محمد اقبال: زنده باد فرمانده کل

تردید نباید کرد که اعتصاب غذایی که اکنون نزدیک به صد روز است از لیبرتی تا اقصی نقاط جهان ادامه دارد، عین نبرد سرنگونی است.

هیچ عنصر انقلابی و مبارزی هرگز فکر نمی کند که با خلع سلاح ارتش آزادیبخش ملی ایران «نبرد سرنگونی» به پایان رسید. راستی جنگ بین رژیم دد منش حاکم بر میهنمان با مردم ایران و پیشتازانشان در مقاومت ایران و مجاهدین خلق از لحظه خلع سلاح ارتش آزادیبخش در نیمه سال 2003 به خاموشی گرایید. وگرنه چگونه است که رژیم آخوندی درست از همان زمان بسیجی بی رحمانه علیه مقاومت و به طور خاص اشرف و اشرفیان آغاز کرد. چرا مزدورانش در عراق تحت حاکمیت مالکی را مأمور کرد که در شش و هفت مرداد 1388 به اشرف حمله کنند، 11 مجاهد خلق را به قتل برسانند، دهها تن را مجروح کنند و 36 تن را 72 روز در بدترین شرایط گروگان نگه دارند؟ چرا در 19 فروردین 90 دست به آن حمله خونبار علیه اشرف زد که منجر به شهادت 36 تن از مجاهدان خلق شد؟، چرا یک جنگ روانی سهمگین را با 320 بلندگو به مدت 677 روز به اشرف تحمیل کرد؟ چرا این همه موشک باران و خمپاره باران علیه سه هزار اسیر و چرا حمله ناجوانمردانه به تنها صد نفر در اشرف و قتل عام بی رحمانه 52 تن از آنان در 10 شهریور سال جاری؟. همه اینها چه منفعتی جز بدنامی برای این رژیم و هرچه منفورتر شدن عروسک دست نشانده اش در عراق، نوری المالکی، داشت؟
از اینها مهم تر چرا خود رژیم و مزدورانش و رله کنندگان نر و ماده اطلاعاتش تک تک افراد مقاومت ایران و به طور خاص رهبری آن را هدف قرار داده اند و متصل فریاد می زنند که «سلاحتان را زمین بگذارید، تسلیم شوید، دیگر فایده ندارد، عراق جای ماندن نیست، اعتصاب غذا راه حل نیست... » و با کمال بی شرافتی هرگونه مقاومتی و در هر شکل را زیر سؤال می برند و پرچم ننگ و تسلیم را در تمامی «دنیای مجازی» به اهتزاز درآورده اند؟
رژیم ددمنش حاکم بر میهنمان خوب دشمن خود را شناخته است. او بهتر از هر گاو و گوساله مزدور اطلاعات خودش تمامی خسارات استراتژیک حملات موشکی و زمینی به رزمندگان آزادی را می داند، اما چاره ای ندارد، آلترناتیوی که او را به این نقطه رسانده را خوب شناخته است. خوب می داند که که در صورت باز شدن هرگونه شکافی و در اثر کوچکترین حرکت اجتماعی همان گونه که در عاشورای سال 1388 واقع شد این نیرو بنیاد این رژیم را از جا برخواهد کند. در آن زمان اطلاعات آخوندی خود اعتراف کرد که «پنج منطقه تهران به دست منافقین سقوط کرده بود و اگر این پنج منطقه به هم می پیوست تهران سقوط می کرد».
پس نبردی است سخت بین یک رژیم پست و پلید که همراه با اطلاعات و سربازان بدنامش خود مرکز و وسط صحنه جنگ را به عهده دارد، در میمنه اش– جناح راست –  مماشات گران بین المللی قرار دارند و در میسره اش، جناح جپ، گاو و گوساله هایی که صد منشان به یک غاز هم نمی ارزد اما «فضای مجازی» برای آنان راه تنفسی باز کرده است که بتوانند خودی نشان بدهند. در طرف دیگر اما مردم تحت ستم ایران و پیشتازانشان در لیبرتی پرچم اصلی نبرد را در دست دارند، در میمنه حامیان بین المللی مقاومت و در میسره، اشرف نشانان در سراسر جهان که این روزها با اعتصاب غذایشان در حال ورق زدن برگ زرینی از این نبرد هستند.
تاریخ از نقش اینان که از جان شیرین برای حفاظت لیبرتی مایه می گذارند به نیکی یاد خواهد کرد. تاریخ خواهد نوشت که در دورانی که ارتش آزادیبخش ملی از سلاح محروم بود، اینان، تک به تکشان، با سلاح جان در دست و بر کف، تا چه میزان باعث شدند که دشمن عقب رانده شود و تا چه میزان در جلوگیری از حمله دیگری به قیمت جان اشرفیان در لیبرتی جلوگیری کردند.
آری این عین نبرد سرنگونی است، پس درود بر فرمانده کل آن، مسعود رجوی. همه حرفها برای این است که همین را نگوییم، خواهیم گفت، با افتخار خواهیم گفت و هزار بار، صدهزار بار، به تعداد شهدای تمامی تاریخ نبرد خونین مردم ایران با دیکتاتوری تروریستی مذهبی حاکم بر ایران، به تعداد تمامی اسیران و به تعداد تمامی مبارزان راه آزادی که تا این لحظه ایستادگی را برگزیده اند، تکرار خواهیم کرد.
همه حرف این است، یک کلام بیشتر نیست، مسعود رجوی سمبل ایستادگی قریب به پنجاه سال مبارزه رهایبخش مردم ایران است، از زمانی که پا در راه مبارزه گذاشت تا روزی که به مجاهدین پیوست و تا روزی که به زندان افتاد و تا روزی که رهبری مجاهدین خلق را بلافاصله بعد از شهادت بنیانگذاران سازمان برعهده گرفت و تا روزی که سکان هدایت و رهبری بلامنازع جنگ بی امان با رژیم ددمنش خمینی را به دست گرفت و تا امروز به پیش برد.
همه حرف همین است، او ایستاد و نسلهای پی در پی، از نسل ماقبل خودش تا نسل خودش و دو نسل بعد از او به یمن ایستادگی او ایستادند و مقاومت کردند و می کنند. حرف یک کلام بیش نیست، ایستادگی و پایداری. سرخم نکردن، تسلیم نشدن، و ادامه دادن به مبارزه تا به آخر.
این ستایش از مسعود نیست، فرمانده کل هست، او طی پنج دهه گذشته همچون خورشید درخشیده است، هیچ نیازی به تعریف و ستایش نیز ندارد. با تمجید همچو منی نیز به او افزوده نمی شود همانگونه که با گندگاو چاله دهانیهای مزدوران بانام و بدنام و گمنام اطلاعات آخوندی چیزی از او کم نمی شود. واقعیت سرسخت بیرون از ما به این درخشندگی گواهی میدهد.
پس زنده باد فرمانده کل نبرد مبارک سرنگونی
27 نوامبر 2012