هادی مظفری: «گونه های مختلف پاسداری از حکومت وحوش»

در خبرها آمده بود که بیش از پانصد نفر از هنرمندان!!! و برنامه سازها با ارسال نامه ای به محمد سرافراز، از حضور وی در مسند ریاست سازمان صدا و سیما به عنوان اتفاقی مبارک یاد کردند و این در حالیست که همه می دانند تلویزیون زیر نظر شخص خامنه ایست و ولی فقیه بیخود و بی جهت برای کسی که در راستای سیاستهای خفقان و سانسور حرکت نکند و سرسپرده بی چون و چرای اوامر او نباشد، حکم پنج ساله صادر نمی کند.

سایتهای رژیم در مورد محمد سرافراز نوشته اند که:
«کسانی که خیلی آشنایی نزدیکی با سرافراز ندارند، وقتی برای دست یافتن به زندگینامه وی به موتورهای جستجو مراجعه می‌کنند، خیلی چیزی عایدشان نمی‌شود و اطلاعات کمی از وی قابل استفاده است».
 معمولا بیشتر گشتن و کمتر یافتن در مورد یک مهره فعال در حکومت آخوندها می تواند نشانه ای از سَر و سر داشتن او با وزارت بدنام باشد. حالا چرا به کار گمارده شدن یک پاسدار اطلاعاتی، این به اصطلاح «هنرمندان» را آنگونه به سر شوق آورده که دست به قلم شده اند و از آن به عنوان «اتفاق مبارک» نام برده اند، سؤالی است که شاید کمترین جوابش «خاک پاشیدن در چشم ملّت» باشد.

نوشته ای که در زیر می آید مربوط به چند سال پیش است اما با توجه به نکات فوق الذکر، با کمی تغییر تقدیم می شود تا شاید شناخت و نقشسه گونه از پاسداران حکومت جهل و جنون در تداوم این رژیم سرکوبگر و ضدّ انسان، اندکی بیشتر و برجسته تر گردد.

پاسدار لمپن:
پاسدار به معنی نگهبان، امروزه در رژیم آخوندی به موجوداتی اطلاق می شود که سیستم سرکوب و جوّ خفقان را نمایندگی می کنند. این موجودات در چراگاههای ولایت چریده و فربه شده اند و آنچنان با نظام آخوندی گره خورده اند که حیات و مماتشان ارتباط مستقیم با ماندن یا رفتن رژیم ولایت فقیه دارد.

یکی از نمونه های اوّلیّه این موجودات، جانوری ست که در رشته لمپنیسم فارغ التّحصیل شده و منطقش عربده کشی و کف به دهان آوردن و تکرار طوطی وار واژه هایی است که مثل لقمه یی در دهانش گذاشته اند.
مشخّصات بارز این گروه بی سوادی مفرط در حدّ تشخیص ندادن دست راست از دست چپ و هر از بر است. فساد و غارت و چپاول در آنها نهادینه شده و تنها به یک ایدئولوژی ایمان و اعتقاد داردند: بکُش تا زنده بمانی.

همانگونه که در حیات وحش جانوران به انواع مختلف تقسیم و شناسایی می شوند، ناگزیر این موجودات نیز از این قاعده مستثنی نیستند و با حفظ سمت پاسداری از رژیم ملّاها به انواع و اقسام دیگری نیز تقسیم می شوند.

پاسدار سیاسی:
گونه دیگری از این جانوران با یک پسوند « سیاسی » شناسایی شده اند. این نوع در مقایسه با نوع اوّل تومنی دو قران تفاوت دارد. مثلا قدری با سوادتر است و در مدلهای مختلف اعم از ریشو یا سه تیغه، کراواتی و داخلی و خارجی  و مبارز و زندانی سیاسیسابق، سردر چراگاه ولایت دارد و نرخش هم در ازای خدمات ارائه شده، بالاتر از نرخ نوع اوّل است. مخصوصا نوع خارجی یا خارجه نشینش که صورتحساب کاه و یونجه اش را به نرخ دلار و یورو برای وزارت بدنام ارسال می نماید.

 یکی از مشخّصات نوع سیاسی این است که بعضا دارای دفتر و دستک یک تا چند نفره هم هستند و به مصداق نوکر ما نوکری داشت خودش می رفت....... ضمن اینکه جلوی ولینعمت عمامه دار خود تا زانو خم می شوند، در مقابل کاسه لیسان دور و بر خودشان اداء و ژستهای مسخره مبارز سیاسی بودن را هم در می آورند و خلاصه استعداد عجیبی در خوردن از توبره و کاهدان دارند یعنی هم نان مبارز سابق و سیاسی بودنشان را می خورند و هم پولهای طیب و طاهر وزارت بدنام را صرفا جهت تبرّک، بر ذخایر ارزی خویش می افزایند.

در رده بندی بین انواع پاسداران، این نوع را از گونه اولیّه رذلتر و بی شرمتر معرفی نموده اند و در توضیح کارشناسان مربوطه آمده است که پاسدار ریشوی ارتجاعی، شکل و شمایلش داد می زند که اینکاره هست و اصلا دهان که باز می کند قبل از عربده کشیدن حتّی، بوی گند پاسداری اش از ارتجاع فضا را آلوده می کند. امّا این نوع موذی مرموز هر روز به رنگی در می آید و با ظاهر فریبنده در دل ساده دلان چنان شک و شبهه ای ایجاد می کند که طرف خیال می کند علی آباد هم شهر که چه عرض کنم، کشوریست. تازه در کمال بیشرمی هم بر سر خلایق منّت می گذارد که یعنی مثلا دارد به وطن خدمت هم می کند!
 بعضی از این نوع خارجه نشین پس از مدتی به مصداق «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش.....باز جوید روزگار وصل خویش»، برای برداشتن لقمه های چربتر از سفره خونین ملت، ناچار پرده ها را کنار می زنند و با علنی نمودن سرسپردگی خویش به ولایت فقیه، با یک پرواز خفت بار، که البته فرودی ذلت بار است، به زیر عبا و قبای تنیده از ننگ ملاها می خزند.

پاسدار هنری:
از قدیم گفته اند که تا سه نشه بازی نشه و بنا بر همین قاعده ساده، این جانوران نوع سوّمی هم دارند که در علم جانورشناسی بسا خطرناکتر و مضرتر از دو نوع اوّل و دوّم تشخیص داده شده اند. نوع سوّم نه پسوند ارتجاع را یدک می کشد و نه پسوند سیاسی را. امّا با همه اینها اگر فکر می کنید که نه ارتجاعیست و نه سیاسی، کم اشتباه نمی کنید.

پسوند مورد مصرف این موجودات، متأسفانه «هنرمند» است که نعمت خداداده هنر را در خدمت شیطان به کار گرفته اند ودر مسلخ قلع و قمع کردن هنرمندان اصیل و مردمی، برای خودشان می تازند و برو و بیایی دارند.

بعضی از اینها یا در کسوت شاعر دور ولینعمت جلّاد خیمه می زنند و اظهار فضل و فضولات می کنند، یا در کسوت خوانندگی آنهم از نوع اصیلش! پاسدار هزارتیرش را در آغوش می گیرند و می بوسند و با یک دوستت دارم رمانتیک که چاشنی کارشان می کنند، نشان مفتضح پاسدار هنری را به سینه می زنند، یا با «الهام» از «چرخنده ها» حول محور ولایت می چرخند تا چرخهای سرکوب راحتتر و هنرمندانه تربچرخند و یا در کسوت جمعی نان به روز خور که از نکبت شرایط حاکم بر میهن تعدادشان هم کم نیست، به تیزتر شدن تیغ سانسور و حجیم تر شدن سر چماق اختناق کمک می کنند و تعویض یک عامل خفقان با آن یکی دیگر را «مبارکباد» کرده و در بوق و کرناهای دلخراش وگوشخراش خویش می دمند.

راه برای موجودات اینچنینی البته باز است و موانع برطرف و حالا چه حسرتی از کارشکنی ها بر دل هنرمند مردمی که حاضر به خودفروشی نیست ، بماند. چه  دیوارهای قطور بی عبوری که در مقابلش علم نکرده اند و چه خون دلها که به خوردش نداده اند، اینهم بماند. ظاهرا حافظ والا مقام هم همین دوران را دیده و تجربه کرده که فرموده است:
جای آن است که خون موج زند در دل لعل...........زین تغابن که خزف می شکند بازارش

از نظر متخصّصین امر نوع سوم با پسوند هنری از دو نوع اوّلی خطرناکتر است و زخمی که می زند عمیقتر و کاری تر. چرا که هنر مقوله ایست که با روح و روان انسانها سر و کار دارد و با اندکی غفلت این نابکاران می توانند در باغ سبز نشان دهند و خلایق معصوم را به ناکجا آبادهایی هدایت کنند که آن سرش ناپدید و ناپیدا هر چند ملت ایران این روزها نشان داده که فرق سره از ناسره را به خوبی می داند و درک می کند.
از یاد نبریم که اکثر افسران نازی، خود در زمره هنرمندان، مخصوصا در رشته های نقاشی و موسیقی بودند. شبها در سالنهای مجلّل و پر شکوه مهارت انگشتان خود را در نواختن انواع سازها به رخ می کشیدند و صبح روز بعد با اشاره همان انگشتان، جماعتی را به خاک و خون می افکندند.

در مجموع هر سه نوع فوق الذّکر از پاسداران ارتجاع، فارغ از دسته بندی و رتبه هاشان در مقایسه با یکدیگر در یک کلام سر و ته یک کرباسند. هر سه مدل جانب مردم را رها کرده و برای حفظ قدرت و ثروت و امکانات بیشتر برای چند روز زندگی توأم با ننگ و ذلّت، بیشرمانه به قبای ولایت چنگ انداخته اند.
به امّید روزی که نسل هر سه مورد همراه با نسل ولی فقیه و آخوندهای هم مسلکش همانند نسل دایناسورهای ماقبل تاریخ منقرض گشته و خلق خدا و کره ارض و سماوات از شرّشان آسوده و راحت گردند.
23 نوامبر سال 2014 میلادی(یکشنبه دوم آذر 1393)