هادی مظفری: چهره زیبا و مصمم یک مقاومت

تیری که روز نهم ژوئیه از رزمگاه گردهمایی بزرگ مقاومت به سوی هیولای ارتجاع روانه شد، دقیقا به قلب هدف نشسته است. اینرا من نمی گویم. خود دشمن می گوید. سری به سایت ها و روزنامه های حکومتی بزنید تا پس از ملاحظه سوزش ها و ناله و فغانهای مهره های ریز و درشت سیاسی و نظامی رژیم متوجه شوید که ضربه گردهمایی امسال در پاریس برای آخوندها و اعوان و انصار داخلی و خارجی شان چقدر متفاوت تر از سال های پیش بوده است.

بر همین منوال پوشش خبری گردهمایی امسال در خارج از کشور نیز، هم در میان کشورهای منطقه و هم در غرب تفاوت های چشمگیری با سال های گذشته داشته است. پخش تلویزیون های مختلف در سراسر جهان بصورت زنده از این رویداد بزرگ سیاسی نیز تائید و تاکیدی بر این مدّعاست.
امروز جهان از واقعیتی که کتمان آن دیگر غیر ممکن شده است آگاه است و بر همین اساس تجّار مماشات گر به عینه دریافته اند که شرطبندی روی اسب مرده حماقتی است که تاجر حریصش را به خاک سیاه خواهد نشاند.
واقعیّت این است که پیکره حکومت ولایت فقیه پس از بتون کاری قلب اتمی اش و متعاقب آن پابرجا ماندن تحریمهای بانکی و سقوط قیمت نفت، دچار دو سکته ناقص نظامی و اقتصادی گردیده است. یعنی نه تنها از لحاظ اقتصادی به آنچه که در ذهن علیل خود داشت نرسیده که قافیه خواب های پنبه دانه ای قَدر قدرت منطقه ای و فرا منطقه ای شدن را نیز یکجا باخته است.
شکست فاحش در یمن را می توان در همین مقوله گنجاند و به این نتیجه رسید که حکومت در بن بستی گرفتار آمده که برای بیرون رفت از آن هیچ راهی متصور نیست. دو گزینه موجود نیز از بد روزگار به شاهراه نجات و سلامت ختم نخواهند شد.
 یا باید تن به برشام و برجام های موشکی و حقوق بشری و متوقف کردن صدور تروریسم به کشورهای منطقه بدهد که این یعنی سرنگونی پس از «عقب نشینی های قهرمانانه». یا باید در بن بست گرفتار آمده آنقدر درجا بزند و گره بر گره های کور بیفزاید که سرانجام خشم و خروش ملت به ستوه آمده، راهی دیدار با بنیانگذار دجالش بنماید.
آنسوی قضیه و رو در روی این حکومت جنایتکار و غاصب، مقاومتی قرار دارد که با ایستادگی و فداکاری و گذشت و البته پرداخت بها توانسته است کفه ترازو را به نفع خویش و ملت ایران سنگین نماید. گردهمایی بزرگ «بورژه» در پاریس در واقع پیام فرو رفتن در حضیض ذلّت حکومت و در نقطه مقابل اوج عزت و شکوه و عظمت مقاومت را به سراسر جهان مخابره نمود.
 پیام روشن و واضح بود. خانم رجوی گفت: «...پس امروز، پرسش این نیست که آیا حکومت ولایت فقیه در شرایط سرنگونی هست یا خیر؟ پرسش این است که از چه راه‌هایی می‌توان زودتر به این هدف رسید. پاسخ ما، برپایی هزار اشرف است. یعنی هزار کانون نبرد علیه استبداد مذهبی»....... معنای دیگر این جملات این است که معادلات منطقه ای و جهانی به سود مردم و مقاومتشان چرخیده است و رژیم درمانده و مستاصل چاره ای جز فرو افتادن از یابوی قدرت نخواهد داشت.
حضور شاهزاده سعودی و اعلام حمایت علنی اش از مردم و مقاومت ایران نیز ظاهرا مزید بر علت شده و بر حال و احوال خیلی ها در داخل و خارج از کشور تاثیرات نامطلوب گذارده و از خود بیخودشان کرده است. سوته دلانی که گاه ناله و آه و فغانشان از ضجه های حکومتی نیز فراتر رفته است. همان خوش نشینهایی که در غرب در سایه آرامش و سلامت آرمیده اند و از رنج زن و مرد و کودک و پیر و جوان ایرانی، اندوه و غم و غصه ای به وجود مبارکشان راه نیافته است.
 قدر مسلم اینکه شرکت ترکی الفیصل در گردهمایی و اعلام حمایتش را باید در همان مقوله ضعف مفرط رژیم و اقتدار مقاومت خستگی ناپذیر مردم ایران مورد ارزیابی قرار داد.
امید خجسته یک ملت:
مقاومتی که در چنین حجم گسترده ای در تبعید دست به برگزاری چنین گردهمایی در ابعاد بین المللی می زند، البته که شایسته تقدیر و تحسین است. عزم و اراده و پشتکار و ایمان به آزادی و رهایی آنچنان در روح تک تک آحاد این مقاومت رسوخ کرده است که خستگی و یاس و نومیدی را مقهور خویش نموده است.
تنها آخوندها و خفاشان هستند که انوار رهایی بخش متصاعد شده از عشق به رهایی میهن و مردمش را در چهره زیبا و مصمم این مقاومت نمی توانند ببینند. به قول آن عزیز که قبل از هرکس رسیدن به این نقطه را مدیون و مرهون او هستیم، «بیچاره شب پرستان...».
آری! اگر مقاومت ایران امروز در این نقطه ایستاده است. اگر با وجود تمامی زد و بندهای کثیف و غیرانسانی پشت پرده و تمامی نامردمی ها و نامردی ها، مقاومتی داریم که به وجودش افتخار می کنیم و به آن می بالیم. اگر هنوز هم می توانیم سر بالا بگیریم و خطاب به همه جهان و جهانیان فریاد بزنیم که: هستیم، چون ایستاده ایم. اگر در این سالیان تلخ و سیاه که بر میهن و تاریخ میهنمان رفته است، امیدمان به روز مقدس آزادی هنوز پابرجاست و بر یاس و نومیدی غلبه کرده ایم. اگر درمانده و وامانده و مستاصل به کنج عزلت نخزیده ایم و غر زدن و ایراد گرفتن پیشه نکرده ایم، همه و همه به خاطر وجود خجسته مردی است که نامش را مترادف آزادی و ایستادگی در لغت نامه مقاومت برای خویش ثبت کرده ایم.
مسعود که بار امانتی را که کوه و آسمان از برداشتن آن عاجز بودند بر دوش خویش گذاشت و با تمامی رنجها و زخمها و خنجرهای ناجوانمردانه و تهمتها و توهین هایی که نثارش کردند یک لحظه حتی باز نایستاد و در شب تیره و دیجور تباهی حکومت نفرین شده آخوندی، نوید برآمدن خورشید آزادی داد و به ایستادن و ایستادگی فرا خواند.
حقد و حسد و حقارت مگسهایی که سقف پروازشان در حد و حدود همان مزبله هایی بود که از آن ارتزاق می کردند. همان بدنامانی که به اعتراف خودشان در ماشین های وزارت بدنام به شکار آزادیخواهان می رفتند. فرو غلطیده در نکبت ساواک شاهنشاهی که چون سقف پرواز شاهین برایشان آرزوی دست نایافتنی بود، می خواستند شاهین بلند پرواز را در حد جست و خیزهای مزبله ای خودشان پایین بکشانند. غافل از اینکه: «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست».
آری! دژ محکم و مستحکمی که امروز بر قله بالا بلند مقاومت در جهان چشم و دل عاشقان آزادی را روشن کرده و چونان تیغی در قلب و چشم ناکسان و نامردمان روزگار فرو رفته است، معماری دارد که فرزند خلف خلق قهرمان ایران است. دژی که در مقابل تمامی توفان های توطئه، زد و بندهای پشت پرده و تیرهای زهرآگین خائنان، بی هیچ نقص و نقصانی، بالا بلند سر به ابرهای آسمان می ساید و امیدوارمان می کند که دیگر هیچ دست هرزه ای، آینده و انقلاب نوین مردم ایران را به یغما نتواند برد.
بر فرزند کبیر خلق قهرمان ایران درود می فرستیم. «هر کجا هست خدایا به سلامت دارش».