منشور وارسته: بر خلاف تمام محاسبات - بخش دوم

(پارادایم مقاومت سازمان یافته در کانون توطئه جهانی)

بخش دوم

ب: پارادایم حرکت مقاومت در کانون توطئه جهانی: بخش دولتی

در بخش اول این نوشتار به بررسی نقش رژیم در سازماندهی توطئه (هم استراتژی هم تاکتیک)، پرداخته شد.(1) در آنجا توضیح دادیم که چرا دغدغة اصلی رژیم فروپاشی است؟ این دغدغه از یک سو به دلیل بی ثباتی نظام استبدادی ولایت خامنه ای و ماهیت ارتجاعی و بنیادگرای الیگارشی دینی است، و از سوی دیگر به دلیل حضور مقاومت سازمان یافته در جوار خاک میهن، و فعالیتهای افشاگرانه در سطح بین المللی. از این نظر طبیعی است که رژیم به خنثی کردن تهدید اصلی خود روی آورد.

در این راستا ضرورت بررسی سه مؤلفه بر شمرده شد:

الف: نقش رژیم در سازماندهی توطئه (هم استراتژی هم تاکتیک)

ب: نقش قدرتهای جهانی(استعمار) در بسط توطئه:

     قرار دادن نام مجاهدین خلق ایران در لیست سیاه تروریستی قدرتمندترین دولتهای دنیا، هجوم به مقر مقاومت در پاریس و دستگیری رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقامت و همیاران ایشان، بمباران پایگاههای مقاومت در جوار خاک میهن، همکاری نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل در بسط توطئه از جملة این اقدامات بود.

ج: پارادایم حرکت مقاومت در کانون توطئه جهانی: در این مؤلفه باید به نقش خانم رجوی در کارزار جهانی علیه رژیم،و ارتقاء جایگاه شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین در کانون تحولات منطقه ای توجه کرد.

در ادامه نوشتار قبلی نتیجه گرفته شد که با عنایت به ضربات استراتژیک مقاومت سازمان یافته به رژیم ولایت فقیه، رژیم در پرتگاه سقوط قرار گرفته است و بالاجبار راه برون رفت خود را از بن بستی که درگیر آن است تلاشی شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران می یابد.

در این راستا رژیم در دو محور توطئه های خود را شکل بخشید:

الف: در حوزه تروریسم وجنگ روانی (شیطان سازی).

ب: در حوزه بین المللی ( پیوند با استعمار نو و سعی در محدود کردن عملکرد مقاومت در خارج از کشور).

البته بایستی خاطر نشان کرد که الیگارشی دینی با پیش گرفتن سیاست شانتاژ و صدور تروریسم دول غربی را ترسانده است. و آنها را از ترس به خطر افتادن منافعشان در خاور میانه بزرگ، به اتخاذ سیاست مماشات وادار کرده است. از سوی دیگر رژیم باحراج سرمایه های ملی آنها را بیشتر و بیشتر به طمع ورزی وادار کرده است. در نتیجه در این سالها دولتهای غربی، چه به دلیل تهدید امنیت ملی شان و چه به دلیل منافع اقتصادی تن به سیاست عوض کردن جای جلاد و قربانی داده اند.

کنار آمدن دولتهای غربی طی نزدیک به پانزده سال با رژیم حاکم بر ایران سلسله ای از توطئه ها را علیه قاصدان استقلال و آزادی ایران به وجود آورده است.این نکته ضرروری است که به باور نویسنده این نوشتار شاخص و جوهر مواضع دولتهای غربی در مشارکت با توطئه علیه مقاومت سازمان یافته، مبتنی است بر

الف: اعمال سیاست فریب و نیرنگ دول غربی،

ب: ترسیم بازار سود آور و پر منفعت ایران و اغوای کمپانیها و بانکهای غربی. چراکه بازار ایران یکی از بزرگترین بازارها در خاورمیانه به لحاظ شمار ساکنان که به 77 میلیون می رسد، به شمار می آید.

اکنون در ادامه بحث به بررسی و پژوهش در لایه های پنهان سیاست قدرتهای بزرگ در بسط توطئه علیه عالیترین مصالح ملی می پردازیم.

مداخله جویی های غولهای سرمایه داری، در راستای حفظ منافع کوتاه مدتشان، علیه اپوزیسیون اصلی موجب شگفتی هر ناظر بی طرفی میگردد. اما شگفت تر بقای مقاومت سازمان یافته مردم ایران است که تا کنون توانسته از پس همة توطئه ها برآید. طی پانزده سال اخیر میزان مداخله جویی ها و توطئه ها به حدی بوده است که بی مبالغه می توان گفت به صورت قانونمند هر نیروی سیاسی دیگر باید از میدان به در می رفت و از جغرافیای سیاسی جهان محو می شد. اما جا دارد باز هم تأکید کنیم که این جنبش با تمامی ابتلائاتی که آنرا محاصره کرده بود، توانست با هزینه ای سنگین پرچم شرف و آزادیخواهی را در این محیط طوفانزا به اهتزاز در آورده و در دستان خود نگه دارد.

با گذری هرچند مختصر به اشکال مختلف دسیسه های ارتجاع و مماشاتگران حامی آنها در سطح بین المللی، این حقیقت مسلم می شود که منافع اقتصادی، محتوی مناسبات سیاسی، حقوقی و اخلاقی دولتهای غربی را تشکیل می دهند. رژیم الیگارشی استبداد دینی تلاش کرد تا از طریق حراج سرمایه های ملی (نفت و گاز)، و سیاست شانتاژ و تروریسم، برگه ضمانت بیشتری را برای خود به دست آورد.

اما با توجه به عمق ضربات وارده بر رژیم، که در مبحث اول شرح آن رفت، شاهد این هستیم که آخوندها از بی ثباتی کامل نظام خود رنج می برند. و این حقیقتی است انکار ناپذیر که در مسیر فروپاشی و اضمحلال رژیم شاهدش هستیم. باید توجه کرد که در عصر کبیر آزادی ارتباطات و افزایش ضریب آگاهی توده ها، خاصه در طیف جوان شهری،گرایش به سمت جنبش سازمانیافته تعادل را در طیف نخبگان نظام به هم ریخته است و موجب دغدغه اصلی تئوکراسی حاکم شده است.و همین از این رو است رژیم به منظور نابودی مقاومت در بیرون از مرزهای وطن، دامنه توطئه خود را گسترش می دهد. تلاشهای رژیم شامل تاکتیکهای ذیل می شود:

1- با استفاده از کانالهای وابسته به محافل کلان سرمایه، که همواره در پی سود جویی از حاتم بخشی ملاها می باشند، تلاش می کند تا برچسب نا حق «تروریست» را علیه آنتی تز خود، توسط غرب حفظ کند. در این راستا دوازده دولت صنعتی جهان، که در راس آن دول آمریکا، انگلیس و فرانسه قرار داشتند، را به شراکت در این توطئه استعماری جلب کرد. حتی پا را فراتر گذاشته و جزء شروط اصلی در ارتباط با حل و فصل پروژه هسته ای، تحویل مجاهدین خلع سلاح شده در اشرف را منظور می نمود. بدنبال روی کار آمدن خاتمی در سال 1997 ، رژیم توانست برای باز کردن مسیر همکاری خود با غرب نام مقاومت ایران را در لیست تروریستی آمریکا و اروپا قرار بدهد. در همین راستا ریچارد مورفی، مدیرکل سابق وزارت خارجه آمریکا، به مارتین ایندیک، مدیر کل خاورمیانه در دولت کلینتون، پیشنهاد کار را داد و ایندیک نیز پیشنهاد را به استوریج تالبوت، که معاون خانم آلبرایت بود انتقال داد.  

2- همچنین در 13 اردیبهشت 1381اتحادیه اروپا در پی رایزنی های جک استرا، وزیر خارجه وقت انگلیس با وزارت اطلاعات و وزارت خارجه رژیم، مجاهدین را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد. با جدی شدن حمله نیروهای ائتلاف به عراق، جک استراو در مهرماه 1381 به تهران رفت و بعد از اطلاع به رژیم که ائتلاف به عراق حمله خواهد کرد بطور مشخص خواسته های ائتلاف از رژیم را مطرح کرد. او از رژیم خواست که: رژیم در جریان حمله به عراق لگدی به ائتلاف نزند، در زمان حمله مرزهایش با عراق را ببندد و یک دالان هوائی در اختیار ائتلاف قرار دهد....

رژیم آخوندی به جز دادن کانال هوائی با خواسته های دیگر ائتلاف موافقت کرد و در مقابل دو خواسته مشخص زیر را مطرح کرد:

1)    بمباران قرارگاههای مجاهدین در عراق و اینکه اجازه ندهند که مجاهدین بعداز حمله در عراق بمانند.

2)    ائتلاف بپذیرد که جریان شیعه وابسته به رژیم (یعنی عناصر مجلس اعلا و 9 بدر) جانشین صدام شود.

جک استراو به هر دو خواسته قول مساعد داد. (2) متعاقبأ در پی اشغال عراق و سقوط رژیم صدام حسین، و به دنبال توافق جک استراو با رژیم ولایت فقیه، پایگاهای مقاومت در جوار خاک میهن مورد هجوم هواپیماهای نظامی آمریکا و انگلیس قرار می گیرد.

3- در 24 آوریل 2003 (4 اردیبهشت 82)دومنیک دویلپن وزیر خارجه وقت فرانسه به تهران رفت تا زمینه روابط جدیدی اقتصادی و سیاسی را فراهم کند. وزیر خارجه فرانسه در جلسه ای در اتاق بازرکانی ایران فرانسه میگوید « ما با تمام قوا می خواهیم با ایران همکاری بکنیم و همکاریمان را توسعه بدهیم»  . رژیم در مقابل توافقات اقتصادی مسئله مجاهدین را بعنوان امنیت خودش مطرح می کند. در گزارشات این ملاقاتها در وزارتخارجه رژیم آمده است که “فرانسه شدیدا قول همکاری درمورد نفاق (مجاهدین) را مانند زمان اخراج آنها در سال 1986 (1365) داد“(3)هجوم پلیس فرانسه به مقر رئیس جمهور برگزیده مقاومت، و ضرب و شتم، و دستگیری همرزمانشان، به دستور دولت شیراک رئیس جمهور وقت فرانسه و نتیجه این قول وقرارها بود. این حمله منجر به شهادت دو زن مجاهد قهرمان میشود.

4- اوج شقاوت رژیم با حملات تروریستی در 10 شهریور 1392 ـ سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367 ـ رخ می دهد. قتل عام کم نظیری در اشرف با همان وحشیگری، با همان ماهیت و با همان کاراکتر قتل عام 67 اتفاق می افتد. در این قتل عام وحشیانه 52 مجاهد خلق به شهادت رسیدند و 7 مجاهد خلق به گروگان گرفته شدند .

سرلشگر پاسدار قاسم سلیمانی، سرکرده سپاه قدس، و سرتیپ پاسدار نقدی، سرکرده بسیج، قتل عام 52 نفر را کیفا بالاتر از عملیات فروغ جاویدان(به فرهنگ رژیم «مرصاد») بیان می کنند.(4) در این جا باید به سیاست های کاخ سفید هم توجه داشت. در این سر فصل اوباما دکترین سازش با الیگارشی دینی را با هدف رسیدن به یک توافق در مورد مسئله اتمی دنبال می کند. سیاست خارجی اوباما برمبنای گفتگو و مذاکره و امتیاز دادن به طرف مقابل بنا شده است و این بزرگترین شانس تاریخی را نصیب رژیم استبداد دینی می کند. این سیاست ضعیف و فرصت طلبانه موجب شد که نظام ولایت فقیه با سود جستن از فرصت با تمام قوا بر قهرمانان مستقر در جوار خاک میهن در عراق هجوم ببرد. 27 حمله تروریستی به اشرف و زندان لیبرتی و شهادت بیش از 150مجاهد خلق قهرمان با کمک ایادی رژیم در عراق نتیجه این سیاست ضعیف و فرصت طلبانه است.

با نظری اجمالی به وقایع پشت پرده روابط غرب با رژیم ابعاد این ضربات رژیم به جنبش سازمان یافته بهتر روشن می شود. همزمان با مذاکرات دو کشور بر سر افغانستان و عراق، بنیاد براداران راکفلر، که یکی از اصلی ترین حامیان دوستی و همزیستی با رژیم ایران است،همراه با محافل بانفوذیکه برای برداشتن تحریم علیه ایران فعالیت میکنند وارد عمل شد. سلسله دیدارهای پنهان و غیر رسمی بین آمریکائیان و وابستگان رژیم صورت گرفت. سازمان آمریکائی(یونایتد نیشنز اسوسیشن آف یو اس ای)به عنوان مسئول برگزاری این دیدارهادعوت از شرکت کنندگان را به عهده گرفت. در این دوره 14 دیدار برگزار شد که اکثرا در سوئد و با همکاری موسسة (استکهلم اینترناشنال پیس)بود.سرپرستی گروههای آمریکائی را توماس پیکرینگ و ویلیام لورز به عهده داشتند. پیکرینگ معاون کمپانی بوئینگ و از اعضای اصلی شورای آمریکائی-ایرانی به مدیریت هوشنگ امیر احمدی بود و همواره برای لغو تحریم های اقتصادی علیه ایران فعالیت میکرده است. وی دو سال پیش به شورای نایاک به ریاست تریتا پارسی پیوست.(5) شرکت کنندگان ایرانی در این مذاکرات از طرف مجمع تشخیص مصلحت (رفسنجانی) و "دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه" که در کنترل دوستان رفسنجانی و خاتمی قرار داشت، انتخاب میشدند. آخرین دیدار این دوره در فوریه 2008 برگزار گردید. (6)

در پی روی کار آمدن اوباما، و آغاز زمامداری سیاست مداران حامی تز سازش و مماشات با رژیم، فرصتی کم نظیر نصیب همگرایان ( رفسنجانی- خاتمی و رحانی)، در طیف نخبگان شد. در پی روی کار آمدن روحانی و اعلام آمادگی برای مذاکره مستقیم با دولت اوباما (نرمش قهرمانانه)، دم خروس ارتباطات محرمانه رژیم و آمریکا، از زیر قبای آخوندها بیرون زده شد.

سابقة این دیدارهای محرمانه بر می گردد به اوائل قرن بیست و یکم. به این معنی که در سپتامبر سال 2002 ، جلسه ای در منزل امیر احمدی با شرکت جواد ظریف- ریچارد مورفی- توماس پکرین ( که بعد ها در تیم اوباما حظور یافت)، تشکیل شد. توماس پکرین قبل از رفتن به دیدار ظریف توسط ویلیام برنز معاون وزیر خارجه وقت توجیه شده بود. پیشنهاد برنز به ایران عبارت بود از توقف پروژه هسته ای، مهار سلاحهای کشتار جمعی و پایان دادن به حمایت از حزب الله در لبنان و حماس در فسطین. در ماه اکتبر همین گروه در منزل ظریف برای صرف شام حضور یافتند. اینبار دو سناتور با نفوذ از دوحزب به نام های سناتور جو بایدن( معاون وقت رئیس جمهور اوباما ) و سناتور چاک هیکل( وزیر دفاع وقت از حزب جمهوری خواه)، همینطور امیر احمدی نیز حضور داشتند. کمال خرازی که برای اجلاس ملل متحد به نیویورک رفته بود بدون اعلام قبلی نیز در این نشست شرکت می کند. وی رسمأ آمادگی برای برقراری روابط با آمریکا را به نمایندگان سنا اعلام می کند. او به آنها می گوید به دلیل وجود تضادهای داخلی در طیف نخبگان نظام، قدم اول بایستی از طرف آمریکا اتخاذ شود. بعدا هم این دیدارهای محرمانه ادامه می یابد. تا اینکه ظریف و امیر احمدی، زلمای خلیل زاد سفیر آمریکا در افغانستان و ویلیام برنز معاون وزیر خارجه (نمایندگان آمریکا) را متقاعد می کنند که صدام بایستی ساقط شود. آنها قول می دهند ایران در افغانستان با آمریکا همکاری خواهد کرد. به دنبال اشغال عراق و سرنگونی صدام حسین، در دیدارهای متعدد و محرمانه در ژنو، جواد ظریف از طرف رژیم پیشنهاد می کند که آمریکا بایستی تکلیف سازمان مجاهدین که در عراق هستند را یکسره کند. وی در دیدار با نماینده آمریکا ( سفیررایان کروکر) می گوید طی این روند مجاهدین بایستی تعیین تکلیف شوند. خانم رایس مشاور امنیت ملی جرج بوش با پیشنهاد رژیم موافق بود. قرار می شود احمد چلبی (از عوامل رژیم در عراق) و نیروی تروریستی قدس (به فرماندهی قاسم سلیمانی) طرحی تهیه کرده و به پل برمر (مسئول موقت عراق)، ارائه کنند. در این طرح حمله به اشرف نیز در نظر گرفته می شود. اما این طرح به دلیل مخالفت شدید رامزفیلد، وزیر دفاع و معاونش پل ولفوویتز رد می شود. در ماه می 2003 ملاقاتی میان جواد ظریف- سفیر رژیم در کابل ( محمد ترابیان)، رایان کروکر و زلمای خلیل زاد (سفیر وقت آمریکا در افغانستان) در ژنو صورت می گیرد. در این دیدار رژیم بار دیگر شرط توسعه رابطه با آمریکا را تحویل اعضای مجاهدین خلق، که در عراق خلع سلاح شده اند،قرار می دهد. در عوض رژیم می پذیرد که تعدادی از رهبران القاعده که در ایران پناه برده اند را تحویل آمریکا بدهد. خلیل زاد به ظریف می گوید: آمریکا مجاهدین خلق را خلع سلاح کرده است، «بال آنها کنده شده است». ظریف پاسخ می دهد: به هر نسبتی که شما با مجاهدین رفتار کنید، ما نیز با القاعده برخورد خواهیم کرد. با روی کار آمدن رابرت گیتس و استعفای رمز فیلد، رژیم بار دیگر بخت خود را با دو حمله به اشرف توسط نیروهای نظامی دولت مالکی آزمایش کرد. این حملات در زمانی رخ داد که رابرت گیتس وزیر دفاع وقت آمریکا در عراق بود. با این تفاوت که حملات به اشرف این بار دردوره زمامداری اوباما صورت گرفت، و معاون او جو بایدن مسئول پرونده عراق نیز بود. در حمله تروریستی در سپتامبر 2013 به اشرف،پنجاه ودو قهرمان مجاهد خلق به شهادت رسیدند. در زمان این حمله وزیر دفاع وقت آمریکا چاک هیکل بود. وی که قبلأ رئیس هیئت مدیره بانک سرمایه گذاری آمریکا ( وابسته به بنیاد راکفلر)، و عضو هیئت مدیره کمپانی نفتی شورون و بنک دوچ بانک بود، به طرفداری از رژیم ایران معروف بود و مجلس سنای آمریکا چهار بار از رای دادن به اوطفره رفت. او حاضر نشد حزب الله را تروریست بخواند. و همانطور که در بالا ذکر شد جواد ظریف دیدارهای محرمانه ای با او داشت.

از آغاز ریاست جمهوری اوباما، پنج دیدار محرمانه میان مقامات ایران و آمریکا صورت گرفت. متعاقبأ چهار نامه سربسته اوباما به خامنه ای ارسال گردید. اوباما همچنین در جریان سرکوب قیام مردم ایران در سال 2009 توسط رژیم از حمایت از مردم به پا خواسته ایران امتناع ورزید. دو سال بعد، در زمان احمدی نژاد، در مارچ 2011، اوباما، معاون وزیر خارجه وقت، اقای نیکلاس برنز و جک سالیوان، مشاور روابط خارجی جوبایدن، را برای مذاکره با تیم مذاکره کننده ایرانی به مسقط، در سلطان نشین عمان، فرستاد. این تیم را گروهی از اعضای تیم شورای امنیت ملی آمریکا، از جمله پانت تالوار، رئیس میز ایران و عراق در وزارت خارجه همراهی می کرد. گفته می شود که هیئت ایرانی با چراغ سبز خامنه ای به دیدار همتای خود رفته بودند. در اوت 2013، اوباما به دنبال پیروزی روحانی و قرار گرفتن او در مقام ریاست جمهوری، نامه ای برای او ارسال می کند. متعاقبأ در ماه های اوت و اکتبر، و با وساطت سلطان قابوس، هیأت رژیم با نیکلاس برنز دو بار دیدار محرمانه داشته است. در حاشیه اجلاس سالانه در ملل متحد، به تاریخ 26 سپتامبر 2013، به مدت سی دقیقه دیداری محرمانه میان ظریف و همتای خود جان کری صورت می گیرد. از نتایج این ملاقات، مکالمه تلفنی، میان حسن روحانی و برک اوباما است است که فردای آن روز انجام شده است. این مکالمه در شرایطی صورت می گیرد که اوباما برای حفظ آبروی بین المللی خود نیاز جدی دارد تا با رژیم(خامنه ای) به یک توافق در مذاکرات هسته ای برسد. این توافق می تواند در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا در سال2016 به حزب دموکرات کمک بسیاری بکند. ولی گویا اصالت در ادامة مذاکره تا بی نهایت بود و نه رسیدن به توافق جهت خلع ید از اتمی شدن رژیم ملاها. چرا که رئیس جمهور آمریکا قادر به ترسیم خط سرخ با رژیم نیست. بلکه سیاست اوباما همواره متکی بر گفتگو و مماشات با رژیم ایران است. به همین سیاق، در اکتبر 2014، اوباما در نامه هشت صفحه ای و محرمانه خود به خامنه ای تعهداتی از جانب آمریکا به وی را متذکر می شود. گفته می شود این نامه اثرات مثبتی نیز بر خامنه ای داشته است. از دید ناظران مسائل ایران، گسترش تحرکات نظامی رژیم در عراق در ماه های آخر سال 2014، حمله جت های اف 4 رژیم به مواضع داعش در منطقه دیالی (به تاریخ یازده آذر 1393)، چاپ عکس قاسم سلیمانی فرمانده نیروی تروریستی قدس، که از قضا در لیست تروریستی آمریکا قرار دارد، در روی جلد مجله نیوزویک (به تاریخ پنج دسامبر2014 ) و تمجید از او و.... را بایستی در راستای نامه اوباما به خامنه ای ودر پی شکست مذاکرات 5+1در وینارزیابی نمود.  

با عنایت به سوابق ملاقاتها و مذاکرات محرمانه رژیم با جمعی از نخبگان آمریکا و اروپا، آنچه بیش از هر چیزی خود را نشان می دهد، تلاش رژیم جهت ضربه زدن به شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران است. در واقع تحرکات تروریستی رژیم و زدوبند های استعماری در پشت پرده گویای این واقعیت است که ملاها در وحشت از سرنگونی توسط مقاومت سازمانیافته به سر می برند و در تقلا برای نجات خود از باتلاق فروپاشی می باشند. به عبارتی این عکس العمل خامنه ای و شرکاء، بهترین نشان روشنی از قدرت و اعتلای اپوزیسیون اصلی استبداد دینی می باشد.

ادامه این نوشتار را در شماره بعدی ملاحظه خواهید کرد.

پاورقی:

(1)- برای مطالعه بخش اول مقاله رجوع کنید به:

http://www.hambastegimeli.com/دیدگاه-ها/53848-منشور-وارسته-بر-خلاف-تمام-محاسبات

(2)- هادی روشن روانی (اشرف کانون استراتژیک نبرد تعطیل شد یا تکثیر؟)، همبستگی ملی ایران.

(3)- هادی روشن روانی، مأموریت اصلی سربازان گمنام - قسمت ششم : پشت پرده 17 ژوئن 2003، همبستگی ملی ایران  

(4)- هادی روشن روانی (اشرف کانون استراتژیک نبرد تعطیل شد یا تکثیر؟)، همبستگی ملی ایران.

(5)-برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به تحقیقات روشنگرانه آقای حسن داعی که خیلی از نکات روابط پشت پرده رژیم و لابیهای فعالش در آمریکا را برملا ساخته است. http://iraniansforum.com/   .

(6)- رجوع کنید به فوروم ایرانیان