باقررییس السادات: قتل عام ۶۷ نقطه عطفی در شناعت و جنایت رژیم ولایت!

در تاریخ زندگی ما انسانها بر روی این کره خاکی حوادث و اتفاقات زیادی بوقوع پیوسته است، حوادث و اتفاقات تلخ و شیرین، که اکثر آنها در لابلای صفحات تاریخ و همچنین در خاطرات، یا به فراموشی سپرده شده اند و یا به عنوان یک پدیده مثبت و یا منفی، در حافظه ملتها باقی مانده است. حوادث و اتفاقاتی هم اما به وقوع پیوسته است که بواسطه تاثیر گذار بودن آنها در سرنوشت آتی نسلها و ملتها ،در تاریخ از آن به عنوان نقطه عطف نام میبرند.

در جنگ و جدالهای وحشتناک تاریخی، نسل کشیها ، کشتار های سیاسی و پاک سازی های نژادگرایانه و قومی و یا مذهبی، خشونت ها، مهاجرت ها، و اعمال قساوت باری که بر ضد انسانها انجام گرفته است، که امروزه از آنها به عنوان جنایت علیه بشریت نام میبرند، هم گاهی به لحاظ سبعیت و خشونت های غیر قابل باور، شمول همین نقطه عطف های تاریخ بشری است.
همه و همه اما اگرچه به کوشش مستبدین و ادامه نظامهای توتالیتر و استعمار و مماشاتگران با آنها در بین مجامع مدنی، سعی شده است به فراموشی سپرده شوند و یادی از آنها در تاریخ نماند!!!! اما به یمن تلاش و کوشش خستگی ناپذیر مبارزین در راه احیای حقوق بشر و ملتهای مظلوم ومحروم و ستم کشیده، وجدان بشریت را تا آن جا تحت تاثیر قرار داده اند که بالاخره منجر به صدور اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان بین الملل در سال ۱۹۴۸شد.* اعلامیه مذکور مبتنی است بر پاسداری از شأن و مقام و منزلت انسانی آدمیان و ایجاد سازمانهای بین المللی دفاع از حقوق انسانها.
کشورعزیز ما ایران نیز در مسیرتاریخ چند هزار ساله خود، شاهد چنین پدیده های تاثیر گذار، بسیاری بوده است. حمله مغول و با خاک یکسان شدن شهرها و بنیاد های علم و تمدن ایرانیان بالخصوص نیشابور!! ، قبل از آن، حملات اعراب و از بین بردن آثار تمدن ساسانی و ویران کردن سیستم های مدنی و ...... و قبل تر از آن حمله اسکندر و یونانیان و به آتش کشیده شدن تمامی مظاهر تمدن ما ایرانیان علی الخصوص تخت جمشید و... همه و همه به خاطر رابطه و تاثیر مستقیم آن بر زندگی آحاد نسلهای آتی تا به امروز در خاطر ما ایرانیان به عنوان یک نقطه عطف بجا مانده و خواهد ماند.
اما کشتار و قتل عام، زندانیان سیاسی در سال ۶۷ یک چیز دیگری است!! پدیده ای خبیثانه تر و سبعانه تر از آن که بتوان آنرا به عنوان جنایت علیه بشریت و یا نسل کشی،حتی!! به حساب آورد!! و حقیقتا یک نقطه عطفی است در تاریخ جنایتهای بیشمار این نظام جهنمی و ویرانگر آخوندها.
در جریان به راه افتادن ماشین کشتار جمهوری آخوندها در نیمه اول دهه ۶۰ آنها هرچه در چنته جنایت پیشگی خود داشتند انجام دادند. هرکس که مورد کوچکترین سوء ظنی مبنی بر خطرناک بودن او برای نظام آخوندها میشد، از زن و از مرد در میان دانش آموزان و دانشجویان تا معلمین و اساتید و بازاریان وکارگران و حتی روحانیان را بی محابا کشتند، از کودکان در سنین خردسالی بگیر تا سالخوردگانی همچون مادر شایسته درمشهد و... که آنها را با شقاوت باورنکردنی از دم تیغ گذراندند و به خیال خام خود چشم فتنه را درآوردند.
بقیه هزاران نفری که از تیغ گیوتین آنها جان سالم بدر برده بودند و احکام دراز مدت و یا کوتاه مدتی را در بیدادگاههای یک تا دو سه دقیقه ای دریافت کرده و در زندانها باقی مانده بودند به اعتراف خود دستگاه جنایت پیشه قضایی نظام، از کسانی بودند که وجود آنها خطری را متوجه نظام نحس و نجسشان نمیکرد و نیازی به کشتار آنها دیگر نبود .. ...!!!؟ اما یک انسان تا چه میزان از شناعت و دژم خویی و مردمخواری میتواند آکنده باشد که برای فرار از پاسخگویی ناکامیها و بیخردیهای سیاسی خودی از جان هزاران انسان بیگناهی مایه بگذارد که به گفته سیستم نحس قضایی خودش اسرائی هستند در حال گذران دوران اسارت خود...!!!؟. آنها را در ظرف چند هفته در کمیته های مرگ متشکل از چند جانی حرفه ای، به کشتار بیرحمانه ای محکوم بکنند که در تاریخ بی سابقه و یا کم سابقه بوده است.     
خمینی زهر خورده در میدانهای جنگ، در نعره های جنگ جنگ تا پیروزی خود خفه شده بود. شکستهای خفت بار سپاهیان جهل و جنایتش در جبهه و سوزاندن صدها هزار جوانان بیگناه مردم در تنور جنگ ۸ ساله بی حاصلش و قربانی کردن و آواره گی میلیونها مردم بیگناه در ادامه جنگ خانمانسوز خود، ناکامیهایش در بند و بست های خفت بار سیاسی، استعماری با شیطان بزرگ، ترکیدن حبابهای وعده و وعیدهای توخالی و دجالانه، دعواهای داخلی وحوش داخل نظامش، جان مردم و جامعه را به لب رسانده بود. جامعه بر لبه آشوب و قیام و بازخواست مطالبات برحقش از نظام دجال و دروغگو ایستاده بود او میبایست کاری بکند، کاری از جنس نسق کشی خیاتنبار!!!! که کسی را یارای نفس کشیدن نباشد!!! و دم دست او جان هزاران زن و مرد مجاهد و غیر مجاهد اسیر مظلوم و بیگناه زندانی سیاسی که دستشان از همه جا کوتاه است.
او بنا به شواهد بسیاری، از ماهها قبل نقشه این جنایت خائنانه را در سر میپروراند. تا این که در وقت موعود، حکم اجرای آنرا صادر میکند..  
تنها در مکتب ولایت او و شاگردان مکتبش همچون داعش ها هستند که در اسیر کشی  توجیح ایدئولوژیکی پیدا میکند. و این سنخ جنایات، کارگزارانش باید از جنس خمینی و داعش بر آمده از مکتب ولایت او باشند و بس.
مردم جهان، هویت خمینی و نظامش را همچون داعش امروزی قتل و کشتار حرص و نسل، سرکوب سیستماتیک زنان، پرتاب از بلندی، بر اساس قوانین ولایتمدارانه !!؟ بریدن دست و پا، چشم در آوردن، قتلهای زنجیره ای و کشتار روشن فکران، ترورهای جنایتکارانه اعضای اپوزیسیون در خارج کشور  و.... میدانستند، اما این جنایت هولناک و ضد انسانی در زیر سبیل سیستمهای حقوق بشری بین المللی!! نقطه عطفی شد بر آن چه که این دجال تا آن تاریخ انجام داده بود. ابعاد دهشتناک این جنایت هر روز بیشتر و بیشتر کشف میشود باشد که تاریخ در سینه خود به یاد بسپارد تا آیندگان از ابعاد این جنایت بغایت  ضد انسانی و ضد خدایی آگاه شوند.
تا چه میزان به یاد دوستان مظلوم و شهیدم مهدی رحیلی، مهدی قرائی، امین نجاتی، علی(که در سن ۱۵ سالگی دستگیر شده بود) و محمد رضا سعیدی، حمید احمدی، صادق خزایی که موقع دستگیری فقط ۱۴ سال داشت .. و..رسول براری، کلوخ رضا کلوخی، جلال اسدپور، محسن عطاران، ابوالفضل صفوی( فوتبالیست درجه اول تیم ابومسلم خراسان بود) جعفر هاشمی و صدها دوست و یار و همسنگر مجاهد دیگرم در زندان مشهد، غمگین و محزونم. یاد و نامشان پایدار و روح پرفتوح و با عظمتشان شاد باد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%87_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82_%D8%A8%D8%B4%D8%B1اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر یک پیمان بینالمللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسیده است. این اعلامیه نتیجه ی مستقیم جنگ جهانی دوم بوده و برای اولین بار حقوقی را که تمام انسان ها مستحق آن هستند، بصورت جهانی بیان می دارد. اعلامیه ی مذکور شامل۳۰ ماده است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر میپردازد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعیای را که تمامی ابنای بشر در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند، مشخص کردهاست.
مفاد این اعلامیه از نظر بسیاری از پژوهشگران الزام آور بوده و از اعتبار حقوق بین الملل برخوردارست، زیرا به صورت گستردهای پذیرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها به کار میرود.
کشورهای تازه استقلال یافتهٔ زیادی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرده و آن را در قوانین بنیادی یا قانون اساسی خود گنجانده اند.