردید قرار داد تا که در قرون وسطی توسط ”ابن تیمیه“ ( 5) و طی انبوهی مطالب تازه که توسط این نظریه پرداز به میان آمد، مجددا مطرح شده و با تفصیلات مربوطه تدوین شد و از آن پس در میان گروههای متعددی تبدیل به اصل مورد تبعیت قرار گرفته و رواج یافت.
بزرگترین نیرویی که از پیروان وی در قرن معاصر پدید آمد، جنبش وهابی است که در جریان جنگ اول جهانی در جزیرة العرب ظهور کرد و در برانداختن قدرت خلافت عثمانی در این منطقه تأثیر بسزایی داشت. جدا از این، گروههای ”جهاد و تکفیر“ حتی در سرزمینهای امپراتوری عثمانی، هرگز در حد یک بدیل سیاسی برجسته نشدند و به حکومت در هیچ کشور عربی یا اسلامی نرسیدند. در این برهه، نیروهای تازه نفسی که به حکومت رسیدند، ناسیونالیستهایی بودند که اغلب نظامی بوده و تمایلهای سوسیالیستی داشتند.

در این میان، اولین حاکمیت باصطلاح اسلامی که با وجهه ای خیره کننده برقرار شد، حاکمیت خمینی بود که تمامی جذابیتهای انقلاب سلطنتی57 را به نام خودش ثبت داد. با ظهور خمینی، جهان شاهد تاخت و تازهای وی با دو دست تجاوزکار است که یکی رسما ایرانی و ظاهرا شیعه و دست دوم سنی بود.
دست تجاوز خمینی برای دخالت در سرنوشت دیگران در همان اولین هفته های حاکمیت خمینی، با استراتژی ”صدور انقلاب“ در قالب نهادهای متعدد وارد عمل شد تا ”جنبشهای آزادیبخش“ متعددی را نخست در عراق و افغانستان، لبنان و فلسطین را بکار بگیرد. این نهادها بعدا طی ماجراهایی به صورت یک دستگاه رسمی رژیم ایران در نهاد سپاه پاسداران موجودیتی علنی و گسترده یافت.
جدا از اینکه جنبشهای آزادیبخش تحت کنترل سپاه پاسداران منحصر به شیعیان غیر ایرانی نبود، اما جدا از این جنبشها، بسیاری محافل مسلمانان سیاسی اهل سنت به نوبة خودشان انقلاب ایران و پیدایش یک حکومت باصطلاح دینی در این کشور مهم را مورد بحث و تفسیر قرار دادند. در سخنان و نوشتجات این محافل بطور واضحی این پرسش مطرح می شد که آیا برای کشورهای سنی راه مشابهی وجود دارد؟. این مطلب بسیاری را به این فکر انداخت که عقب ماندنشان از ایران بدین علت است که دستگاه دین و روحانیت اهل سنت در کشورهای مربوطه دولتی بوده و این را به عنوان نقطة ضعف خود شناخته و نیاز به ایجاد مرجعیتهای متفاوتی را مطرح کردند که از دولتها مستقل بوده و بتواند این دولتهای ”کافر“ را که از اجرای شریعت استنکاف داشتند، سرنگون کند. این چنین، در این مرحله ما شاهد جهادیستهای مختلفی هستیم که در مصر به ترور سادات برخاسته و بطور آشکاری توسط رژیم ایران پشتیبانی سیاسی و تبلیغاتی شدند. در سودان شریک کودتای عمرالبشیر شده و روابط گرمی با رژیم تهران به هم رسانیدند. مشابه های متعدد دیگری از جمله در سومالی، کنیا و دیگر نقاط آفریقا ظهور کرد که یکی از مشهورترینشان در الجزایر مدتها در جنگ با قوای دولتی دوام آورد. با دوامترین این جنبشها القاعدة معروف است که شریک حاکمیت طالبان در افغانستان بوده و صدور جهاد به نقاط مختلف را در برنامه داشت.
این چنین، تأثیر معنوی الگوی حاکمیت خمینی که یک امر عام و فراگیر بوده، در موارد متعددی با حمایتهای عینی مختلف، همراه بود از جمله کمکهای مالی، آموزش دادن به سلسله مراتب این جنبشها توسط سپاه پاسداران در ایران و دادن تسلیحات و سلاحهای پیشرفته که هر از چندگاهی خبرش در مطبوعات دنیا هم منتشر می شود.
عنوان ”ام القرا“ برای پایتخت خمینی که توسط تمامی سخنگویان و رسانه های رژیم خمینی بکار می رود، عبارتی برای بیان همین موقعیت محوری رژیم خمینی در میان جنبشهای بنیادگرا بود که خمینی برای رژیم خودش خود قایل بوده و ترویج می کرد. این عبارت، لقب قدیمی مکه برای قبایل عرب زمانه بود که قبل از اسلام معبد مشترک این قبایل و بعد از اسلام به عنوان قبلة عبادات دینی مسلمانان شناخته است.
در قانون اساسی و در وصیتنامة خمینی
با آنچه در بالا اشاره شد، معنی اصول قانون اساسی رژیم ولایت فقیه بهتر فهم می شود و بازهم روشنتر می توان دریافت که چرا نبایستی به این قانون اساسی رأی می دادیم. بجای خویش، قابل توجه کسانی که گویا تشنة اجرای تمامی و ”بی تنازل“ مواد این قانون اساسی هستند و این را برای پاسخگویی به حقوق لگدمال شدة ملت ایران نسخه می پیچند.
در این قانون اساسی چنین آمده  است: ”اصل یازدهم - به حکم آیه کریمه «ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون» همه مسلمانان یک امتند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش پیگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد“.
عبارت ”وحدت سیاسی“ به خصوص نظر به ترم ”ام القرا“ در زبان رژیم آخوندی روشن است. اما اگر به متن وصیتنامة معروف خمینی مراجعه کنیم که خودش آنرا ”وصیت سیاسی الهی“ نامیده است، موضوع رژیم متفاوتی برای تمامی ملتهای مسلمان خواب دیده و سازمانهای عامل را مأمور تحققش منصوب کرده بود، بسیار بی پرده تر آشکار می شود. خمینی در این وصیتنامه چنین نوشته و به عبارت دقیقتر فرمان داده است: ”وصیت من به همة مسلمانان و مستضعفان جهان این است که شماها نباید بنشینید و منتظر آن باشید که حکام و دست اندرکاران کشورتان یا قدرتهای خارجی بیایند و برای شما استقلال و آزادی را تحفه بیاورند... و شما ای مستضعفان جهان و ای کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان بپاخیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوی تبلیغاتی ابرقدرتها و عُمال سرسپردة آنان نترسید؛ و حکام جنایتکار که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزیز تسلیم می‌کنند از کشور خود برانید؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گیرید و همه در زیر پرچم پرافتخار اسلام مجتمع، و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخیزید؛ و به سوی یک دولت اسلامی با جمهوریهای آزاد و مستقل به پیش روید که با تحقق آن، همة مستکبران جهان را به جای خود خواهید نشاند و همة مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهید رساند. به امید آن روز که خداوند تعالی وعده فرموده است“.( )
آری: یک ”دولت اسلامی“ با نوعی اتحاد جماهیر” که خمینی می خواهد بر خاکستر کشورهای فعلا برقرار و با سرنگون کردن رژیمهای این کشورها که آنها را ”حکام جنایتکار“ توصیف کرده است، برپا کند. و البته از طریق جنگ و چنانکه تصریح کرده است: ”با چنگ و دندان“ برپا کنند. امروزه، داعش تنها قسمتی از این وصیت را در بخشی از عراق و سوریه اجرا می کند و بوکوحرام در سومالی و حزب الله در لبنان و...
                                                                 ادامه دارد

----------------------------------------------------------------------

 

1- هر چهار عنوان داخل گیومه، برگردان از متن کتاب فقهی معروف جواهر العلوم است. ج21 چاپ بیروت، به ترتیب:ص4، ص5، ص9، ص3. جواهر العلوم به قلم محمدحسن النجفی، فقیه معروف شیعه، وفات1266هجری قمری است، همان  که خمینی به اسلوب آن تحت عنوان ”فقه جواهری“ ارجاع می داد و به خصوص پس از انقلاب57 هشدار می داد که نباید از آن عدول شود

2- أُذنَ للَّذینَ یُقَاتَلُونَ بأَنَّهُمْ ظُلمُوا وَإنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرهمْ لَقَدیرٌ {الحج/39} الَّذینَ أُخْرجُوا من دیَارهمْ بغَیْر حَقٍّ إلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ....{الحج/40}

3- لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَن الَّذینَ لَمْ یُقَاتلُوکُمْ فی الدّین وَلَمْ یُخْرجُوکُم مّن دیَارکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسطُوا إلَیْهمْ إنَّ اللَّهَ یُحبُّ الْمُقْسطینَ {الممتحنة/8} إنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَن الَّذینَ قَاتَلُوکُمْ فی الدّین وَأَخْرَجُوکُم مّن دیَارکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَی إخْرَاجکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالمُونَ {الممتحنة/9}
 4 - همان کتاب جواهر الکلام، ص46. شرایط ”ذمه“ به اختصار قراردادی است که میان قدرت اسلامی و غیرمسلمین اهل کتاب بسته می شود تا به عنوان رعایای درجة نازل این قدرت زندگی کنند. و این غیرمسلمین مادام که زیربار چنین قراردادی نروند یا آن را نقض کنند، ”حربی“ (دشمن جنگی) شمرده می شوند. توجه می دهد که دلیل اکتفای ما به ارجاع به جواهر الکلام، از یکسو اعتبار یکپارچهٌ این کتاب نزد فقهای شیعه است و از سوی دیگر برای اینکه این مباحث نزد همکاران سنی هم اختلافی نیست و آوردن از اهل  سنت حجم زیادی را می طلبد.

 5 - احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه حرانی معروف به ”ابن تیمیه“ فقیه حنبلی و سلفی مبتکر و بنیان‌گذار نظریه ای است که در دوران ما توسط گروههای مختلف سلفی دنبال می شود. وی با حدود 65سال عمر در سپتامبر1328 در سوریه وفات کرد.