رحمان کریمی:‌ جنبش دادخواهی، وجه مشترک حس بیداری ملی و همبستگی بشری

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
 سعدی

جنبش دادخواهی قتل عام شدگان تابستان ۱۳۶۷ به عنوان یک ضرورت و الزام تاریخی و انسانی، دینی بود به گردن ما ایرانیان خاصه مجاهدان و مبارزان راستین سیاسی که اکثریت شهدا متعلق به آنان است و نیز مدافعان حقوق بشری و هر عنصر ایرانی ضد استبداد به سالیان دراز بوده و هست. سالیانی که اوج یکه تازی ها و سرکوب های به تمام معنا همه جانبه و در پناه سیاست حمایت ابرقدرت ها بی هراس و دغدغه دنبال می ش. انتشار فایل صوتی آقای منتظری، اخطار بجایی بود که زمان جنبش دادخواهی فرا رسیده است، زمانی که رژیم ددمنش فاشیستی ملا – پاسدار حاکم بر ایران قوس نزولی و اغتشاش درونی خود را طی می کند. بنابراین مقاومت ایران که بیشترین قربانی را داده بود، پیشگام شد و طی متنی فراگیر پسند؛ فراخوان داد. تا حال آنانکه با تمامیت رژیم فاشیستی فقاهتی مرزبندی دارند با امضای خود این جنبش به حق را تأیید کرده اند. یک واقعیت قابل تأمل و اندیشه اینکه خون پاک فرزندان شجاع و جانباز ایران زمین نه تنها به گردن جلادان حاکم است بل برای جامعه و بازماندگان هم ایجاد مسئولیت بزرگ می کند. وقتی مردم سوای سرکوب مداوم هر روزه، درگیر حل ابتدایی ترین مشکلات پرشمار زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی خود هستند و تبلیغات عظیم و گوشخراش رژیم مجال آگاه شدن به حقایق امور و تشخیص وظیفه مبرم ملی به آنان نمی دهد، خواه ناخواه انجام این مهم به عهده روشنفکران متعهد با هر دید سیاسی خاص؛ واگذار می شود. این آنانند که باید بدون تعصب و وسواس ها و پرهیزگاری های بیمارگون، پرچم خونخواهی و عدالتخواهی را چه در صحنه ملی و چه جهانی بر دوش گیرند و از یاد نبرند که این دادخواهی پیوندی محکم با آبروی یک ملت دارد و نه یک سازمان یا حزب خاص. سهم در این جنبش لااقل با یک امضا، جبههٌ ضد رژیم را منسجم تر و گسترده تر می کند. ابرقدرت ها بر این پندارند که در این دوره، قشر روشنفکر و طیف های مخالف جدی رژیم حاکم، هر کس و هر جریانی به راه خود می رود و بجای حکام مستبد؛ سایه هم را تیر می زنند. و چنین است که با خیال راحت و بی مزاحم ( گیرم یک مزاحم سمج هم باشد) از بالای سر همه می روند به سوداگری اقتصادی و سیاسی. واقعا وظیفه تمامی عناصر ضد دیکتاتوری ست که این جو را بشکنند. در ضمن این جنبش دادخواهی نمودار رشد فرهنگی و اخلاق سیاسی و آمادگی برای اتحاد عمل حول وجوه مشترک به منظور مقابله سیاسی با حاکمیت جبار است که می کوشد در برخورد با قدرتمداران جهان کُت و عبای دورویه بپوشد برای انحراف اذهان و استمرار حاکمیت ستمگرانه خود.
اگر به امضا های پای این فراخوان نظر بیاندازیم، می بینیم که روشنفکران، هنرمندان و فعالان سیاسی خاصه چپ مشارکتی بیش از پیش ترها دارند و این پیامی امید بخش با خود دارد. هرچند مقاومت ایران آغازگر این جنبش ضروری و این فراخوان است اما هرگز صاحبداری نکرده و نمی کند و آن را متعلق به عموم آزادیخواهان و مبارزان ایرانی و جهانی می داند. آنجا که به سازمان مجاهدین خلق برمی گردد، حتا امضای خود را پای این فراخوان نگذاشته اند تا مبادا کسانی خیال برشان دارد. مجاهدین خلق سه هزار نفر از اشرفیان قهرمان فقط در آلبانی و نقاط دیگر غرب دارند. سه هزار نفری که بهترین هنرمندان، شاعران و نویسندگان و تحصیلکردگان دانشگاه ها چه مهندس و دکتر و چه کارشناس های ارزنده رشته های مختلف علمی و فنی را شامل می شوند. حالا دیگر مجاهدین خلق را محاسبه کنید که اگر بخواستند به عنوان ایرانی و ایرانی شهید داده امضا بگذارند خود چه طوماری می شد. نگذاشتند تا آب در دل کسی تکان نخورد!
و اما یکی از ویژگی های درخشان و قابل ملاحظه اینکه از داخل ایران، از درون زندان ها گرفته تا فعالان حقوق بشری بیرون از زندان ها و دادخواهان؛ دلیری کرده و امضا داده اند با علم به اینکه به کی دارند امضا می دهند و چه مخاطراتی ممکن است در انتظارشان باشد. این نیز هم نوید بخش یک دوران جدید است و هم اینکه پشم و پوشال رژیم تبهکار ریخته و دیگر گر شده است. از نظر نگارنده این امضاهای داخل کشور زیر تیغ استبداد، یک پیام مهم هم دارد که مشت محکمی ست به پوزه مزدوران و خائنان. این پیام را به صورت یک پرسش در زیر می آورم و تمام:
ــ پایگاه اجتماعی در ایران دارد یا ندارد؟