حسین اخوان توحیدی: دشمنی ارتجاع با مجاهدین از قبل از انقلاب آغازشد

   روز پنجشنبه 30 آبان1392،  با یکی از بستگان ـ مریم جوان خوشدل ـ در زندان «لیبرتی» صحبت کردم. از او از وضع «لیبرتی» پرسیدم. گفت (نقل به مضمون): قراربود اینجا محل موقّت «ترانزیت» باشد، اما، همه اش دروغ بود. آنها برای ما زندان تدارک دیده بودند. در چند قدمی ما نظامیان مسلّح مالکی صف کشیده اند. اینجا به تمام معنی یک زندان است. ما از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم هستیم. بستگان ما، وکیلان ما و خبرنگاران اجازه ورود به لیبرتی و دیدار با ما را ندارند. ما با اعتصاب غذا صدایمان را به وجدانهای آگاه و بیدار می رسانیم.... ...... 

جنگ رژیم آخوندی با مجاهدین دنباله جنگ این رژیم با کل جامعه ایران است. نگذاریم رژیم با اتّهامات ناروا و تبلیغات دروغین جای قاتل و قربانی را عوض کند. در شرایطی که مجاهدین در زندان لیبرتی و در محاصره نیروهای نظامی جنایتکار مالکی هستند، هیچ اتّهام ناروایی محض رضای خدا به آنها زده نمی شود. هدف درجه اول این گونه اتّهامات ساختگی و بی پایه، ایجاد تردید و توهّم در اذهان مردم و نیروهای سیاسی نسبت به جدّی ترین و قوی ترین نیروی سرنگون کننده نظام فاسد ولایت فقیه و در نتیجه کمک به ماندگاری حکومت جبّار آخوندی است که جان مردم را به لب رسانده است. وزارت اطلاعات بدنام رژیم آخوندی می خواست با مهملات سرهم بندی شده یک توّاب نادم قربانی، زمینه را برای از میان بردن سازمان مجاهدین آماده کند و گناه آن را هم به گردن مسعود رجوی بیندازد. اما هوشیاری نیروهای آگاه باعث شد که تیرشان به سنگ بخورد و بیش از پیش رسواشوند. علت تبلیغات ناروایی که این روزها از هر سو علیه مجاهدین به راه افتاده است، همین ناکامی رژیم از ضربه کاری زدن به مجاهدین و رسواشدن مهره یی بود که سالها برای چنین روزهایی اورا در آب نمک خوابانده بودند.
آنها تبلیغاتی به راه انداخته بودند که اعضای بدنه مجاهدین در زندان تشکیلات سازمان در اشرف اسیر و همه به دنبال روزنی هستند که بتوانند خود را از آن زندان مخوف آزاد کنند و اگر در اشرف بازشود، همه آنها از زندان تشکیلات سازمان فرار می کنند و ثابت می شود که کسی به دنبال مبارزه با نظام ولایت فقیه نیست و همه آنها وارد وادی جدیدی می شوند که خود آن حضرات در آن قرار دارند و می بینیم که نوشته ها و تحلیلهایشان را چگونه سایتهای رنگارنگ ارتجاع  و وزارت اطلاعات، چشم بسته منتشر می کنند و آن قدر آنها را خودی می بینند که حتی نیازی نمی بینند که قبل از پخش آنها را بخوانند.
   آن توّاب نادم خیانت پیشه در این پندار خام بود که حالا که مجاهدین در محاصره انواع و اقسام دشمنانشان هستند، فرصت مناسبی است که با پیاده نظام وارد شوند و کارشان یکسره کنند و نظام ولایت و ابواب جمعی آن را از «شرّ» مجاهدین راحت کنند.
  وقتی یک رژیم ستمکار بر سر کار است و هیچ خدایی را هم بنده نیست، مبارزه با این رژیم به نیروهای آگاه و آرمانخواه تحمیل می شود و آنها داوطلبانه به میدان مبارزه با چنین رژیمی وارد می شوند و اساساٌ نمی توان کسی را به اجبار به چنین مبارزه یی کشاند. آنهایی که به مجاهدین این اتّهام ناروا را وارد می کنند که افراد به اجبار به مبارزه می کشانند و به زور آنها را در اشرف یا حالا در لیبرتی نگه می دارند، نیتشان خیر نیست و می خواهند به سازمان مجاهدین ضربه  بزنند تا خودشان بتوانند سری در میان سرها در آورده  و پرچمدار مبارزه با رژیم شوند. البته نه مبارزه یی از جنس مبارزه فعلی مجاهدین که به کمتر از سرنگون کردن قهرآمیز رژیم و آزادی مردم تحت ستم ایران رضایت نمی دهند.
 در ماههای اخیر نیز آن توّاب خائن و همدستانش غوغای جدیدی به راه انداخته اند علیه صدها مجاهدی که در لیبرتی دست به اعتصاب غذا زده اند برای آزادکردن هفت گروگانی که نیروهای مالکی در حمله وحشیانه به اشرف در 10شهریور امسال به اسارت گرفته و تأمین حداقلهایی برای حفاظت لیبرتی از حمله های خونینی که هر آن ممکن است به وقوع بپیوندد. این اعتصاب غذای دادخواهانه هشتاد و چند روز است که ادامه دارد و اعتصابیهای جان بر کف اعلام کرده اند که تا رسیدن به خواستهایشان از اعتصاب دست نخواهند کشید.
 اینها عامدا شیپور را از سر گشادش می نوازند و به جای این که بگویند به چه سبب این اعتصاب غذا به راه افتاد و از کشتار 52تن از یاران این اعتصابیها در حمله به اشرف و از گروگانهای آنها نامی ببرند ، تبلیغاتشان را علیه مسئولان بالای سازمان و به خصوص آقا و خانم رجوی سمت و سو داده اند و آنها را عامل اصلی پیامدهای این اعتصاب می شمارند و هر ناسزایی را نثارشان می کنند و در حقیقت زمینه کشتار و قتل عامی را شبیه صبرا و شتیلا فراهم  می کنند.
کیست که نداند خامنه ای به خون تک تک مجاهدین تشنه است و برای کشتن آنها به هر وسیله یی دست می زند و در این راه ذره یی درنگ نمی کند. او بقای رژیمش را در کشتار هرچه بیشتر مجاهدین و دیگر نیروهای آزادیخواه می بیند و در این راه از هر جنایتی رویگردان نبوده و نیست. علت این که آن توّاب خودفروخته و همدستانش برای فراهم کردن زمینه کشتار مجاهدین، از صدر تا ذیل، توطئه چینی می کنند، از این نیاز نظام آخوندی ناشی می شود.
      در  سال 1358  درمورد دعوای بین مجاهدین وآخوندهای حاکم، مرتّب مورد سؤال قرار می گرفتیم که حق با چه کسی است و دعوا برسر چیست؟ افراد تحریک شده استدلال برایشان بی مورد بود و می خواستند هر چه سریعتر مجاهدین خلق کارشان یکسره شود و به قول معروف قال قضیه و دعوا کنده شود. یعنی، سر مجاهدین خلق را زیر آب کنند تا اختلافی پدید نیاید. این بهترین راه برای آنها بود که یک متریشان را نمی دیدند. می خواستند برای مجاهدین خلق نسخه بنویسند. آخوندها که پشت اتّهام زدنها علیه مجاهدین خلق بودند با زد و بند با آمریکا و ساواک صاحب انقلاب شده بودند خیلی دلشان می خواست مجاهدین هم رهبری بلامنازع  آنها را بپذیرند تا بتوانند خرشان بدون هیچ مانعی از پل مراد بگذرانند. این دعوا و کشمکش با مجاهدین، که آخوندهای حاکم تا مرده خور صاحب محراب و منبر تا نان به نرخ روزخورهای مرعوب شده را دربرمی گرفت، تا به امروز ادامه دارد وابعاد آن گسترش یافته و شدّت و حدّت آن هم، روز به روز، بیشتر شده است.
   بعد از انقلاب نشریه یی به نام «منافق»، علیه سازمان مجاهدین منتشر می شد که بعد از نماز جمعه تهران، به رایگان در بین نمازگزاران پخش می شد. هدف از انتشار آن، بی اعتبارکردن مجاهدین درمیان مردم بود. در این نشریه اتّهام بی پایه و اساس و ناروایی نبود که به مجاهدین نسبت داده نشود. از آنجایی که دست گردانندگان «حزب جمهوری اسلامی»(معروف به حزب چماق به دستان) پشت انتشار آن قرارداشت، به هیچ شکایتی در این مورد رسیدگی نمی شد. اما افشاگریهای مستند سازمان مجاهدین باعث شده بود که این نشریه و گردانندگان چماقدار آن در میان مردمی که به تدریج از خمینی و نظامش کنده می شدند، به کلّی رسواشوند.
  سالها بعد «حزب چماق به دستان» تعطیل شد اما گردانندگان آن و همدستان سابق ولاحق، اقدامات خود را برای لجن پراکنی علیه مجاهدین ادامه داده و می دهند و روزی نیست که به دستاویز جدیدی برای تبلیغات علیه  مجاهدین متوسل نشده و در آن زمینه جار و جنجال به راه نیندازند. یک روز پای خانم مرضیه، بانوی جاودانه هنر آواز ایران را به میان می کشند و روز دیگر بر مناسبات درونی سازمان مجاهدین انگشت می گذارند و هر بی حرمتی و ناروایی را نثار مسئولان آن سازمان می کنند و این روزها همه با هم اعتصاب غذای مجاهدین لیبرتی را نشانه رفته اند و آن را وسیله یی قرارداده اند برای هتّاکی و ناسزاگویی به بالاترین مسئولان سازمان. ادّعا می کنند که دستور انجام این اعتصاب غذا را از بالا صادر شده و اعضای سازمان به زور به این اعتصاب کشانده شده اند و در صورت مرگ و میر در این اعتصاب، مقصّر مسعود و مریم رجوی هستند که باید جوابگوی آن باشند.
یکی نیست از این گنده دماغهای پر مدّعا بپرسد: «اَبولی، خرت به چند؟». آخر مگر می شود کسی را به زور وادارکرد که هشتاد و شش و بلکه بیشتر، اعتصاب غذاکند؟
اینها گمان کردند که با هجومهایی که از هر طرف به مجاهدین می شود، دیر یا زود مجاهدین ازپا درآمده ومتلاشی میشوند و میدان برای جولان آنها بازخواهد شد و می توانند به آسانی رهبری جنبش را به دست بگیرند و بر خر مراد سوار شوند. نمی دانند آن بویی که به مشام حضرات خورده است بوی کباب نیست، خر داغ می کنند!
   همین چند ماه پیش بود که یکی از نادمین از مبارزه، چو انداخت که از همسر سابقش خبری نیست و گویا مجاهدین او را کشته اند. این قضیه بالا گرفت و اتّهام «قتلهای مشکوک» در درون تشکیلات مجاهدین، که وزارت اطلاعت آخوندی سالها مبلّغ آن بود، دوباره درسایت های آنها مطرح شد وتلاش کردند  بازار کساد سیاه نمایی و شیطان سازی مجاهدین را رونقی بدهند ولی افشاگری «قربانی» همه کاسه کوزه های این دجّال بازی را به هم ریخت و قشقرق همصدایان این کُر آخوندپسند از صداافتاد. این گونه دق دلی خالی کردن بر سر مجاهدین خلق که «هر دم آید غمی از نو» به «مبارکباد»شان می آید، نشان کمال بی وجدانی کسانی است که روز و روزگاری خود را مدافع قربانیان دستگاه جور ولی فقیه قلمداد می کردند. کسانی که می خواهند زور بازویشان را به مجاهدین خلق نشان دهند افراد ترسو و بزدلی هستند که دربرابر آخوند شرور و خونریز کم آورده و از میدان به دررفته اند و حالا شیپور مبارزه را از سر گشادش می زنند!
   آخوندهای خرگردن و فربه شده از پول بادآورده نفت، با کمک لابیها و حامیان دولتمردشان در غرب و شرق عالم، به هوس خدایی در سرتاسر ممالک اسلامی و اگر تیغشان بیشتر ببرد، در سراسر جهان افتاده بودند و به قول احمدی نژاد به این هوا بودند که با تاخت و تاز بی دنده و ترمز، بیدقشان را بر بام دنیا برافرازند،  ولی درکمال حیرت ، همان نیرویی که از بام تا شام، از زمین و هوا بر سرش «سنگ فتنه می بارد»، همان طور که تیرماه 67 زهر آتش بس را به کام خمینی ریخت و او را به احتضار انداخت، حالا نیز در اثر افشاگریهای روشنگرانه اش در زمینه اتمی و برملاکردنهای فریبها و نیرنگ بازیهای جانشین خمینی، زهر اتمی را هم اندک اندک به کام این «نودولت استرنشین» ریخت و «جشن اتمی» را به تابوت کشی اتمی بدل کرد و سر کلافی را بازکرد که تا پنبه شدن تمام رشته های «حق مسلّم» این «پهلوان پنبه ها» ادامه خواهد یافت. «این هنوز از نتایج سحر است ـ باش تا صبح دولتش بدمد».
آذر 92