حسین پویا: آقای قصیم؛ به کجا چنین شتابان؟!

باور کنید که قصد نداشتم دیگر در باره رفتن شما و ضربه ای که با نحوه رفتنتان به ما زدید، چیزی بنویسم. راستش زخمی که من شخصا از شما خوردم هنوز همچنان تازه است و هربار که دستی به آن میخورد فریادم به آسمان میرود. شاید خودتان هم نفهمیدید که چکار کردید. شاید هم فهمیدید و عمد داشتید. اما بهرحال مقاومت میکردم که دیگر در این باره ننویسم. تصمیبم داشتم در فرصتی در مورد زمان و نحوه رفتن شما و ربط این مقولات به "شقاوت و ..." توضیح بدهم. توضیح بدهم که چرا "زمانی" را که شما برای رفتن انتخاب کردید، اگر حساب شده بود که بسیار خائنانه بود و اگر ناآگاهانه بود که به جد کودکانه و ابلهانه. اگر چه که شما هنوز هم ادعا می کنید که اصرار ما بر ناجوانمردانه و خیانت بار بودن انتخاب "زمان استعفاء"، پایه و اساسی ندارد.

اما دوست نداشتم، یعنی درو اقع نمی توانستم بنویسم؛ چرا که هربار که به رفتن شما فکر میکردم اعصابم به هم میریخت و دردم تازه میشد. تا اینکه سریال نوشته های به قول شما " فرمانده افشار، از قدیمیترین کادرها / از فرماندهان عالی مقام نظامی و عضو سابق مرکزیت مجاهدین خلق" شروع شد و سفارش اکید شما در فیس بوک به دیگران که ". این نوشته ها را بخوانید و در پخش آنها یاری رسانید."
این که این فرد کیست و چه وقت و تحت چه شرایطی از مجاهدین جدا شده و کجا رفته را اگر لازم باشد خود مجاهدین باید بگویند. پاسخ تهمتها و افترائات و بد و بیراه گویی ها و حتی انتقاداتش را هم خود مجاهدین اگر ضروری بدانند حتما خواهند داد. تصور نمی کنم که رهبری مجاهدین هم نیاز داشته باشند که من از آنها دفاع کنم. اما مسئله این است که در میان نوشته های این فرد چند "کد" به چشم می خورد که به این نوشته ها رنگ و بوی دیگری میدهد. او از جمله می نویسد:
1- .....حال نگاه کنید که در واقعیت چه اتفاقی افتاده: علیرغم حمایتی که بسیاری از او (رجوی) بعمل آوردند، امروز ایشان و بانو در گوشه ای امن بسر برده و دیگران را به دم تیغ جلادان رژیم می سپارند. جالب آنکه در انقلاب کذایی ایضا قرار بود ...............و ایشان حرمسرا درست کردند.(مسئولیت تاریخی هواداران ............... سعید جمالی)
2- ..... اما علیرغم همه واقعیتهای سر سخت که می توانستند به کرّات راهنمای عمل باشند، آقای رجوی بر سنگ بنای کجی که نهاده پای می فشارد و در پوش شعارهای غلیظ و البته بسیار رنگ باخته علیه رژیم، به خدمات رسانی های استراتژیک و تاکتیکی به همین رژیم ادامه میدهد.... و از نظر درونی نیز حتی شاهد سقوط اخلاقی این فرد هستیم که نشان از آخر و عاقبت چنین کجروی هایی است (در باره جریان حاکم........ سعید جمالی)
3- .....اساسا کار کرد شورا برای آقای رجوی این بود که یک فرماسیون سیاسی کاملا بی اختیار بعنوان روکش سایر کارها منجمله رابطه و استقرار در عراق داشته باشد تا بعنوان "خوشبو" کننده هوای آزار دهنده اعمال ننگین، از آن استفاده کند به همین خاطر هر آنکس که ذرّه ای شرف داشت از این داستان جدا شد و تقریبا کسی باقی نمانده است. اما علت اینکه اینطور تیز از واژه "ذرّه ای شرف" صحبت میکنم این است که افراد شورا آزاد بودند، زندگی مستقل خود و امکان دسترسی به اطلاعات را داشتند، ایضا افراد جوان و خامی همچون ما نبودند، مانند ما در"غار" زندگی نمی کردند، 24 ساعت در معرض مغزشوئی نبودند، در فضای رعب آور تشکیلات و ترس و فحش و کتک و زندان و بعضا اعدام قرار نداشتند(در باره جریان حاکم........ سعید جمالی).
4-...........رقص رهایی شروع یک داستان نیست، پایان یک داستان است، این داستان نتیجه غایی به "تملک" در آوردن این "کالا" ها و "برده" ها طی این سالها بود که با "انقلاب ایدئولوژیک" شروع شده بود. این روح و روحیه نیاز به "خوراک" دارد، داستان ضحاّک یادتان نرود. "برادران" به آسانی تن به این "بردگی" نمی دادند اما "خواهران" همچون همیشه تاریخ قربانی این روحیه می توانند باشند... مگر در ایران امروز "زنان" قربانی اصلی نیستند؟(در باره جریان حاکم........ سعید جمالی)
آقای قصیم یکبار دیگر این جملات را بخوانید. منظورم آن قسمتش نیست که ما شورایی ها را "بی شرف" خوانده. چرا که از این لجنها هر روز از طرف ماموران وزارت به سر و روی ما پاشیده می شود و به آن عادت کرده ایم. اما دقت بفرمائید و پاسخ بدهید که استفاده از واژه ها و عباراتی مانند "حرمسرا" و "سقوط اخلاقی" و "به تملک در آوردن" (زنان) در مورد رهبر مجاهدین و رابطه ایشان با اعضای مجاهدین و بخصوص خانمهای عضو مجاهدین به نظرشما آشنا نمی آید؟ آیا این دهان دریدگی وقیحانه، قبل از هرچیز، هتاکی و توهین ناجوانمردانه ای نسبت به زنان قهرمان مجاهد خلق نیست؟ همان زنانی که شما بخوبی میدانید که از خانه و خانواده و همسر و فرزند گذشته اند تا آرمانشان را که نجات مردم ایران از چنگال آخوندهاست دنبال کنند؟ همان زنانی که خود شما وقتی از آنها نام می بردید و دفاع میکردید اشک در چشمانتان حلقه می زد. هنوز شما در فیس بوک و اینجا و آنجا مدعی میشوید که نگران جان - به تاکید خودتان - آن گنجینه ملی (مجاهدین) در لیبرتی و عراق هستید و علیرغم این، اینگونه دهان دریدگیها و هتک حرمت نسبت همان شیرزنان مجاهد را نشر میدهید و دیگران را نیز ترغیب به نشرشان می کنید؟ به قول معروف "نه سرم را بشکن و نه گردو در دامنم بنداز". شما نمیدانید که این لجن پراکنی ها و آن اتهام اعدام منتقدین و مخالفین در داخل تشکیلات، ساخته وزارت اطلاعات است ؟ آنهمه سال که در شورا بودید این را نفهمیدید؟ نکنه کاسه ای زیر نیم کاسه باشد؟ یعنی آن دفاعیات جانانه و همراه با اشک و آه شما از این زنان قهرمان همه اش ساختگی بود؟ پس چرا اینهمه سال ماندید؟ از این فردی که شما از او به عنوان "فرمانده افشار، از قدیمیترین کادرها / از فرماندهان عالی مقام نظامی و عضو سابق مرکزیت مجاهدین خلق" نام می برید بخواهید تا نام اعدام شده ها و اعدام کنندگان را به شما بگوید. مگر نه اینکه ایشان به قول سرکار "از فرماندهان عالی مقام نظامی و عضو سابق مرکزیت مجاهدین" بوده، پس لابد باید هم اعدام شده ها را بشناسد و هم اعدام کنندگان را. آقای قصیم این اتهام کوچکی نیست و حتما دوستان "حقوقدانتان"! به شما خواهند گفت که اینگونه اتهامات جرم است و قابل تعقیب است. آقای قصیم رژیم آخوندی و مزدوران عراقی اش با همین اتهامات مثل سگ هار به جان مجاهدین در عراق افتاده اند و آنها را لت و پار می کنند. کجای کارید؟
آقای قصیم این از وقیحانه ترین و بیشرمانه ترین اتهاماتی است که تا بحال وزارت اطلاعات علیه مجاهدین ساخته و پخش کرده و مزدورانش گاه و بیگاه اینطرف و آنطرف پخش می کنند. اگر بهانه شما برای پخش و تکثیر دروغها و تهمتهای دیگران علیه مجاهدین این است که مجاهدین به آنها گفته اند "مامور وزارت اطلاعات"، در مورد این فرد که مجاهدین تا بحال یک کلمه هم نگفته اند. آقای قصیم شنیدن این حرفها از دهان این فرد بخصوص باید معنای خاصی داشته باشد. بوی گند وزارت اطلاعات به مشامتان نمی رسد؟ فکر نمی کنید که به قول معروف: "هار است، هار این بی شرف/ شمشیر هم دارد به کف". چرا قدری به این مسئله نمی اندیشید؟.
در مورد این نوشته ها نوشته اید:
"این نوشته و دیگر نوشته های سعیدجمالی (فرمانده افشار، از قدیمیترین کادرها / از فرماندهان عالی مقام نظامی و عضو سابق مرکزیت مجاهدین خلق) بسیار مهم و خواندنی ، بازخوانی تاریخ از سر درد و نیاز به حقیقت اند".
چه تاسفبار است که حالا دیگر به نظر شما تکرار لجن پراکنی های وزارت اطلاعات شده است "بازخوانی تاریخ از سر درد و نیاز به حقیقت". چه تاسفبار است که در کتابخانه وزارت اطلاعات آخوندها دنبال حقیقت و فاکتهای تاریخی میگردید. پیش از اینها آن یکی سعید، (سعید امامی) در این زمینه کتابها نوشته و برنامه ها و فیلمها ساخته و روشنگریها کرده است. اگرچه که خامنه ای حتی به او هم رحم نکرد. آقای قصیم حرفهای این تازه از راه رسیده تازه نیستند. به نظر میرسد که کینه مجاهدین و یاران سابق شورایی شما را به سرازیری بدی انداخته. اگر عمدی نباشد، که امیدوارم نباشد، تا دیر نشده راهی را که انتخاب کرده اید بازنگری کنید.
26 مهرماه 1392