رضا محمدی:‌ بهای"نه" گفتن، خونباره مرداد ۶۷

بازهم مرداد ماه، یاد و یادواره جانباختگان

دراین ماه
سبعیت وشقاوت خمینی وخمینی صفتان، لکه ننگی را برتارک هرآنچه که "انسانیت" نامیده می شود، نشاند،
راز و رمز"مقاومت" و "فدیه جان" برسرآرمان نهادن، معنا و ارزشی والا یافت،
نتوان چشم از"روزهای آغازین دومین هفته" آن برتافت،
پایانی برشمارش ثانیه ها و دقایق آن نیست،
"مظلوم کشی" نسل مجاهد با "فرمان مرگ" خمینی جلاد، آغازینی دوباره یافت،
"نفرین نامه" خمینی سفاک، صفحات تاریخ مقاومت مردم ایران را به خباثت خود رنگین کرد
روح پلید خمینی درکالبد هیئت مرگ، ازهرآن کس که خود را "مجاهد خلق" نامید،"کینه کشی"کرد

بی مناسبت نیست، برای رفع اتهام "روایت یکسویه و زیاده گویی" ازتمام قلمهایی که درباره این جنایت نوشتند وخواهند نوشت، ادامه کلام را بدست آقای منتظری و به کتاب خاطرات ایشان* بسپاریم.

درابتدا:
"مرحوم امام به انقلاب اسلامی اعتقاد وعلاقه مفرط داشتند و آن را همچون فرزند خود بحساب می آوردند وکوچکترین"مخالفت وحتی انتقاد" به آن را "تحمل" نمی کردند (ص ۳۶۰).

درمیانه راه:
س: پس درواقع هدف شما ازاین برخوردها و نوشتن این نامه ها یک اقدام انسانی و نوعی مصلحت بینی برای نظام وانقلاب و بیان یک حکم شرعی بوده است؟

ج. بله، دقیقآ همینطور بوده است، هدف من دفاع ازمجاهدین خلق نبود، هدف من پایداری ازارزشهایی بود که خودمان آنها را قبول داشتیم ونباید حب وبغض ها باعث خدشه دارشدن آنها می شد، هدف من "محفوظ ماندن شخصیت امام وچهره ولایت فقیه" بود که نباید به نام آن بعضی کارها انجام می شد، مجرد هواداری ازمجاهدین شرعا مجوزاعدام نیست و درجمهوری اسلامی حقوق همه طبقات باید حفظ شود (ص ۳۴۸).
 
 در نهایت:
"من حاضرم با امام تا لب جهنم بروم ولی حاضر نیستم به جهنم بروم. من نمی‌ خواستم شریک درظلم باشم.
درهمان زمان (بعد ازپذیرش قطعنامه) بعضی تصمیم گرفتند که "یک‌ باره کلک" مجاهدین را بکنند به همین خاطرنامه‌ای ازامام گرفتند که افرادی ازمنافقین که ازسابق در زندان هستند طبق تشخیص دادستان وقاضی ونماینده اطلاعات هرمنطقه به رای اکثریت آنان اگرتشخیص دادند که "سرموضع" هستند اعدام شوند. یعنی این سه نفراگردو نفرازآن‌ها نظرشان این بود که فلان فرد"سرموضع"است ولواین‌ که به یک سال یا دوسال یا پنج سال یا بیشترمحکوم شده باید اعدام می‌شد. این نامه منسوب به امام تاریخ ندارد، اما نامه روزپنجشنبه (۶مرداد) نوشته شده بود و روزشنبه (۸ مرداد) توسط یکی ازقضات به دست من رسید".......(ص ۳۴۵).
"چند روز بعدهم یکی ازقضات خوزستان به نام حجه¬الاسلام آقای محمد حسین احمدی آمد پیش من خیلی ناراحت بود می‌ گفت: درآن‌ جا دارند "تند‌تند" اعدام می‌‌‌ کنند. افتاده‌اند به جان زندانیان" (ص۳۴۶).
بعد من به آیت الله موسوی اردبیلی که آن زمان رئیس شورای عالی قضایی بودند، پیغام دادم "مگر قاضیهای شما اینها را به پنج و یا ده سال زندان محکوم نکرده اند، مگرشما مسئول نبودی، آنوقت تلفنی به احمد آقا می گویی که اینها را درکاشان اعدام کنند یا دراصفهان؟ شما خودت می رفتی و با امام صحبت می کردی که کسی مثلا مدتی در زندان است و به پنج سال زندان محکوم شده و روحش هم از عملیات منافقین خبرندارد چطورما او را اعدام کنیم؟ مگرکه آن که جرم تازه ای مرتکب شده باشد که براساس آن جرم او را محاکمه کنیم.
(خمینی درپاسخ به سؤال موسوی اردبیلی، از پسرش احمد، برای رفع شک و تردید دراین باره "که آیا این حکم شامل زندانیانی که حکم ‌دارند و یا آنانی که حتی محکومیتشان به پایان رسیده، نیزمی‌شود؟ با شقاوت تمام می گوید: "هرکس درهرمرحله اگر برسرنفاق باشد حکمش اعدام است سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید").

بالاخره مدتی ملاقاتهای زندان را تعطیل کردند و برحسب گفته متصدیان با استناد به این نامه حدود دو هزاروهشتصد یا سه هزاروهشتصد نفر زندانی، تردید ازمن است، از زن و مرد را درکشوراعدام کردند، حتی افرادی که نمازمی خواندند، روزه می گرفتند، طرف را می آوردند به اومی گفتند "بگوغلط کردم" اوهم به شخصیتش برمی خورد و"نمی گفت"، گفتند پس توسرموضع هستی و او را اعدام می کردند. درهمین قم یکی ازمسئولین قضایی آمد پیش من وازمسئول اطلاعات قم گله می کرد که می گوید "تند تند" اینها را بکشیم از شرشان راحت شویم، من می گویم آخرپرونده های اینها را بررسی کنیم و یک تجدید نظری درحکم اینها بکنیم، می گوید حکم اینها را "امام" صادر کرده وما فقط باید "تشخیص موضع" بدهیم. به بعضی از افراد می گویند تو سرموضعی ؟ اوهم که نمی داند قضیه ازچه قراراست می گوید بله فوری او را می بردند اعدام می کنند. (صفحات ۳۴۵،۳۴۶)
بازخوانی خاطرات آقای منتظری، هرچند بقول ایشان با نوعی"مصلحت بینی" برای نظام وانقلاب بیان شده، اما درتوصیف جنایتی که در زندانهای جمهوری"جهل وجنایت"، بخصوص کشتارسال۶۷، بوقوع پیوسته، بسیارگویاست و نیازی به شرح و بسط اضافی ندارد.
به منظورنشان دادن عمق جنایت وشقاوت سردمداران رژیم از راس تا ذیل، "چه آمروچه مامور" درقتل عام زندانیان سیاسی درتابستان خونین سال۱۳۶۷، شاید بشود برجمله "بگوغلط کردم و نمی گفت" کمی تامل ومکث کرد.
دراین جا مقتضی است که این سؤال مطرح شود که بواقع "چه رفتاروکرداری ازمجاهدین" سر زده بود که می بایستی بابت انجام آن ازسوی نمایندگان جنایتکارخمینی دجال درهیئت مرگ، که به گفته آقای منتظری بزرگترین جنایتی که درجمهوری اسلامی ازاول انقلاب انجام شده، بدست آنها انجام گرفته بود (فایل صوتی صحبتهای ایشان دردیداربا اعضای این هیئت) درمعرض انتخاب "رفتن و ماندن" قراربگیرند وازارتکاب به آن طلب بخشش می کردند اما "نه" گفتند؟
بگم غلط کردم که:
دربرابرخمینی شیاد این سارق قرن، که اهداف انقلاب را بسرقت برد و خلف وعده کرد،ایستادم،
دربرابرتمامیت خواهان وانحصار طلبان قدعلم کردم،
برای پاسداری ازآخرین قطرات آزادی های بدست آمده، آماج ضربات چوب وچماق، چماقداران حکومتی قرارگرفتم،
برای احقاق حقوق خود ومشارکت در روند سیاسی، دستگیر و زندانی وشکنجه شدم،
در برابر تعدی به پسران و دختران جوان درخیابانها و تجاوز به زنان و دخترانمان در زندانها اعتراض کردم،
براثرشکنجه های وحشیانه قرون وسطایی شما جانیان دچارجنون شدم،
با تن تب دار بر برانکاو با پیکرمعلول و پاهای فلج و بردوش یاران به پای دار رفتم،
بهای "مجاهدت در راه مردم" را با خون خود پرداختم......
نه هرگز،
آن کس که می بایستی"غلط کردم" بگوید نه من، که خمینی دجال است که به اعتماد مردم خیانت کرد، ناقوس صدایش مرگ بود و قلم وکلام را به گلوله بست،
نه هرگز،
هرآنچه که کردم نه غلط که "عین راستی بوده و درستی، نه پشیمان که به آن "مفتخرم"، درد من نه "توهین به شخصیتم" که اجحاف به "مجاهد گونه" زیستن بود و به همین جرم هم"سربه دار" شدم.
نه هرگز،
ما نخواهیم گذاشت که حاکمان مرتجع، تاریخ را آن طور که خود می خواهند، بنویسند.
آری
در تابستان خونین مرداد ماه سال ۱۳۶۷
اسیران در بند و سر به داران با مظلومیت رفتنشان، آئین و رسم "رستن وشکفتن" را تا به ابد جاری وساری کردند.
به یاد۳۰ هزارگل سرخ

 *نگاه کنید به خاطرات آیت‌الله منتظری، اتحاد ناشران ایرانی دراروپا"