سینا دشتی:‌ در سوگ یک سردار

"أولئک یسارعون فی الخیرات وهم لها سابقون"
چنین بندگانی تعجیل در خیرات میکنند و  به کارهای نیکو سبقت می جویند سوره ی مومنون آیه ٦۱

دیگر بار یکی از مجاهدین پیشتاز، از نسل دهه ی چهل، پرواز کرد و خسران مردم ایران که سرداری عزیز را از دست دادند.
در مفهوم درد و غم سنگینی که بر ما نشسته، تنها توصیف و تعریفی که میتواند تسلای واقعی باشد این است که این درد، در حقیقت بیان نزدیکی قلبی و روحی با سازمانی و رهبری است که در بیش از پنجاه سال مبارزه مستمر و ترقیخواهی، از کسوت یک حزب و سازمان سیاسی فرا رفته است و به یک امید ملی و در واقع فرا ملیتی هم تبدیل شده است.
امید دیدن یک ایران آزاد، شاد و پرتوان، امید برای مردمی که زندگیشان از درد و رنج روزمره ی بقاء به قیمت ذلت و خود فروشی و حراج کلیه و قرنیه ی چشم و سوختن بر زمین اعتیاد و بیکاری و فقر، بتواند به یک شادی، به یک آینده ی بهتر و گرمتر و انسانی تر، تبدیل شود.
اگر تأسفی هست، بیش از هر وجه فردی، تأسفی است برای مردم ایران که شیر آهنکوه مردی چنین عاشق را از دست داده اند.
برادر قاسم، آقای محمد علی جابر زاده، از نسل مبارزین پیشتاز دهه ی چهل و پنجاه بود، نسل یگانه و بی بدیل، نه تنها به خاطر خصائل عمیق انسانی و انقلابی که واقعا در مورد تک تک این ستونهای مستحکم که با تلاش و مبارزه ی بی أمان، سقف سازمان پیشتاز را بر دوش های خود حمل کردند، بلکه بیش از هر چیز، به خاطر راه گشائی برای نسل جدید رهبری این سازمان، به خاطر مشخص کردن مسیر که انقلابی ماندن در دوران کنونی با چه فدای از انقلابی سپید موی پیشتاز همراه هست، تک تک این پهلوانان پر توان را به راحتی میتوان در قیاس با مشهور ترین انقلابیون تاریخ مورد مطالعه قرار داد و از مَنش و مرام ایشان آموزشها گرفت،
پویایی و دینامیزم منطق و مکتب مجاهدین خلق و رهبری مسعود و مریم را میتوان بیش از هر چیز در رفتار این سرداران دید و به حقانیت آن پی برد،
در دورانی که اکثر مقالات نشریه ی مجاهد بدون نام نویسنده، چاپ میشدند، مقاله های بسیار مهمی با امضاء علنی آقای جابرزاده، چاپ میشد که بیشتر مؤکد اهمیت راهبردی مقاله بود،
مسئولانی که راه را برای رشد کادرهای جدید باز کردند و با این عمل فوق العاده و سنت شکنی بسیار مهم، در واقع پویندگی و بالندگی سازمان رهبری کنندهی جنبش را تضمین کردند،
سعادت این را داشتم که دو بار، هر کدام تقریبا دو ساعت، با ایشان صحبت کنم، حرفهای را بگویم و آموزشهای بس گرانقدر را بشنوم، این تجربه محدود مثل ایستادن در کنار یک آتشفشان گدازان و گرم بود و کفایت داشت که شکوه بی نیازی و عظمت بی قراری این انسان بزرگ را دید و مبهوت از حجم دانش و توانمندی ایشان شد، امروز به سهم ناچیز، در این غم بزرگ شریک هستم، درک تصویر احساس تک تک مجاهدین در این لحظه دشوار نیست، درد این است که مردم ایران از وجود پر ارزش این سردار یگانه محروم شدند، درد اصلی این است.