حسین یعقوبی: با مجاهدین تا به آخر به پیش

ازهمان ابتدای بدست گرفتن قدرت سیاسی توسط خمینی دجال در سال ١٣٥٧ شکاف بین ارتجاع حاکم از یک سو و مردمی که تازه از یوغ استبداد شاهنشاهی رهایی یافته بودند از سوی دیگر، بدلیل ماهیت عقب مانده و قرون وسطایی اش، آغازیدن گرفت. درآن جو پرتلاطم، به استثناء اندک سازمانهای انقلابی ومبارزی که ریشه در مبارزات تاریخی جامعه ما داشتند و در زمره طلایه داران و راهگشایان انقلاب بودند، انواع و اقسام گروههای سیاسی و اجتماعی از زمین میروئیدند. هنوز اندک زمانی از به چالش کشیده شدن ارتجاع در تمامیتش توسط نیروهای مترقی نگذشته بود که خمینی علیرغم بلاهتش یک چیزرا زودترازهر کس دیگر گرفت و با اشاره به سازمان مجاهدین خلق گفت: "دشمن ما نه غرب است و نه شرق، دشمن ما در همین تهران کنار ما نشسته است". و این البته آغاز داستان نبود، چرا که تضاد ماهوی بین اندیشه مترقی، راهگشاه و رهایی بخش مجاهدین خلق با افکار متعفن و پوسیده ای که خمینی در تداوم تاریخی راه اسلافش به نمایندگی آن نائل گردیده بود، خود یکی از دلائل ظهورسازمان مجاهدین بود.

مقصود از این نوشته بازنگری تاریخچه رویارویی مجاهدین درعرصه های مختلف سیاسی و ایدئولوژیک و نبرد بی امانی که در مصاف با این  پدیده اساسا ارتجاعی و ضد تکاملی پیشتاز ان بوده اند، نبوده، بلکه برجسته کردن این نکته است که بعد از گذشت حدود ٣٢ سال از سرآغاز نبردی که ناقوس پایان مشروعیت رژیم خمینی جلاد را به صدا درآورد، سازمان مجاهدین علیرغم فدای بیکران و گذر از دل آتش و طوفانهای مهیب سیاسی و نظامی همچنان کانونی ترین تهدید کلیت نظام جهل و جنایتی هستند که بر بنیاد اندیشه ضد انسانی خمینی استوار است.
 زوزه های کفتاران عمامه بسر مبنی براینکه "تا یک مجاهد و یا پشتیبان مجاهدین در دنیا است، جهان (بخوانید رژیم جنایتکار آخوندی) در امنیت نخواهد بود"، خود به مثابه دقیقترین دماسنج سیاسی (پولیت بارومتر)، از طرفی مبین همین واقعیت  بوده و از سوی دیگر صحت و درستی خطوط استراتژیک و سیاسی مجاهدین خلق را به اتم وجه به اثبات می رساند.
این امر، مستقل از هرنگاهی به سازمان مجاهدین، شایان درنگ و مداقه است که راستی در حالی که بسیاری از مدعیان مبارزه از همان ابتدا یا مرعوب عربده های خمینی گشته و پی کارشان رفتند و یا راه تسلیم و وادادگی را پی گرفتند، رمز ماندگاری مجاهدین درچیست؟ آیا نگاهی گذرا به ابتلائاتی که سازمان مجاهدین تنها طی ١٠ سال گذشته از سر گذرانده است، جدیت پرسش فوق را دو چندان نمی کند؟
وانگهی، راستی چرا همه کسانیکه انواع و اقسام ایرادات بنی اسرائیلی را به مجاهدین میگیرند - و لابد منطقا خود باید از ان ایرادات بری باشند، چه درغیر این صورت دیگر صحبت از ایراد نیست و بلکه نق زدن و حرافی های صد من یک غازو کسل کننده-  قادر نیستند با پرهیزاز" ایرادات مجاهدین" آغازگرمبارزه ای باشند، طوری که جلادان وزارت اطلاعات نسبت به آنها حداقل همان حساسیتی را نشان دهند که نسبت به مجاهدین با هزار ایراد به زعم آنها!
راستی چرا حضراتی که عدم ورود نیروهای موهوم "فرهیخته، اصیل، ملی و سرنگونی طلب" به جبهه مقاومت را در "سیاستهای بسته وغیر دمکراتیک مجاهدین" در شورای ملی مقاومت می بینند، قادر نیستند حال که در قید "بکن نکن های مجاهدین" نیستند، این نیروهای موهوم صف کشیده و جان بر کف را در چهار چوب یک ائتلافی که بالطبع باید منسجم تر و قوی تر ازائتلاف شورای ملی مقاومت و مجاهدین باشد، سازماندهی کنند!

مگر در بین این جماعت کم "تحلیلگر مسائل سیاسی، نه تنها ایران بلکه چهار گوشه گیتی"، یافت میشود؟،
مگر "حقوقدان برجسته با کوله باری از تجربه نیاکان ما" را در بینشان ندارند؟،
مگر " پزشک جوانی که موهای سرش را در کوران حوادث انقلاب کشور پرتقال و بعد سفرهای پر مخاطره به چکسلواکی سابق جهت آموختن تجارب مبارزاتی سفید کرده" در بینشان نیست؟،
مگرآن گند گاو چاله دهانی که همزمان "هم فیلسوف است وهم مورخ و هم تحلیلگر برجسته آزمایشهای بزرگترین مرکز تحقیقات فیزیک هسته ای جهان (سرن) در سوییس"، تمام قد دراختیارشان نیست؟،
و از همه مهمترمگر پنل دستگاه عظیم تبلیغاتی صدای تنها ابرقدرت جهان بی دریغ و با کمال "مروت و عیاری" در اختیارشان نیست و حلوا حلوایشان نمیکند!
اما عجبا که حضرات ازبین تمام جنبه ها و شیوه های مبارزاتی تنها به امر خطیرخنجر"انتقاد" به قهرمانان خلق مبادرت میورزند و برد و دامنه تحرکات به اصطلاح سیاسی و مبارزاتی شان تنها مزین گر سایتهای زنجیره ای وزارت بد نام اطلاعات و قاتلان فرزندان این مرز و بوم است!

اگر رمز ماندگاری هر پدیده زنده و فعال درمواجهه با تضادهای سر راه را در درجه انطباق جنگنده و تسلیم ناپذیر آن پدیده با شرایط جبری بدانیم، درآن صورت با تعمیم این اصل شناخته شده تکاملی با رویدادهای اجتماعی، میتوان نتیجه گرفت که بالندگی یک جریان سیاسی نیزنمیتواند ازاین قائده مستثنی باشد. این امر خود را در میدان مبارزه جدی با رژیم آخوندی که بدون اغراق  یکی از سفاکترین رژیمهای سرکوبگر دنیای معاصراست به ملموسترین صورت نشان میدهد. و کیست که قدم در میدان مبارزه گذاشته باشد و مدام در معرض این انتخاب نبوده باشد.

با این نگاه و با مروری به چگونگی گذر مجاهدین از کوران حوادث میتوان به سادگی دریافت که رمز ماندگاری مجاهدین و رویین تن ماندنشان در پرتو یک کلام است: فدای بی منتها در شکستن بن بستها.
آری در مصاف با شقاوت بی حد و حصری که بر میهنمان سایه افکنده است، پرچمداری چون مسعود و رهازنی چون مریم بباید و شیرآهن کوه مردان و زنانی چون یلان اشرفی. والبته شیفتگان نام و نشان در این وادی محلی از اعراب نخواهند داشت و به قول سردار شهید خلق همچون "نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد".
 
بیش ازهر کس البته رژیم سفاک آخوندی به این موضوع اشراف دارد و در شرایطی که تلاش میکند با مانورهای پوشالی و دجالگرانه خود تحت عنوان "نرمش قهرمانانه"، استمالتگران ماکیاولیست را به وجد آورده تا از این طریق روح تازه ای به کالبد در حال احتضار خود بدمد، لحظه ای از جنایت وحشیانه در مقابل این دژ پولادین مردم ایران غافل نیست. چرا که برای برون رفت  از بحران مرگباری که در آن دست و پا میزند چاره ای جز دریوزگی در مقابل "شیطان بزرگ" نمی بیند. بنابراین به طوراجتناب ناپذیرتمام توان خود را بکارمیگیرد تا بپای دارندگان آتش قیام در خجسته روز نبرد نهایی، یعنی قهرمانان مجاهد خلق را از سر راه ساخت و پاخت های استعماری خود کنار بزند.
از این رو و با این انگیزه شوم خامنه ای جانی درهماهنگی کامل با همه جناحهای درونی رژیمش با خریدن یک رسوایی جهانی دست به جنایت هولناک١٠شهریور در اشرف زد، تا به خیال خام خود موتور محرکه قیام در داخل را از کار بیاندازد.
سرنوشت محتوم حکومت فاسد و جنایتکار آخوندی اما سرنگونیست، که یقینا در اراده سترگ مقاومت سرفراز خلق قهرمان ایران محقق خواهد گردید.

سخن آخر هنوز ناگفته مانده است.

آبان ١٣٩٢