مرتضی نامور:‌ «شاخص» و «شاخصها»

درهفته ها ی اخیر و بعد از زهرخوران  ولایت فقیه و دوران «پسامذاکره» یک جمعبندی کوچک و جمع وجور از آرایش صحنه به نظر لازم میاید زیرا مجموعه گردوخاکها وتکاپویی که درجبهه «شاه وشیخ واستعمار» به پا شده خود به خود وحتی بدون تحلیل وتفسیر بیانگر دورانی جدید والبته از دید «مثلت» یاد شده خطرناک است.

از دید مقاومت ایران رژیم ارتجاعی ولایت فقیه بر سه پایه اصلی استوار است، سرکوب وخفقان واعدام درداخل، صدورتروریسم درخارج، دسترسی به سلاح اتمی به منظور تضمین بقا.
این سه پایه به شکلی اجتناب ناپذیر به یکدیگرمتصل وهریک درجای خود موجب تقویت یا تضعیف دیگری هستند به بیان دیگر پیشرفت وپسرفت هر یک ازاین سه پایه استراتژیک، اثرات اجتناب نا پذیر ولامحاله برپایه های دیگر دارند والبته هریک به میزان وزن هرکدام در هرمرحله دارند.
با این نگرش درهردوره اگر نخواهیم درچم وخم وگرد وغبار ایجاد شده گرفتار خودبخودی امور شویم لازم است که به شاخص وشاخصها توجه کنیم.
ازدوران جوانی فیلمی به نام «شعله های آتش» با بازیگری مارلون براندو همیشه برای من سرمشق بوده، دراین فیلم که دوران استعمار پیر را تصویر میکرد دریک کشورآفریقایی کشاکشی میان استعمار ومردم آن کشوردرجریان بود نقش تئوریسین استعماری دراین فیلم را مارلون براندو به عهده داشت که برای کنترل مردم وجلوگیری از انقلاب وشورشهای مردمی به این نتیجه رسیده بود که باید یک عنصر » عادی» و «عامی» را لانسه کرد وبه رهبری جنبش رساند که درمواقع اضطرار وقیام بشود کنترلش کرد وقیامهای مردمی را به بیراهه وراه حلهای دلخواه برد، بعد از جستجو یک کشاورز جوان به نام «خوزه» را بال وپر دادند وبا «روشهایی جدید استعماری» به رهبری رساندند، وجامعه را به شکلی به کنترل درآوردند...بدین منوال سکوت وسکون حاکم شد ولی از آنجاییکه «خوزه» علاوه بر «عامی» بودن عنصری بسیار مردمی واز جنس کشاورزان منطقه بود به طرف مردم کشیده شدتا جاییکه استعمار مجبور به دستگیری اوگردید ودرمعرض اعدام قرار گرفت، خبر دستگیری به تئوریسین وخالق «خوزه» رسید واو از انگلستان راهی منطقه شد تا «خوزه» را به راه بیاورد وقیام را تعیین تکلیف کند، مالون براندو به دیدار «خوزه» درزندان رفت وهرچه سعی کرد او را به «راه راست» هدایت کند نشدکه نشد، مارلون براندو برای روّسا واربابان استعماری استدلال میکرد که اگر «حوزه» را بکشند تبدیل به قهرمان میشود پس باید او را خرد کرد تا قهرمان و الگو وسرمشق نشود، به همین دلیل به دیدار او در زندان رفت، بعد از دیالوگهای طولانی به این نتیجه رسید که «خوزه» را نمیتوان خرید ویا «رام» کرد، بالاخره تصمیم به آزادی اوگرفت اما «خوزه» از آزادی هم سر باز زد وحاضر نشد آزاد شود، اینجا بود که تئوریسین استعمارگیج شد وبا حالتی مستاصل از او پرسید برو آزادی، آخر برای چه نمیخواهی آزاد شوی «خوزه» درجواب به اوجمله ای گفت که بیش از چهار دهه است که سرمشق من درتحولات است، «خوزه» درجواب به «پیر کهنه کاراستعمار» گفت.«من آدم بیسواد وعامی هستم، من سر از کارهای شما سر درنمیاورم، من ... اما یک چیز را میدانم» مارلون براندو باز هم مستاصلانه ازاو پرسید چی را میدانی و «خوزه» گفت: «...ما ومردم ما خوب میدانیم که هرچه شما میگویید به ضرر ما است حتی اگر آزادی از زندان باشد...».
در واقع «خوزه»، «شاخص» را دریافته بود واگرچه با کلامی عامیانه آنرا ادا کرد اما راز رمز ودائره المعارف استعمار را گشوده بود.
طولانی شد حالا برگردیم به موضوع خودمان یعنی پایه های استراتژیک ارتجاع واستعماروشاخصهای هرکدام.
۱ـ شاخص سرکوبی واعدامهای روزمره در داخل ایران و در رکن اولین وسرخترین پایه استراتژیک رژیم، آیا تغییر کرده؟ آیا متزلزل شده؟ آیا کُند شده؟
آیا حرکتهای اعتراضی دراقشار مختلف رو به افول بوده یا رو به صعود؟ آیا دستگیری وآزادی معلمان از حسن نیت این رژیم آدمخوار وضدبشری حاصل شده؟ آیا هجمه وتکاپوی سازمانیافته وهماهنگ استعمار وزباله های شاه وشیخ درشبکه های استعماری بر علیه مقاومت مردم ایران خودبخودومحض رضای خداست؟ چه چیزی تغییر کرده که تمام ابواب جمعی استعمار وارتجاع وتفاله ها وپرت سی چهارسال مقاومت انقلابی متحد شده اند؟ چه عاملی رو به رشد وچه عواملی رو به سقوط است که اینگونه هیستریک، از مردارهای سیاسی تا رئیس جمهور وخلیفه ارتجاع ومزدوران اجاره ای را به میدان کشانده؟ چرا از سرداران چوب پنبه ای رژیم مثل سلامی تا رئیس جمهور و ولی فقیه از بُرایی مقاومت به فغان میایند و جملگی درد مجاهدین میگیرند ودست خالی خود را با عرضه و باز تکرار مکرر حربه های شکست خورده اعلام میکنند...

۲ـ شاخص صدورارتجاع و حرکات تروریستی درمنطقه. آیاسکوی پرتاب و قویترین پایگاه رژیم برای صدور ارتجاع و گسترش تروریسم یعنی عراق مظلوم و مجروح دارای همان مختصات قبلی وثقل سنگین وتعیین کننده قبل میباشد؟
 آیا بعد از عربده های رژیم در مورد «مرزهای جدید جغرافیایی » که تا قبل از ائتلاف عربی ودرهم شکسته شدن شاخ رژیم در یمن، در مدیترانه وباب المندب وبغدادوسوریه و لبنان وشمال افریقا ترسیم میشد همچنان پا برجاست
؟ آیا بیرون انداختن قاسم سلیمانی از نشست دولت عراق خود به خود بوقوع پیوسته؟ آیا تظاهرات درعراق که دیگر مرزهای سنی شیعه را هم درنوردیده حاکی از چه تعادل قوایی میباشد؟ آیا مواضع جدید سیستانی به عنوان عالی ترین مرجع شیعی در عراق همان مواضع قبلی میباشد؟ آیا نوکر ومقلد خامنه ای درعراق یعنی «مالکی» در قدرت است؟
۳ـ شاخص دستیابی به بمب اتم، علیرغم اینکه تمامی نقطه نطرات مقاومت ایران که درپیام آقای رجوی و دراطلاعیه های شورای ملی مقاومت وخانم رجوی دراینمورد بیان شده وعلیرغم اینکه ما معتقدیم که رژیم در چنان وضعیت خرابی بود که پنج بعلاوه یک اگر میخواست میتوانست خیلی بیشتر ازاین «توافق» رژیم را به عقب ببرد، علیرغم اینکه ما معتقدیم رژیم با زانوان خونین به پای میز مذاکره کشیده شد، اما درعین حال معتقدیم که این توافق اولا برای رژیم «یک گسست استراتژیک بوده» که در پایه های رژیم از صدر تا ذیل اثر خواهد کرد و شاخصهای ۱ و ۲ نتیجه بلافصل این شاخص ۳ یعنی «گسست استراتژیکی» میباشد...
 برای مقاومتی هوشیار وسرزنده که اتکا به نیروی لایزال خودش، «جام زهر» را در «برجام» به حلقوم ولی فقیه ریخته بسا قابی پیش بینی وانتظار بوده که مورد تهاج ارتجاع واستعمار وتفاله های سیاسی قرا بگیرد
ما هم به صفت هواداران این مقاومت «خوزه» هایی هستیم که در پرتو رهبری «مسعود» و در زیر لوای «مریم» طی سی و پنج سال مستقیم، ویکصدوده سال تاریخ معاصرغیر مستقیم چنگ در چنگ ارتجاع واستعمار بوده ایم، اگر «هیچ چیزی» ندانیم «یک چیز» را خوب میدانیم و این «چیز» همان است که «خوزه» میدانست و گشاینده راهی بود که «خوزه» بنیان گذاشت و توسط یک جوان بومی در پایان فیلم اجرا شد. مرتضی نامور